به گزارش
خبرگزاری صداوسیما مرکز کردستان، روزها از حادثه می، حادثه تلخی که بهترین شب زندگی عروس و داماد سقزی را به بدترین روز زندگی آنان تبدیل کرد.
عروس و داماد جوان سقزی با هزار امید و آرزو تالاری را برای جشن عروسی خود اجاره کرده بودند، مهمانها زیاد بودند، حدود ۷۰۰ نفر.
مهمانان کم کم از راه رسیدند، کودکان دست در دست پدر و مادر وارد تالار شدند، صدای شاد آواز کردی همه جای سالن را در بر گرفته است.
بزرگترها دم در ورودی تالار به مهمانان خوش آمد میگویند و همه چیز برای یک جشن و شادی مهیاست، ولی کسی نمیداند شاید تا ساعتی دیگر این شادی شیون شود.
ههژین دخترک کوچک ۴ ساله که دست در دست مادرش به عروسی آمده بود، تا چشمش به بچهها میافتد به سمت آنها میرود تا با هم بازی کنند.
مادر هر از گاهی نگرانش را به سمت کودک میاندازد، دلشوره عجیبی دارد، موهای کودکش را آراسته بود، عصر با هر شانهای که به موهای دلبندش میزد، سرش را میبوسید.
مهمانها برای صرف شام به طبقه بالا دعوت میشود، مادر ههژین را صدا میزند، اما پیدایش نمیکند، میرود طبقه بالا با خودش میگوید: حتما با بچهها رفته برای شام.
هنوز غذا را سرو نکرده اند که ناگهان کسی فریاد میزند: آتش ... آتش.
مادر میبیند کودکش نیست، ناگهان همه به سمت در ورودی هجوم میبرند درها کوچک است و صندلیهایی که راه را بر مردم بسته اند. اولین گروه که میخواهند از تالار به زور خارج شوند میافتند، همه هراسان و سردرگم هستند، کسی نمیداند چه شده فقط میخواهند خود را نجات دهند.
قد ههژین کوتاه است و تا بالای زانوی بسیاری از مهمانان میرسد، درون تاریکی محض و شلوغی گیر کرده است، کمکم نفسش به شماره میافتد آخرین نفس دیگر بالا نمیآید.
پیرمردی آن طرفتر توان فریاد هم ندارد، قلبش یاری نمیکند و هوا به او نمیرسد، پیرمرد آخرین نگاهش را به سمت در دوخته است. مادر ههژین نگران به دنبال دخترکش میگردد، اما اثری پیدا نمیکند. در آن شب تلخ ۱۱ نفر جان خود را از دست دادند تنها به خاطر یک بی احتیاطی.
خبر به سرعت در شهر پیچید، همه خود را به محل حادثه رساندند، باز هم دوربینهای گوشی همراه و ضبط حادثهای تلخ.
حضور جمعیت بر ازدحام افزوده، مادران نگران به دنبال کودکان خود هستند، صدای فریاد مادری نگران به گوش میرسد: ههژین... ههژین...، اما جوابی نمیشود.