پخش زنده
امروز: -
در واقع دو کشور خواسته یا ناخواسته وارد دوران دیگری از جنگ سرد شده اند که هدف تصاحب هژمون است و نه چیز دیگر. شاید جنگ تجاری بین دو کشور هنوز با اهمیت تلقی شود اما واقعیت این است که قدرت نظامی چین آن طور که مقامات آمریکا اذغان می کنند هژمونی و تکنولوژی نظامی برتر آمریکا را در گستره آسیا – پاسفیک به چالش می کشد.
چکیده مصاحبه پژوهشی:
- کسری تجاری ایالات متحده با چین در سال 2018 بالغ بر 378.6 میلیارد دلار می باشد.
- روابط تجاری دو کشور در چهار دهه به یک لحظه سرنوشت ساز رسیده است.
- جنگ تجاری میان دو کشور تاثیرات منفی بر تولید، هزینهها و اشتغال خواهد داشت.
- چین با اقتصادی موفق نسخه های اقتصادی نئولیبرالی غرب را بی اعتبار کرد.
- دو کشور وارد دوران دیگری از جنگ سرد شده اند.
- ژنرال مایک مولن رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا: هژمونی نظامی و تکنولوژی آمریکا را به چالش نکشید زیرا آمریکا صاحب جهان است، نه چین!
پژوهش خبری صداوسیما: دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا از همان ابتدای آغاز رقابت های انتخاباتی بارها از کسری موازنه تجاری با چین و این که صادرات چین به آمریکا بسیار بیشتر از وارداتش از ایالات متحده است، انتقاد کرد و راه مقابله با چین را اعمال تعرفه های گمرکی دانست. آمارها نشان می دهد که در طی سه دهه گذشته سهم چین از کل واردات آمریکا در روند مستمر و رو به رشدی افزایش یافته و به ۲۲ درصد از کل واردات این کشور در سال ۲۰۱۷ میلادی رسیده است. در همین شرایط سهم واردات چین از کل صادرات آمریکا ۸ درصد بود. به عبارتی ارزش بازار آمریکا برای چین نزدیک به ۳ برابر ارزش چین برای بازار آمریکا میباشد. طبق سایت "تجاری امریکا" ، تجارت کالا و خدمات، بالغ بر 737.1 میلیارد دلار در سال 2018 بود که از این میزان صادرات امریکا 179.3 میلیارد دلار و وارداتش 557.9 میلیارد دلار بود. کسری تجاری ایالات متحده با چین در سال 2018 بالغ بر 378.6 میلیارد دلار می باشد. از این رو در راستای سیاست محدود سازی اقتصادی چین، دونالد ترامپ در ماه مارس 2018 بر فولاد و آلومینیوم صادراتی به آمریکا تعرفه ۲۵ درصدی و ۱۰ درصدی اعمال کرد. او سپس اعلام کرد بر ۵۰ تا ۶۰ میلیارد دلار کالای صادراتی چین تعرفه ۲۵ درصدی نیز اعمال خواهد شد.
در پی این اقدام امریکا، چین نیز با بستن تعرفههای جدید بین ۱۵ تا ۲۵ درصد برای مجموعا ۱۲۸ کالای وارداتی از آمریکا مقابله به مثل کرد. بعد از این تحولات اقتصادی، مقامات آمریکایی و چینی برای جلوگیری از یک جنگ تجاری تمام عیار وارد گفتگو شدند. هنوز این مذاکرات به سرانجام نرسیده است که به ادعای ترامپ، چین توافق مقدماتی را زیر پا گذاشته است. از این رو آمریکا مجددا تصمیم به افزایش تعرفه گرفت و اعلام کرد که روند اداری افزایش تعرفه ها بر کالاهای چینی به ارزش ۳۲۰ میلیارد دلار را آغاز خواهد کرد. کارشناسان اقتصاد بین الملل معتقدند روابط تجاری دو کشور در چهاردهه به یک لحظه سرنوشت ساز رسیده است. این امر واضح است که بروز جنگ تجاری بین آمریکا و چین نه تنها بر اقتصاد دو کشور بلکه بر اقتصاد جهان لطمه وارد خواهد کرد، زیرا این دو کشور اقتصاد برتر جهان هستند.
