قسمت ۱۵۰ برنامه بدون تعارف
گفتگو با دکتر سلیمانی
به دیدار دکتر سلیمانی رفتیم؛ دانشمند ایرانی که به بهانه دور زدن تحریمهای ایران، بیش از یک سال در آمریکا زندانی شد.
به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صدا و سیما،۱۴ ماه پیش آمریکاییها برای یکی از دانشمندان کشورمان که جزو برترین دانشمندان جهان هم به حساب میآید، دعوت نامه برای حضور در همایش علمی ارسال کردند، اما وقتی آقای دکتر مسعود سلیمانی عازم آمریکا شد به جای حضور در همایش، به جرم دور زدن تحریمها برای ایران به صورت غیر قانونی گروگان گرفته شد.
قسمت ۱۵۰ برنامه بدون تعارف
این دانشمند رشته خون شناسی در سالهایی که در کار علم و دانش است تنها دغدغهای که داشته است پیدا کردن راههای درمان برای بیماران بوده، حالا این دانشمند برجسته ایرانی با تلاش فراوان به کشور بازگشته است.
برنامه ”بدون تعارف“ این هفته پای صحبتهای آقای دکتر سلیمانی دانشمند برجسته سلولهای بنیادی نشسته است:
مجری: یک سال و دو ماه پیش چه اتفاقی افتاد؟
میهمان: یه دعوت نامهای داشتم از بیمارستان «مایو کلینیک» این بیمارستان رتبه اول رنکینگ تو بیمارستانهای امریکا و در حقیقت در جهان رو داره، یه دعوت نامه بهمون دادن که بریم اونجا یه همکاری مشترک داشته باشیم که من هم خیلی کار داشتم، ولی خب گفتم برای یه فرصت مطالعاتی برم برگردم، رفتم فرودگاه شیکاگو که رسیدم از هواپیما که خواستم پیاده بشم برم تو این دالون هوایی که هواپیما رو وصل میکنه به فرودگاه دیدم که چهار نفر لباس شخصی مسلح و دو نفر هم پلیس فرودگاه منتظرن تو همون دالون گذرنامه منو گرفتن و گفتن دنبال من بیایید یه دو سه ساعتی ساک مارو گشتن یعنی کم مونده بود این نخهای ساک رو بکشن.
مجری: دنبال چی بودن میخواستن ببینن چی داری؟
میهمان: بله. من هم که منتظر بودم اینا کارشون تموم بشه بعد گفتن که تلفن همراهتو بده دادم بهشون رفت داخل تلفن همراه قسمت ستاپ وای دیشو یه عکس گرفت و یه جا فرستاد و پنج دقیقه بعد بهش زنگ زدن و بهم گفتن که این تلفن همراه خودت نیست، گفتم نه این موبایل خودمه گفتن نه این موبایل شما نیست موبایل شما ساکن بوده حرکت نمیکرده تو خونه بوده.
مجری: درست میگفت؟
میهمان: بله موبایل دخترم بود.
مجری: شما موبایل خودتون رو نبرده بودین؟
میهمان: نه موبایل خودمو نبرده بودم، بعد گفتن که چندتا از دانشجوهای شما قصد داشتن تحریمها رو دور بزنن و برای شما مواد بیارن، گفتم نه هیچ گونه مواد تحریمی نبوده خیلی از این شرکتها تو ایران نمایندگی رسمی دارن گفتن که نه اون رو ما تعیین میکنیم، گفتم شما تعیین میکنید یعنی چی اینا برای نمایندگی شرکتهای رسمی تو ایرانه گفتن که نه ما میگیم که تحریمیه.
مجری: اشاره کردن که شما یکی از دانشمندان برتر در جهان هستید؟
میهمان: بله وقتی که من گفتم دیگه صحبتی با شما ندارم، برای چی منو اینجا نگه داشتین سؤال جواب میکنید این همه، من وکیلم نباشه دیگه صحبت نمیکنم. بعد گفتن که شما یه دانشمند باهوشی هستی که از کشور آیت اللهها داری میای و میدونیم چجوری با شما برخورد کنیم، گفتم نه من وظیفم فقط دانشگاهیه و تحقیق و تدریس برای نجات و جان انسانها هر کاری که بتونم میکنم، گفتن که اینجوری که نیست ما انقد اینجا نگه میداریم شما رو که تحقیق و تدریس از یادتون بره.
