به گزارش سرویس بین الملل
خبرگزاری صداوسیما؛ پایگاه اینترنتی نیویورک تایمز در مقالهای به قلم «انگس دیتون» به بررسی فقر در آمریکا و لزوم واکنش به این موضوع پرداخت و در این باره نوشت: براساس معیارهای جهانی، پنج میلیون و ۳۰۰ هزار آمریکایی در فقر مطلق به سر میبرند. این نسبت تقریبا برابر با نسبت افراد فقیر در سنگال است. چندین میلیون نفر در آمریکا با درآمد دو دلار در روز زندگی میکنند و این موضوع باعث شکل گیری هراس در زندگی هر روزه آنها شده است. این افراد هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی زندگی میکنند. حتی زمانی که همه جمعیت آمریکا را مد نظر قرار میدهیم، امید به زندگی در این کشور کمتر از آن است که به واسطه سطح درآمد ملی انتظار میرود. اکنون زمان آن فرا رسیده است تا از این اندیشه دست بر داریم که تنها افراد غیر آمریکایی هستند که واقعا فقیر شمرده میشوند.
در این مقاله آمده است بسیاری از افراد ممکن است تصور کنند فقر شدیدی که باعث برانگیخته شدن نگرانی سازمانهای جهانی مانند سازمان ملل متحد میشود، مدتها است که در این کشور (آمریکا) از بین رفته است. اما فیلیپ آلستون، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد درباره فقر شدید و حقوق بشر، اخیرا سفری تحقیقاتی در سرتاسر آمریکا انجام داد و در این باره گزارشی را تهیه کرد.
قطعا هیچ کس امروز در آمریکا، به اندازه افراد فقیر در اتیوپی یا نپال، فقیر نیست. انجام چنین مقایسه هایی، اخیرا بسیار آسانتر شده است. بانک جهانی در ماه اکتبر گذشته تصمیم گرفت کشورهای دارای درآمد بالا را در برآوردهای جهانی خود درخصوص افرادی که در فقر زندگی میکنند، محاسبه کند. اکنون میتوانیم مقایسههای مستقیمی را میان آمریکا و کشورهای فقیر انجام دهیم.
آمار و ارقام حاصله در صورتی که به درستی تعبیر و تفسیر شود، نشان میدهد که سازمان ملل متحد از این اقدام خود هدفی داشته است. همچنین این اقدام نشان خواهد داد که آمریکا، با مشکلی مهم روبرو است که باید به سرعت به آن پرداخته شود. این آمارها همچنین نشان میدهد چرا باید در نحوه کمک کردن به فقرا از طریق ارائه کمکهای شخصی، تجدید نظر کنیم.
بر اساس اعلام بانک جهانی، ۷۶۹ میلیون نفر از مردم در سال ۲۰۱۳ با درآمدی کمتر از یک دلار و ۹۰ سنت در روز زندگی کردند. این افراد، فقیرترین مردم جهان هستند. از میان این افراد، سه میلیون و ۲۰۰ هزار نفر در آمریکا زندگی میکنند، و سه میلیون و ۳۰۰ هزار نفر از آنها در دیگر کشورهای دارای درآمد بالا (بیشتر در ایتالیا، ژاپن و اسپانیا).
هر چند این آمار و ارقام بسیار تکان دهنده است، نکتهای بسیار مهم را مورد بی توجهی قرار داده است. در کشورهای ثروتمند و سردسیر که به لحاظ شهری توسعه یافته شمرده میشوند و فردگرا هستند، برخی ضروریات زندگی وجود دارد که در کشورهای فقیر چندان ضروری شمرده نمیشود. بانک جهانی، برآوردهای مربوط به فقر خود را با توجه به اختلاف قیمتها در نقاط مختلف کشورها تهیه میکند، اما به نیازهای مختلف مردم توجهی نمیکند.
یک روستایی در هند، هیچ هزینهای را برای مسکن، گرما یا مراقبت از کودکان صرف نمیکند یا صرفا بخش اندکی از درآمد خود را به این موارد تخصیص میدهد. همچنین کارگران فقیر زمینهای کشاورزی در مناطق استوایی، میتوانند با حداقل هزینه برای پوشاک یا حمل و نقل، به زندگی ادامه دهند. حتی در آمریکا، به هیچ وجه تصادفی نیست که شمار زیادتری از افراد بی خانمان، در خیابانهای لس آنجلس میخوابند، زیرا آب و هوای آن در مقایسه با نیویورک، گرمتر است.