وقوع جنگ تجاری میان دو کشور نگرانی های زیادی را در محافل اقتصادی ایجاد کرده است. زیرا اقدامات متقابل و تلافی جویانه در استفاده از تعرفه ها و سایر اقدامات اداری است که تاثیرات ناخواسته منفی بر تولید، هزینه ها و اشتغال به همراه خواهد داشت. سوال مهم این است که چرا امریکا علی رغم در جریان بودن دور مذاکرات با چین بر سر تعرفه ها، مجددا به دنبال اعمال تعرفه های جدید می باشد؟ ترامپ چه هدفی را دنبال می کند؟ به اعتقاد آقای "محمد مهدی غفاری" کارشناس مسائل چین در خصوص اعمال تعرفه ها از سوی امریکا باید تحلیل عمیقی صورت گیرد. این قبیل اقدامات را می توان در یک نگاه کلان، به چالش کشیده شدن هژمونی اقتصادی واشنگتن در عرصه بین المللی ارزیابی کرد و هدف امریکا حفظ جایگاه قدرت برتر در عرصه بین المللی می باشد. در این نوشتار از دیدگاه های این کارشناس در قالب مصاحبه استفاده شده است.
دور جدید جنگ تجاری امریکا علیه چین آغاز شده است. واشنگتن از طرفی مقامات چینی را به مذاکره بر سر تعرفه ها دعوت می کند و از طرف دیگر دوباره تعرفه را افزایش می دهد. این تعارض رفتار را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای پاسخ به این سوال باید به نارضایتی ها و اعتراضات انباشته شده چین و آمریکا در زمینه سیاسی، نظامی و اقتصادی تمرکز کرد. چرا که اختلاف دو کشور در این سه حوزه بنیادی قابل بحث و بررسی است. همیشه اختلاف چین و آمریکا به مواردی بر می گردد که موجودیت حزب کمونیست چین را مورد تهدید قرار می دهد. درک پکن از 1949 به این سو همین مسئله مهم بوده است. بنابراین از منظر پکن موجودیت حزب کمونیست، خطر قرمز تلقی می شود و قابل مصالحه نیست. گفتنی است که اختلاف امریکا اصولاٌ بر سر مسائلی است که رشد اقتصادی چین را در گستره آسیا – پاسفیک هدف قرار داده است. و اما تصور غالب این است که اختلاف قابل حل مربوط به مواردی است که ممکن است به اعتبار چین و یا منافع اقتصادی این کشور لطمه بزند.
شی. جی پینگ رئیس جمهوری و دبیر کل حزب کمونیست چین معتقد است حفظ 8 درصدی رشد تولید ناخالص ملی برای جلوگیری از نارضایتی های اجتماعی ضروری است. شاید به همین دلیل است که نمیتوان کاهش انتشار گازهای گلخانه ای در چین را به سادگی توجیه کرد. به باور اقتصاددانان،کاهش رشد تولید ناخالص در چین به معنی بی ثباتی در عرصه سیاسی و اقتصادی است. چین با مطالعه و مداقه علمی و سیاسی درباره اقتصاد، تولید ناخالص ملی، رشد متعارف اقتصادی اعلام کرد که به جنگ تجاری با آمریکا نمی رود ولی تحت هیچ شرایطی نیز حاضر نیست به نسخه های نئولیبرال غرب بویژه در حوزه اقتصاد و تجارت عمل کند. با وجود این پکن نشان داد که علاقمند به مذاکره با امریکا در هر موضوعی است.باید دید چرا امریکا گاهی خود را علاقمند به مذاکره با چین نشان می دهد و زمانی هم در پی افزایش تعرفه هاست؟ به تعبیر روشن تر قواعد بازی را برهم می زند. معنای سیاست آمریکا این است که این کشور خود را در عرصه جهانی دارای قدرت ملی، ثروت ملی و پرستیژهای ملی می داند.