مجری: اتهام شما چی بود؟ میگفتن که شما تحریمها رو دور زدین برای ایران؟
میهمان: بله به دلیل اینکه شما کار تحقیقاتی انجام میدین دانشجوهات میخواستن برات بیارن.
مجری: چی میخواستن بیارن؟
میهمان: مواد مصرفی پروتئین فقط هم در بحث سلولهای بنیادین، هیچ استفاده دیگهای نداره.
مجری: میگفتن شما میخواستین تحریم هارو دور بزنین اینها رو وارد ایران کنید؟
میهمان: بله برای چهار تا چیز اشغال مثلا انگار که شما میخواید چای وارد ایران کنید.
مجری: بعد از فرودگاه شما رو بردن؟
میهمان: بله همون موقع گفتن که روادید شما هم باطل شده وقتی که شما تو هواپیما بودین ما باطل کردیم به همین دلیل دوباره منو سوار هواپیما کردن بردن آتلانتا، مستقیم هم منو وارد بازداشتگاه کردن یعنی از هواپیما که پیاده شدیم با ماشین پلیس منو بردن بازداشتگاه، جرمم هم یه لحظه داخل اون برگهای که نوشته بود دادن.
مجری: چی نوشته بود داخل اون برگه؟
میهمان: نوشته بود محرمانه، ۱۴ ماه من داخل همون بازداشتگاه بودم.
مجری: تنها بودید یا کسی هم تو بندها بود؟
میهمان: نه بازداشتگاه سالن سالن بود این بند، بند قاچاقچی و آدم کشها بود.
مجری: شمارو انداخته بودن بند قاتلها و آدم کش ها؟
میهمان: بله، یهو دو نفر دعوا میکردن میزدن همدیگر و زخمی میکردن، مثلا سر تعویض کانال تلویزیون دو نفر دعواشون شد یکیشون عصا داشت عصاشو شکوند زد به چشم طرف چشمشو از کاسه در آورد.
مجری: خود اونا نمیگفتن شما چرا اینجایید؟
میهمان: اتفاقاَ سوال خیلی خوبی کردید، اینها به خاطر اینکه کسی نزدیک من نشه و اون فشار روحی و روانی از اینی که هست خیلی سنگینتر بشه، اومده بودن به پلیسهای زندان گفته بودن که این یکی از تروریست هاست که از ایران اومده که تو آمریکا بمب گذاری کنه گرفتیمش.
مجری: میخواستن بقیه رو هم علیه شما کنن؟
میهمان: دقیقاَ همین کار و هم کرده بودن یعنی کسی نزدیک من نمیشد.
مجری: در طول این مدت از شما چی میخواستن؟ چی میگفتن بهتون؟
میهمان: منو بردن دادگاه و من وکیل گرفته بودم، دادستان بلند شد و گفتن اینها میخواستن تحریمها رو دور بزنن یه شبکهای هستن که میخوان تحریمها رو دور بزنن، وکیل بنده هم بلند شد و صحبت کرد و به قاضی گفت که بله ایشون استاد تمام دانشگاه تربیت مدرس، ۵۰۰ مقاله داره یه دفعه قاضی گفت: تمومش کن دیگه، یعنی میگفت که ایشون در بحث درمانی دارن کار میکنن در بحث نخاعی دارن کار میکنن یه دفعه دادستان پرید و گفت: تمومش کن دیگه، بعد گفت که دو تا راهکار داری. سال گذشته یه دانشمند روسی بود که آوردیم مثل بچه آدم همه چیز رو پذیرفت الان ببینید چه زندگی داره، یه چنتا برگه میاریم امضا کن و شما تحت حفاظت و امنیت ایالات متحده میشید، بهترین دانشگاه رو انتخاب کن هر جا خواستی برو هر کاری دوس داشتی انجام بده، ولی به هیچ عنوان حق نداری برگردی به ایران، رو ایران یه خط قرمز بکش نه ارتباط بگیری باهاشون نه کاری کنی نه بری، دومین راهکار اینکه بجنگی.