«رابرت آلن» اقتصاد دان آکسفورد اخیرا اقدام به محاسبه خط فقر مطلق مبتنی بر نیازها در کشورهای ثروتمند کرد. هدف از این محاسبه، تطبیق بهتر و دقیقتر با خط فقر یک دلار و ۹۰ سنتی برای کشورهای فقیر است. در میانه برآوردهای صورت گرفته توسط این اقتصاد دان، به رقم حدودی چهار دلار در روز میرسیم. وقتی فقر مطلق در آمریکا را با فقر مطلق در هند یا دیگر کشورهای فقیر مقایسه میکنیم، باید در خصوص آمریکا رقم چهار دلار و برای هند رقم یک دلار و ۹۰ سنت را مد نظر قرار دهیم.
زمانی که محاسبات خود را این گونه انجام دهیم، مشاهده میکنیم که پنج میلیون و ۳۰۰ هزار آمریکایی بر اساس معیارهای جهانی، در فقر مطلق به سر میبرند. این رقم، برای مثال در مقایسه با رقم مربوط به هند، اندک است، اما از رقم مربوط به سیرا لئون (سه میلیون و ۲۰۰ هزار نفر) یا نپال (دو میلیون و ۵۰۰ هزار نفر) بیشتر است، و تقریبا با رقم مربوط به سنگال (پنج میلیون و ۳۰۰ هزار نفر) برابر است. همچنین رقم مربوط به آمریکا، تنها یک سوم کمتر از رقم مربوط به آنگولا (هفت میلیون و ۴۰۰ هزار نفر) است. پاکستان (با آمار ۱۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر)، دو برابر آمریکا فقیر دارد، و تعداد افراد فقیر در اتیوپی، تقریبا چهار برابر آمریکا است.
این شواهد، مشاهدههای میدانی را در آمریکا مورد تایید قرار میدهد. «کاترین ادین» و «لوک شافر» اقدام به مستند سازی هراسهای روزانه زندگی برای چندین میلیون نفر در آمریکا کرده اند که در واقع، با درآمد دو دلار در روز زندگی میکنند. این افراد هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی زندگی میکنند. مطالعه جمعیت شناختی «متیو دسموند» در خصوص شهر میلواکی (در ایالت ویسکانسن) حاکی از آن است که مردم فقیر آمریکا با کابوس یافتن سرپناه در مناطق شهری روبرو هستند.
به سختی میتوان فقر را در حالتی بدترین از این، در نقاط دیگر دنیا تصور کرد. در واقع، دقیقا هزینه و دشواری تامین مسکن است که باعث میشود شمار زیادی از مردم آمریکا، تا این اندازه با فلاکت روبرو باشند. به علاوه، دقیقا همین هزینهها است که در محاسبات بانک جهانی مد نظر قرار نگرفته اند.
البته مردم در کشورهای ثروتمند، زندگی طولانیتر و سالم تری دارند. تنها بجز برخی موارد استثنایی (و عموما در رسوایی آور)، آب آشامیدنی در این کشورها سالم است، غذا در آنها سالم و ایمن است، و بهداشت در سطح جهانی است. به علاوه نوعی از مراقبتهای پزشکی در اختیار همه مردم قرار دارد. با وجود این، همه این ضروریات بهداشت و سلامت، به احتمال زیاد به اندازه کافی در اختیار افراد فقیر در آمریکا قرار ندارد. حتی زمانی که همه جمعیت آمریکا را مدنظر قرار میدهیم، امید به زندگی در این کشور کمتر از آن است که به واسطه سطح درآمد ملی انتظار میرود. همچنین در برخی مناطق – دلتای میسی سی پی و بخشهای زیادی از آپالاچی- امید به زندگی کمتر از بنگلادش و ویتنام است.
فرای این موارد، بسیاری از آمریکاییها به خصوص افراد سفید پوست که حداکثر تحصیلات آنها در حد دبیرستان است، با وضعیت رو به وخامت سلامتی روبرو هستند. همانطور که من در تحقیق مشترک با همسرم، «آن کیس» اقتصاد دان دانشگاه پرینستون نشان داده ام، برای این گروه از افراد، امید به زندگی رو به کاهش است؛ همچنین نرخ مرگ و میر ناشی از مصرف مواد مخدر، الکل و همچنین خودکشی رو به افزایش است؛ و کاهش تاریخی و بلند مدت مرگ و میر ناشی از بیماریهای قلبی، متوقف شده است.
