پخش زنده
امروز: -
”ایده اصلی“، اثر تازه آزیتا موگویی فیلمی تجاری است. تجاری نه به معنای یک محصول بی ارزش که به معنای آنکه نه قرار است شعاری بدهد و نه میخواهد دنیا را تکان بدهد؛ بلکه سعی دارد با استفاده از بازیگران سرشناس، مخاطبان را جذب کرده، برای آنها قصهای معماگونه بگوید و ساعتی سرگرمی را به آنها هدیه بدهد.
قصه، رقابت یک زن و شوهر مطلقه است برای برنده شدن در مناقصه ساخت و ساز طرح بین المللی در یکی از جزیرههای جنوبی کشور. رقابتی که به ریاکاری و زدوبند میانجامد و در ادامه پای افراد و ماجراهایی دیگر را هم به میان میآورد.
روایت فیلم که امیر عربی آن را به رشته تحریر در آورده، شبیه به آثار هالیوودی است و به همین نسبت تدوینش آهنگی (ریتمی) سریع دارد و شکل و شمایلی گرافیکی به خود گرفته است (نمایش موازی و هم زمان چند تصویر در یک قاب) و بهرام دهقان تدوینگر با سابقه سینمای کشورمان سعی کرده است با این ترفند فیلم را بیش از پیش به آن آثار که نمونههای بسیاری نیز دارد نزدیک کند.
تا به اینجای کار همه چیز مناسب و درست است و خانم آزیتا موگویی که سابقهای پروپیمان در سینما دارد و بخشهای مختلف این هنر را تجربه کرده است اینبار در تجربه دومش از فیلمسازی ساختن یک قصه معمایی را مشق میکند. مشقی که جسارت میخواهد و به هر صورت برای داشتن سینمایی متنوع لازم است و برای یادگرفتنش باید در ابتدا آن را از روی دست کسانی بنویسیم که به خوبی آن را بلدند و میدانند.
اما ”ایده اصلی“ در کنار نقاط قوتش ضعفهایی دارد که باعث میشوند آن طور که باید جذاب نباشد.
مهمترین ضعف ماجرا در قصه آن است. قصهای که به صورت بخشهای مجزا (اپیزودیک) روایت میشود و میخواهد با روایت یک ماجرا از زاویه دید چند نفر و در هم تنیدن آنها با یکدیگر به یک نتیجه کلی و نهایی برسد. قالبی که هرچند جذاب است، اما نیاز به چفت و بستهای قوی، دقت به ریزه کاریها و شخصیت پردازیهای چند لایه دارد. اتفاقی که متاسفانه در فیلم نیفتاده است.
بخشهای (اپیزودهای) مختلف به جای آنکه ماجرایی تازه را برای مخاطب افشا کنند و یکدیگر را تا رسیدن به نقطه نهایی یعنی ایده اصلی ماجرا تکمیل کرده و پیش ببرند، بیشتر به تکرار نمایش یک اتفاق از زاویه دید چند نفر میپردازند و این امر باعث کش دار شدن فیلم و خسته کننده شدن آن شده است. این مشکل زمانی شدت میابد که بعضی بازیها آنطور که باید از آب در نمیآید و مخاطب خیلی زود متوجه روابطی میان شخصیتهای فرعی میشود. کشفی زود هنگام که با تکرار شدن ماجرا و نشان دادن آن از دید شخصیتهای مختلف دیگر جایی برای شگفت زده شدن مخاطب باقی نمیگذارد.
بدتر از آن زمانی است که قصه گو مابین ماجراهای فرعی اش، ماجرای اصلی یعنی رابطه رقابتی میان دو شخصیت اصلی داستان (سعید و رویا) را فراموش میکند و آنجا که باید به مخاطب رو دست بزند، برگی تازه را رو کند و شخصیت هایش را به جان یکدیگر بی اندازد، قصه اش را به سادهترین شکل ممکن به پایان میبرد. پایانی که مناسب گفتگوی (دیالوگ) سعید در بخش ابتدایی فیلم نیست، جایی که او به رویا میگوید: ”تو میدونی من وقتی قرار باشه ببرم میبرم. “
این جمله و نگاه نگران رویا پس از شنیدن آن آنقدر قدرتمند است که من مخاطب تا انتها منتظر اتفاقی خاص از سمت سعید میمانم، اما در روند داستان هیچ عملکرد مطلوبی را از او نمیبینم و رویا به سادهترین شکل ممکن همه چیز را حل و فصل میکند و در اوج ناباوری در انتهای داستان سعید با وجود اینکه بخاطر خلاف پرونده اش رد شده است برنده نهایی مناقصه اعلام میشود، تنش اصلی فیلم یعنی مجادله و رقابت او با رویا فراموش میشود و هیچ یک از افراد شکست خورده مناقصه هم عملکرد خاصی را انجام نمیدهند.