مجری: یعنی چی بجنگی؟
میهمان: یعنی باهاشون بجنگیمو همین روند رو ادامه بدیم و بازداشتگاه، گفتم نه من میجنگم.
مجری: شما رو میترسوندن تهدید میکردن؟
میهمان: به شدت، میگفتن طی بند اتمی.. شما ۲۰ سال زندان داری. من هم میخندیدم. گفتم اتمی! چهار تا پروتئین، اتمی دیگه یعنی چی؟ گفتن که دولت میگه.
مجری: امریکاییها خیلی از حقوق بشر حرف میزنن نگران زندانیها هستن!
میهمان: واقعاَ برای هالیوودشونه، هم دادگاهاشون هالیوودیه، هم زندانهاشون هالیوودیه، اگه کسی میومد زندان اونجا اگه خاورمیانهای بود میگفتن تروریسته، اگه از آفریقا بود میگفتن این لجن و انگله اجتماعه، اگه سفید پوست متولد امریکا باشه میگن این خوبه، اگه کار اشتباهی هم کرد ممکنه مشکل روانی داشته باشه که این کار و کرده.
مجری: این ژستی که میگیرن که ما حامی ملت ایرانیم.
میهمان: قسم جلاله میخورم این دروغه، به محض اینکه اسم ایران میاد خشم و کینه صورتشونو میگیره، اون موقع که وکیلم داشت سوابق (رزومه) منو برای اینها میخوند، داشتن از شدت عصبانیت و خشم منفجر میشدن که نباید ایرانی تو این سطح باشه اگه هم میخواد کاری کنه باید ماله ما باشه.
مجری: بهشون نمیگفتین در زمینه علم من، تحقیقاتی که من دارم میکنم جون مردمه، شوخی نداره شاید بیمارهای ما از دست برن.
میهمان: بهشون گفتم که بیمارای ما از دست میرن، گفتن که به ما مربوط نیست، به همین سادگی میگفتن مردمتون بمیرن، بعضی از ماها واقعاَ ساده لوحیم، تو کشور فکر میکنیم که اونا خیر مارو میخوان، به خدا قسم اگه به اندازه یک سر سوزن خیر مارو بخوان، فرش قرمز پهن کرده باشن برای یک ایرانی، به هیچ عنوان اونها کوچکترین سوراخی پیدا کنن که بتونن به ما ضربه بزنن میان جلو میگن ما حامی شماییم، من تو این قضایای شلوغی ها، خبرها رو میدیدم، این بحثهای شلوغیهای کشور پیش اومد بلافاصله وزیر امور خارجه امریکا میگفت که مردم ایران ما پشت سر شماییم! پشت سر کی؟ پشت سر کسی که بیت المال رو آتش میزنه!
مجری: مهربانی هم با شما داشتن که مثلا دلتونو به دست بیارن مثلا بگن فلان غذا رو بیارن واستون.
میهمان: بعد از ۶ ماه درخواست کردم که لباسام کهنه شده لباس به من بدید. بعد فرداش اومدن گفتن که بیا لباساتو بگیر، خدا شاهده لباسهایی که برای من آورده بودن همه دست دوم بود مال یکی دیگه بود. این کشوری هست که ادعای حقوق بشر داره!