من نیز مانند بسیاری دیگر از مردم بر این باور هستم که باید به افرادی که حقیقتا فقیر هستند کمک کرد. آن دسته از افرادی که باور دارند کمک کردن موثر است، این اقدام را از طریق کمکهای شخصی، یا از طریق حمایت از سازمانهای ملی و بین المللی مانند آژانس توسعه بین المللی آمریکا، بانک جهانی یا آکسفم انجام میدهند.
به مدت چندین سال، تصمیم گیری در خصوص هزینه کردن این مبالغ به گونهای انجام میشد که در آنها نیاز مردم فقیر آمریکا (یا مردم فقیر اروپا) در مقایسه با نیاز مردمان آفریقا یا آسیا، چندان اولویتی نداشت. من به عنوان یک اقتصاد دان که در خصوص فقر جهانی دغدغه دارم، از مدتها پیش این چارچوب عملی و اخلاقی را پذیرفته ام. من هنگام انجام کمکهای شخصی، افراد فقیر در مناطق دور دست را به افراد فقیر داخل کشور ترجیح داده ام.
اخیرا، و به طور خاص با توجه به دادههای جدیدی که عمق بینشها را افزایش میدهد، هم در خصوص این استدلال و هم در خصوص حمایتهای عملی دچار تردید شده ام. اکنون میلیونها آمریکایی وجود دارند که رنجهای آنها به واسطه فقر مادی و فقر بهداشت و سلامت، به بدی درد و رنج مردم آفریقا یا آسیا است، یا حتی از آن وخیمتر است.
ملاحظات عملی تقویت کننده این استدلال در خصوص به رسمیت شناختن افراد فقیر آمریکایی در زمینه جهانی است. همچنین، نظارت بر تاثیرات حاصل از هزینهها در داخل کشور را میتوان به شیوه موثرتری در مقایسه با هزینهها در خارج از کشور انجام داد. پولی که توسط شهروندان و برای شهروندان هزینه میشود، چه به صورت انفرادی و چه جمعی، در معرض ارزیابیهای دموکراتیک توسط اهدا کنندگان و دریافت کنندگان قرار دارد؛ اهدا کنندگان و دریافت کنندگانی که میتوانند تاثیرات ناشی از این کمکها را به چشم ببینند، و در انتخابات، موافقت یا مخالفت خود را با این مسائل نشان دهند. افرادی که پول خود را برای کمک به اجرای طرحها در آفریقا هزینه میکنند، معمولا به ندرت متوجه میشوند که هدایای آنها چه تاثیرات مثبتی داشته است، چه رسد به آگاهی از این موضوع که آیا افراد مورد نظر آنها، حقیقتا این کمکها را دریافت کرده اند و از دریافت آنها قدردان هستند.
کمکهای رسمی آمریکا، عموما به واسطه مسائل ژئوپلیتیک تعیین میشود – مهمترین دریافت کنندگان این گونه کمک ها، افغانستان، اسرائیل و عراق هستند. با وجود این، آمریکا همچنان خود را به حذف فقر افرادی که یک دلار و ۹۰ سنت در روز درآمد دارند، متعهد میداند؛ هدفی که با فقر در داخل آمریکا همخوانی ندارد. انگلیس تاکید دارد هفت دهم درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف کمکهای خارجی کند، این در حالی است که این کشور هر از گاهی در تلاش برای یافتن طرحهای مناسب با مشکل روبرو میشود. به علاوه، مردم انگلیس به واسطه اقدامات ریاضت اقتصادی در داخل کشور، با مشکلاتی روبرو شده اند.
هیچ یک از این موارد، بدین معنا نیست که ما باید باب کمکها را به روی "دیگران" ببندیم و فقط به خود بیاندیشیم. همکاریهای بین المللی برای حفظ ایمنی جهان، ادامه جریان اقتصاد و حفظ قابلیت زندگی بر روی سیاره زمین ضروری است.
اما اکنون زمان آن رسیده است تا از این اندیشه دست بر داریم که تنها افراد غیر آمریکایی هستند که واقعا فقیر شمرده میشوند. تجارت، مهاجرت و ارتباطات نوین، شبکهای از دوستان و وابستگان را در دیگر کشورها در اختیار ما قرار داده است. ما به این افراد بسیار بدهکار هستیم، اما قرارداد اجتماعی با دیگر شهروندان در داخل کشور، حقوق و مسئولیتهای بی نظیری را ایجاب میکند که باید گاهی اوقات اولویت داشته باشند، به ویژه زمانی که این شهروندان، به اندازه فقیرترین افراد در جهان، فقیر هستند.