هدف آمریکا از به راه انداختن جنگ تجاری با چین چیست؟
واقعیت این است که اقتصاد چین در برگیرنده یک بخش دولتی وسیع، یک بخش تعاونی و یک بخش سرمایه داری است که تقریباً یک پنجم تولید ملی را نمایندگی می کند. همچنین یک سیستم برنامه ریزی شده که به "نظارت اقتصاد کلان" تغییر نام یافت. وجود یک بخش بزرگ خدمات دولتی - عمومی که قسمت اعظم بودجه آن را دولت چین تأمین میکند و وجود یک سیاست اقتصادی اراده گرایانه، نظر عدم استقلال بانک مرکزی و مالکیت عمومی بر زمین است. در عین حال به باور بسیاری از کارشناسان، چین یکی از اهرم های جهانی شده نیز است. از نگاه آکادمین های چینی، جهانی شدن یک گرایش گریز ناپذیر است که در پیوند با تمرکز سرمایه داری شدن مصون نگه داشته شده است. پس تحلیل بردن انرژی چین از سوی آمریکا و تهدیدهای متناوب آمریکا برای بی ثبات کردن چین با هدف از دست رفتن موقعیت ممتاز چین در عرصه اقتصادی، بخشی از راهبرد ترامپ در جنگ تجاری با چین تلقی می شود.
واشنگتن به دنبال این است که طرف چینی بپذیرد که باید امتیازهای نقدی به حساب آمریکا واریز کند و خود نیز از امتیازهای غیرنقدی در این گونه مذاکرات بهره مند شود. به سخن دیگر آمریکا سیاست یک جانبه گرایانه خود را البته در پیوند با قوانین داخلی آمریکا نه شورای امنیت، علیه کشورها به کار می گیرد. آیا بازی با حاصل جمع صفر کماکان منطق حاکم بر روابط آمریکا و چین است؟ شاید دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا در چنین شرایطی، اقتصاد چین را پاشنه آشیل این کشور می داند و او را مورد هدف قرار داده است، اما نباید از یاد برد که چین با بهره گیری از آموزه های خوبی و کمی تجربه در روندهای اقتصادی، سرمایه گذاری، سرمایه پذیری تولید و اشتغال به درجه ای از آگاهی و توان رسیده است که قاعده بازی با آمریکا را بداند.
جنگ تجاری امریکا و چین چه تاثیری بر اقتصاد بین الملل خواهد گذاشت؟
از آن جا که اقتصاد آمریکا و چین در چارچوب W.T.O قرار دارد لزوماٌ به هم تنیده است صرف نظر از این که دلار برخی اوقات بی خطر یا پر خطر جلوه می کند. از سوی دیگر کشورها و نهادهای زیادی با چین و آمریکا روابط گسترده اقتصادی، تجاری، صنعتی دارند. نظیر گروه 20، شانگهای، اتحادیه اروپا، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول. بدیهی است هر اقدام امریکا و چین درخصوص هنجار شکنی ها بویژه در حوزه مورد بحث متغیری برای کشورها و اتحادیه ها و نهادهای پولی به حساب می آید. یعنی راهکار و نقشه راه کشورهای همکار با چین و آمریکا تابعی از این متغیرهاست. افزایش تعرفه بر کالاها مسلماً به نوعی، رکود اقتصادی و بعضاً به بحران اقتصادی در چین و آمریکا دامن خواهد زد. از یاد نبریم که دولت بوش پسر سیاسست های تجاری چین را یکی از عوامل افزایش بیکاری در آمریکا می دانست و معتقد بود چین به عمد ارزش یوآن را پایین نگه می دارد تا واردات خود را ارزانتر انجام دهد. آیا اقدام آمریکا مبنی بر افزایش تعرفه ها بر کالاها به معنای متضرر کردن چین است؟ در سالهای نه چندان دور ”ون جیا باتو” نخست وزیر چین، اقدام امریکا در جهت محدود کردن ورود کالاهای نساجی و پوشاک چین به آمریکا را غافلگیر کننده و شوک آور خواند. شاید به همین دلیل است که کشمکش های سیاسی همراه با چالش های اقتصادی چین و امریکا کتمان ناپذیر است. این واقعیت را البته نمی توان پنهان کرد که چین به دلیل موفقیت های اقتصادی بلندمدت، از سال ها پیش نسخه های اقتصادی نئولیبرالی غرب را بی اعتبار کرد و نشان داد که راههای مستحکم تری برای رشد اقتصادی به جز راهی که سرمایه داری مالی جهانی به رهبری آمریکا در برابر جامعه جهانی گذاشته است، وجود دارد.