مجری: چی شد آخر اینها دست از سر شما برداشتن؟
میهمان: واقعاَ دکتر ظریف انصافاَ مایه گذاشتن تلفنی هم همیشه به خانومم میگفتن که ما داریم یه کارایی میکنیم، ولی اینا خوی وحشی گری دارن، ممکنه یهو بزنن زیرش، دقیقاَ مثل برجام، یه روز پنجشنبه بود وکیلم گفت: فردا میبرنت. ترسیدم، گفتم کجا میبرن؟ گفت که میبرن زوریخ جابه جا بشی، بعد فرداش اومدن. جالبه ۵ تا ۶ پلیس با لباس ضد گلوله باتوم به دست با ماسکهای وحشتناک، تفنگ به دست اومدن داخل در سلول رو باز کردن و عقب عقب از سالن بردن بیرون رو به پنجرههای بچهها که ببینن ما داریم یه تروریست رو با این وضعیت میبریم، من هم فقط میخندیدم منو آوردن دست و پا رو با زنجیر بستن بردن توی هواپیمای جت شخصی با همون وضعیت. بعد نشستیم زوریخ و ۱۰ دقیقه بعد جت ایران نشست. بعد گفتن که چرا جا به جا نمیشن؟ گفتن که باید اجازه قاضی رو داشته باشیم، بعد قاضی پشت تلفن گفت: که میندازیمت بیرون پرونده بسته شد، اتهام الکی.
مجری: یکسال و دو ماه این بلاهارو سرت آوردن، بسته شد!
مجری: به چه جرمی این بلا باید سرت بیاد؟
میهمان: ایرانی بودن، به جرم دانشمند ایرانی بودن، بعد دستها رو باز کردن و یه آقایی بود میخواست به ایرانیها نزدیک بشه، من هم خوشم اومد. ایرانیها اصلا نزدیکش نشدن، من گفتم اینجا بهترین وقت که حرف خودمو بزنم، گفتم که شما ۱۴ ماه منو اینجا نگه داشتین چند تا از مریضهای من به علت این کار مردن شما هم تو این دنیا هم تو اون دنیا مسؤول هستید، مسؤولیتش با شماست باید پاسخگو باشید فقط اون نماینده سوئیسی یه خانومی بود سرشو تکون میداد.
مجری: نگران نشدید دوباره برگردوننتون؟
میهمان: نه گفتم باید حرفمو بزنم، که اومدیم این طرف و جا به جا شدیم.
مجری: میخوام دعوت کنم از همسرتون که تو این یکسال و دو ماه واقعاَ عجیب و غریب بوده حس و حالشون.
مجری خطاب به همسر دکتر سلیمانی: به چه جرمی گرفتن همسرتونو؟
همسر میهمان: من هر چی فکر میکردم خدایا این چیکار کرده، اینجا ساده میرفت ساده میومد، زندگی سادهای داشت، کار خاصی نکرده که امریکاییها بخوان بگیرنش واقعاَ فکر کردم که سوء تفاهم شده.
مجری: آقای دکتر وقتی وارد ایران شدید من تصاویر و دیدم دنبال مادرت میگشتی.
میهمان: به من میگفتن که مادرم بیمارستانه.
مجری: در نبود شما مادر از دنیا رفتن و شما نبودید؟
میهمان: بله نبودم و واقعاَ بزرگترین غم دنیا گرفت منو.
برادر میهمان: وقتی که برادرمو گرفتن مادر که شنیدن خونریزی مغزی کردن هفت ماه کما بودن و بعد از هفت ماه مار و تنها گذاشتن و رفتن.
مجری: الان میخواید بلافاصله شروع کنید درس و دانشگاه رو؟
میهمان: بله هفته دیگه یکشنبه میرم دانشگاه سر کلاس درس.
مجری: چرا؟
میهمان: به خاطر اینکه امریکاییها بهم گفتن یه کاری باهات میکنیم که تحقیق و تدریس یادت بره، بگم ایرانیها اینجورین، ما خسته نمیشیم ما هشت سال شهید دادیم، جانباز دادیم، اسیر دادیم که این کشور روی پای خودش وایسه، من اگه این کار و نکنم خائن این مملکتم این مردم خیلی ارزش بیشتر از اینها رو دارن، گردن من خیلی حق دارن.
مجری:قبل از این هم شما آمریکا سفر کرده بودین؟
میهمان: بله یه بار رفته بودم ۱۰ سال پیش.
مجری: احتمال داره بازم یه سفر علمی باشه آمریکا بری؟
میهمان: به هیچ عنوان واقعاَ دشمنه، شیطان به معنای واقعی اگر باز هم بگن بیا به خاطر خوی شیطانیشه.