از طرفی فیلمنامه نویس و کارگردان به یک ویژگی بسیار مهم در آثار اینچنینی هالیوود دقت نکرده اند و آن هم این است که بخش عمدهای از زمان آن فیلمها به نمایش دادن چگونگی عملکرد، روند انجام عملیاتها و زمان بندی انجام آنها میپردازد و این بخش بسیار مهم بیشترین جذابیت ماجرا را به مخاطب القا میکند. حال آنکه روایت "ایده اصلی" بیشتر از آنکه تصویری باشد و اتفاقات را نشان مخاطب بدهد داستانگونه است و آنهارا در گفتگوی بازیگران بازگو میکند. به طور مثال جایی که باید چگونگی عملیات جا به جا شدن پروندهها نشان داده شود تنها به این جمله که فلانی از پسش بر میاید اکتفا میشود و یا جایی که باید مخاطب انجام شدن مراحل کلاه برداری از سعید را یک به یک مشاهده کند شخصی همه مراحل همچون هک شدن دوربینهای پلیس را برای مخاطب بازگو میکند و میگوید پسر عمویم که در اداره پلیس است حلش میکند.
در اصل ایده اصلی فیلمی است با ایدهای جذاب که با پرداختی نه چندان قدرتمند، صرف زمان کم برای پرورش نیرنگهای شخصیت هایش و از طرفی تصویری نکردن ماجراها، به فیلمی معمولی و قابل حدس بدل شده است.
مشکل دوم فیلم، اما شبیه بودن بیش از حد شخصیتهای داستان است. شاید تنها تفاوت آنها در تصمیمشان برای نتیجه نهایی مناقصه است که آن هم تفاوتی اخلاقی و درونیست و نمود بیرونی و نمایشی ندارد. آنجا که یکی شهوت ساختن دارد و میخواهد پروژه را به بهترین شکل به سر انجام برساند، یکی میخواهد با برنده شدنش انتقام طلاقش را بگیرد، یکی دیگر میخواهد بودجه را گرفته و فرار کند و دیگری به دنبال درصدش برای کارشکنی در نتیجه طرح است. آنها همگی طمع کار، دروغ گو و غیر قابل اعتماد هستند و آنقدر ثروتمندند که کمترین عدد درون ذهنشان چند صد هزار دلار است.
همگی ماشینهای آنچنانی سوار میشوند و در خانههای مجلل نقاط مختلف دنیا زندگی میکنند. هر چند در بخشی از قصه لاله اعتراف میکند که، چون پول ندارد باید در ازای دستمزد کم به دیگرانی که پول و قدرت دارند خدمت کند و باز در بخشی دیگر متوجه میشویم که نیما دوست سعید در خانه رویا زندگی میکند و برای او کارهایش را ردیف میکند، اما باز آنها هم ظاهر زندگیشان تفاوت چندانی با دیگر شخصیتها ندارد و این دقیقا نقطه مقابل فیلم اول کارگردان یعنی "تراژدی" است. در تراژدی هرچند که شخصیتها همگی با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکردند، اما روایتی درست آنها را با تفکرات، شرایط اقتصادی و جایگاه اجتماعی مختلف در کنار یکدیگر قرار داده بود و به خوبی میشد آنها را از یکدیگر تمییز داد. در فیلم ”ایده اصلی“، اما نبود تفاوتهای فردی میان شخصیتها باعث شده است تا تمام بار جذابیت ماجرا بر دوش معمایی بی افتد که قرار است در طی داستان مطرح و حل شود و همانطور که پیش از این گفته شد آن معما هم فاقد چیدمان و قدرت لازم است.
مشکل سوم فیلم، اما میتوانست نقطه قوت آن باشد. جایی که بنا به لزوم قصه فیلم در کشورهای مختلف تصویر برداری میشود، اما این سفرها چیزی از فرهنگ و آداب و رسوم آن مناطق را به مخاطب نشان نمیدهد که هیچ، مارا با نمادهای مختلف آن مناطق هم آشنا نمیکند. در واقع سفرها تنها دلیل روایی و ویترین مانند دارد در حالی که میتوانست چیزی فراتر از آن باشد. بخش مهمتر ماجرا آن است که فیلم در رابطه با سرمایه گذاری و ساخت و ساز بخشی از یک جزیره داخلیست در حالی که بجز اطلاعاتی اندک هیچ چیز دیگری در رابطه با جزیره هندورابی، مردمش، شرایط جغرافیایی و اهمیت آن جزیره نشان داده نمیشود و فیلم بیش از آنکه در داخل کشور باشد و ایران را نمایش بدهد در حال نمایش دادن شخصیتها اتاقهای هتل و دفاترشان است.
در نهایت گفتن این نکته هم خالی از لطف نیست که هرچند عبور از برخی خط قرمزها برای نشان دادن و تعریف شخصیتهای داستان لازم است، اما شاید بیان کلمات رکیک میان شخصیت ها، کشیدن مواد مخدر و برهنگی در مقابل دوربین که پیش از این هم در آثار دیگر سینمای کشورمان دیده شده است، برای فرهنگ ما آنچنان مناسب و زیبا نباشد.
اما نمایش ”ایده اصلی“ یک مسئله بسیار مهم را هم با خود به همراه داشت و آن هم مطلع ساختن رسانهها و مردم از بودجه ساخت و نام سرمایه گذاران فیلم بود که خانم آزیتا موگویی در مقام کارگردان و تهیه کننده فیلم در آستانه نمایش فیلم و در جهت شفاف سازی مالی سینمای ایران آنها را اعلام کرد و امیدواریم این اتفاق همیشگی و همه گیر بشود تا برای همیشه سینما و فرهنگی سلامت داشته باشیم.
ایمان شمس؛