وی با تندخویی به این نظامی گفت: در طول روز اینجا قدم زنی میکنی، اما شب هنگام طالبان با شب نامههای خود ما را تهدید به همکاری با نیروهای خارجی میکند.
این افزایش تحرکات نظامی که از آن همانند بسیاری دیگر از ابتکارات در جنگ طولانی افغانستان به عنوان موفقیتی بزرگ یاد شد، امروز فقط یادآور شوم فریب و ریاکاری است که در اسناد منتشر شده مربوط به افغانستان توسط روزنامه واشنگتن پست هفته گذشته افشا شد.
این اسناد که بیش از ۶۰۰ مصاحبه را با مقامات بلندپایه نظامی و دولتی شامل است و توسط دفتر سربازرس ویژه برای بازسازی افغانستان جمع آوری شده است از نظر اهمیت با اسناد پنتاگون، سوابق محرمانه مربوط به جنگ ویتنام در وزارت دفاع آمریکا که سال ۱۹۷۱ افشا شد، مقایسه شده است.
همانند این سوابق محرمانه، اسناد مربوط به افغانستان، جنگی را به تصویر میکشد که در ناکامی و شکست فرو رفته است و مغایر با داستان " گمراه کنندهای " است که مقامات آمریکا و انگلیس با ارائه ارزیابیهای بسیار خوشبینانه خود برای مردم روایت کردند.
اما حتی اگر این فریبکاری محور اصلی گزارشها باشد، صدها مصاحبه با مقامات بلندپایه نظامی و دولتی افغانستان، سفیران و مشاوران سیاسی داستان دیگری را روایت میکند و آن اینکه چگونه روسای جمهوری موفقی از جرج بوش گرفته تا باراک اوباما و دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا به طور علنی با بازسازی افغانستان مخالفت کردند و در عوض یک کشور فاسد، مملو از خشونت و ناکارامد را به وجود آوردند که صرفا ماحصل تسلیحات آمریکایی است.
این اسناد همچنین به تفصیل روایت میکند که چگونه آمریکا و متحدانش - همانند شوروی سابق در دوره ماقبل آنها - با جهل و نخوت و در سایه یک تشکیلات سیاسی - هم در دوره اوباما و هم در دوره بوش - که بیشتر با مسائل سیاسی داخلی دست به گریبان بودند تا تاثیر تصمیماتشان درباره افغانستان، در منجلاب شکست در افغانستان فرو رفتند.
از ضعفهای موجود در دکترین ضد شورش به تازگی بازنویسی شده آمریکا گرفته تا پذیرش فساد و " جنگ سالاری " گسترده که مسبب ظهور مجدد طالبان دانسته شده است، موضوع مهم بسیاری از آنها که با دفتر سربازرس ویژه برای بازسازی افغانستان گفتگو کردند فقدان انسجام در رویکرد واشنگتن در قبال افغانستان از همان ابتدا بود.
از همان نخست، همچنانکه ریچارد هاس هماهنگ کننده سیاسی سابق دولت آمریکا برای افغانستان در مصاحبه خود افشا کرده است، علاقه چندانی در کاخ سفید در دوره ریاست جمهوری جرج بوش برای مداخله در کشوری که زمانی طالبان در سال ۲۰۰۱ از آن بیرون رانده شده بود، وجود نداشت.
با وجود این، دیگر افراد مصاحبه شونده شکست اولیه را حتی به دورههای قبلتر و به تصمیم اصلی نسبت میدهند که برای از بین بردن طالبان و القاعده به دنبال حملات یازده سپتامبر اتخاذ شد و بعدها این پرسشها مطرح شد که وقتی توسط القاعده هدف حمله قرار گرفته بودیم چرا طالبان را تبدیل به دشمن کردیم؟ چرا میخواستیم طالبان را شکست دهیم؟ چرا اینطور گمان میکردیم که برای جلوگیری از بازگشت طالبان لازم است دولتی بسیار کارامد روی کار آید؟
برای ریچارد بوچر دستیار وزیر خارجه آمریکا در امور جنوب آسیا و آسیای میانه در حدفاصل سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹، این تناقضات در اهداف، ماموریتی را شکل داد که ظاهرا بر اساس غیرممکن بنا شده بود.
ریچارد بوچر گفت: اگر فکر میکنیم استراتژی خروج ما این است که یا طالبان را شکست دهیم - که با توجه به شرایط محلی، منطقهای و مرزی نمیتواند انجام شود - یا دولتی را در افغانستان تشکیل دهیم که بتواند با استفاده از ابزارها و شیوههای آمریکایی دولتی خوب برای شهروندان خود باشد، در آنصورت استراتژی خروج نخواهیم داشت، زیرا هر دو شیوه غیرممکن است.
با این حال، جمع بندی وی حتی وحشتناکتر بود: " ما نمیدانستیم چه کاری انجام میدهیم. "
نبود یک بینش در آغاز جنگ در حالیکه توجه آمریکا به سرعت به تهاجم نظامی سال ۲۰۰۳ به عراق معطوف شد، تنها با تصمیماتی که آرام آرام در واکنش به بازگشت سریع طالبان در اواسط دهه گذشته اتخاذ گردید اوضاع را بدتر میکرد.
ژنرال دیوید ریچارد فرمانده نیروهای ناتو در افغانستان در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ از جمله مقامات انگلیس است که از وی در این اسناد نام برده شده است.
دیوید ریچارد میگوید هیچ راهبرد دراز مدت منسجمی وجود نداشت و کشورهای شرکت کننده در ایساف که تحت فرماندهی ناتو قرار داشت نیروهای کافی برای عملیات خود در اختیار نداشتند.