چین به غیر از اقدامات تلافی جویانه در حوزه اقتصادی چه راهکار دیگری برای مقابله با افزایش فشارهای امریکا دارند؟
چین به نحو فزایندهای خود را به همه ابزارهای یک ابر قدرت تجهیز می کند. راهبرد هژمونیک دستکم در دریای چین جنوبی، آن طور که استراتژیستها گفته اند هر کشوری که به این راهبرد دست یابد کلید استراتژی دریای چین جنوبی در دست اوست. به باور برخی استراتژیست ها چین از این به بعد در دومین ردیف جهانی از حیث هزینه های نظامی قرار دارد. مضافاً این که چین حدود یک سوم ذخیره ارزهای خارجی خود را در اوراق خزانه داری آمریکا سرمایه گذاری کرد و همین مسئله باعث شد تا چین بزرگترین طلب کار آمریکا و آمریکا بزرگترین بدهکار به چین در جهان تبدیل شود. بیشک چین اقدامات آمریکا را در وضع تعرفه ها تلافی می کند. اما چین راه های دیگری برای فشار به آمریکا در اختیار دارد. به عنوان مثال: چین و روسیه در این سال ها به راهبردی ترین روابط دست پیدا کردند. همکاری و مشارکت دو کشور نه در زمینه اقتصادی بلکه در زمینه سیاسی و نظامی خطر فزاینده ای برای علایق و منافع فراملی امریکا تلقی میشود. وتوی اعتراضی چین و روسیه به قطعنامه ضد سوری غرب و همچنین مشارکت راهبردی دو کشور در ونزوئلا که عملاً به تشکلی مزاحم برای اقدامات مداخله جویانه آمریکا در ونزوئلا منجر شده است.
رویکرد اتحادیه اروپا نسبت به جنگ تجاری دو کشورچیست؟
رویکرد تولید کنندگان غربی و در رأس آنها آمریکا چنانچه بخواهند تولیدات خود را به بازار کشورهای دیگر عرضه کنند، راهی ندارند جز آن که به تولید کنندگان ارزان چینی ملحق شوند. اروپا به جز وایتکان که به دلایل مذهبی و جانبداری آشکار از ”دالای لاما” رهبر بوداییان تبتی و تبعیدی با چین روابطی ندارد. فرانسه، انگلیس و آلمان و بقیه اعضای اتحادیه اروپا سهم بزرگی در بازار گسترده و پر ظرفیت چین دارند. چین به اروپا نشان داد که قادر به اقدامات تلافی جویانه جدی در مقابل هر اقدام ضدچینی اروپاست. به نظر می رسد اروپا تلاش می کند با سیاست مستقل تری از آمریکا، همکاری های اقتصادی با چین را ادامه دهد. اروپا در عمل پذیرفت که چین مطابق با معیارهای W.T.O عمل میکند نه فراتر از آن به هر روی اختلاف های چین و آمریکا در زمینه های سیاسی، نظامی و بویژه اقتصادی پابرجاست. ولی اختلاف اصلی چین و آمریکا بر سر استراتژی های بلند مدت است. در واقع دو کشور خواسته یا ناخواسته وارد دوران دیگری از جنگ سرد شده اند که هدف تصاحب هژمون است و نه چیز دیگر. شاید جنگ تجاری بین دو کشور هنوز با اهمیت تلقی شود اما واقعیت این است که قدرت نظامی چین آن طور که مقامات آمریکا اذغان می کنند هژمونی و تکنولوژی نظامی برتر آمریکا را در گستره آسیا – پاسفیک به چالش می کشد. از این منظر ترامپ سیاستی هدفمند را علیه چین البته به بهانه نامتوازن بودن روندهای اقتصادی و تعرفه ها و کسری تراز تجاری آمریکا در مقابل چین در پیش گرفته است. با پرهیز از تحلیلهای شتابزده، ترامپ با طرح مناقشه تجاری ظاهراً قصد دارد انرژی چین را بکاهد و مانع دستیابی چین به یک هژمونی یا راهبرد هژمونیک این کشور شود. ژنرال مایک مولن رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا در سفر به چین به رهبران این کشور هشدار داد و از چین خواست با ایفای نقشی سازنده و شفاف نگرانی های آمریکا را درباره توسعه نظامی خود کم کند. مولن البته خطاب به مقامات چین تاکید کرد که هژمونی نظامی و تکنولوژی آمریکا را به چالش نکشید زیرا آمریکا صاحب جهان است. نه چین! آیا همین نگاه و سیاست را نمیتوان در رفتارهای سیاسی ترامپ دید؟
پژوهش خبری// رحیم خجسته