امروز روز دیگری بود روزی که تهران همه اشک شد و سردار شهیدمان بر روی سیل اشکها بدرقهای تاریخی شد.
امروز کاروان سپاس مردم رهسپار تشییع فرماندهای سرافراز شد که ۴۰ سال برای امنیت و اقتدار ایران جان بر کف نهاد و شجاعانه جنگید، حاج قاسم را میگویم همان که این روزها سردار دلها مینامندش و به افتخارش نوای (ما همه قاسم سلیمانی هستیم) سرمی دهند.
سردار عزیزی که خود را سرباز نامیدی و نه بیشتر. حاج قاسمی که دل نوشتهها و وصیت نامه ات بر دل همه نشست حالا کمی از دلنوشتههای ما بشنو، نمیدانم در پیکر آسمانی ات دلی یا گوشی مانده که بر آن ترانه بدرقه بسرایم.
میخواهم باور کنم که خودش سبک شهادتش را انتخاب کرد و مسیر بدرقه و وداع مردمی اش را فراخوان داد برای بدرقه اش همه آمدند، زیرا مردمیترین و محبوب همگان بود.
آری او فرمانده بود. همه چیز از پیش تعیین شده بود. او خواست که او را طوری بزنند که در جهان هیچ کس نتواند این مظلومیت را کتمان کند، تا سیلی به غفلت ما بزند. او خواست با ابومهدی برود تا صدای لایمکن الفراق را همه بشنویم.
عالم در حال برداشتن یک گام دیگر تا ظهور است. باور کنیم. آی آمریکا، آی شیطان بزرگ آهنگ کوس رسواییت تا بیکران بلند شده است.
دیر زمانی است که فتنهها و جنایتها و آدم کشی هایت بر ما عیان شده است و هر روز به بهانههای گوناگون، چون دستاویز قرار دادن داعش و برقراری صلح و ...
به راستی چه چیز آرام میکند سنگینی داغی که بر دل ما نشسته، آی استکبار بدان سردار بزرگ ما وجودش مایه آرامش ملتها بود و به طور قطع شهادت و روح بزرگش نیز مایه پیوند ملتهای مظلوم و ستمدیده خواهد بود.