پخش زنده
امروز: -
زلزله خانه ها را ویران،دلهای مردم را بهم نزدیک و خدمت مسئولین را آشکار می کند.
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز خوزستان ،با دیدن تصویر پیرمردی از دیار بختیاری در شهر اولین ها(مسجدسلیمان)که بر اثر زلزله نسبتا شدید سقف خانه اش فرو ریخت و سر و صورتش مجروح شده بود تصمیم گرفتم مانند همین چندماه گذشته که همراه دوستان به یاری سیل زدگان خوزستان و لرستان عزم همت نمودیم.حالا هم باید همت کرد تا بتوان دست نیازمندی را گرفت و دلی را خوشحال و وجدان خویش را،آرام کرد.
جمعه ۲۱ تیرماه۱۳۹۸ گرمای بالا 50درجه مسجدسلیمان .
با رسیدن به منطقه ریل و ویل، از برادر عزیزم حاج مجتبی حیدری تلفنی تقاضای کردم ما را همراهی کند.مقدار اقلامی که با ما بود با راهنمایی حاج مجتبی در دو محل(بسیج-اردوگاه) تخلیه شد.و از حاج مجتبی خداحافظی کردم.
این بار برای رفتن به منطقه کلگه و سرکشی به منزل عمو رجبعلی عازم شدیم به سراغ دوست عزیزم حمید جلیلی رفتم در منطقه هشت بنگله، حمید را همراه خودم بردم. کوچه ها، تنگ وباریک و آسفالت ها پر از چاله و هزاران درد و دل های ناگفتنی داشتند که بماند،زیرا که سالها گفتند و گفتیم و هیچ که هیچ،کاری نشد که نشد.
بادیدن دیوار فرو ریخته منزل عمو رجبعلی توقف کردیم، درب خانه بسته بود و قفلی دومنی روی حلقه های درب کوچک دو طاق، سنگینی میکرد.از رهگذری در آن گرمای سوزان پرسیدم عمو رجبعلی را کجا باید پیدا کرد.گفتند خانه همسایه پشتی،منزل نسبتا شیکی بود.منزل آقای دهقان، همان دخترخانمی که لحظه وقوع زلزله نگران عمورجبعلی بود و سریع به سراغش رفته و سر و صورت زخمی عمو رجبعلی را پانسمان کرده بود و در یک کلیپ کوتاه تصویری پیرمرد زلزله زده بختیاری را جهانی کرد.
خانواده دهقان با گرمی و صمیمیت و مهربانی پذیرای ما شدند.آقای شهبازی داماد،دهقان هم به جمع ما پیوست و خانه عمورجبعلی را نیم نگاهی،دید زدیم.عمو رجبعلی باوجود ناتوانی و حال روز خوبی که نداشت. زیر سایه درختی حاضر به گفتگو با ماشد.وقتی شنید که ما از دیار عقیلی آمده ایم گفت حضرات ییلاقی در بلاد شما از ایل وتبار من هستنند.
عمو رجبعلی که عمری ست تنها زندگی میکند در خانه ای معقر با دو اتاق اندرونی و باغچه ای کوچک و اجاق ورودی منزلش که مشخص بود سالهاست که روشن نشده و غذایی روی آن گرم نگردیده.
از حال و روزش پرسیدم گفت خدا را شکر حالم خوب است،انگار دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت،زیرا هیچ گلمندی و شکایتی نمیکرد.
گفتم عمو رجبعلی آیابعداز زلزله کمکت کردند؟گفت بله.گفتم چه کمکی ؟!گفت یک تخته چادر و چند عدد کنسرو،به راستی چه کم توقع بود.خشکم زد، پرسیدم همین.گفت آری همین،راضی ام به رضایش.
کاش میشد برای این پیرمردی که زلزله سقف خانه اش را خراب کرده و او را در به در خانه همسایه ها،کرده کاری کرد.در لابلای حرف هایش یک گلمندی بود و آن اینکه در این مدت آقایان مسئول فقط به دنبال عکس سلفی گرفتن با عمو رجبعلی بودند و بعد از عکاسی او را به امان خدا رها میکردند.
میگفت حتی میخواستند به زور مرا به بیمارستانی در شهر مسجدسلیمان ببرند و از حضور من در بیمارستان عکس بگیرند که به بهانه ای از دستشان در،رفتم. زیر پای عمورجبعلی و دیگر همشهریانش دریای نفت است.حال که سقف بالای سرشان خراب. می توان از همان سقف های فرو ریخته بر زمین،شب هنگام، به راحتی آسمان خدا را دید و ستارگان را یکی یکی شمارد.
شاید دلخوشی عمو رجبعلی این بود که از سقف خراب شده خانه اش، در آرامش شبانه، با خدای خود درددل کند.از این همه تزویر و ریا، از این همه بی مهری،از این همه بی مسئولیتی های آقایان مسئول،و هزاران درد و دل دیگر،دلش را سبک کند.
*رضا حسین زاده ترکالکی