شکست امريکا در حمله نظامي به ايران قطعي است
امريکا در صورت خطاي محاسباتي و حمله نظامي به ايران با شکست روبرو خواهد شد چرا که بدون نيروي زميني قادر نخواهد بود هيچ معادله اي را تغيير دهد.
مقام هاي امريکايي پس از شکست در جنگ سياسي و اقتصادي و جنگ نرم عليه ايران چند هفته اي است که وارد فاز تهديد نظامي شده اند و از گزينه حمله نظامي به ايران سخن مي گويند و حتي براي افزايش اهرمهاي فشار نظامي خود ناو هواپيمابر آبراهام لينکلن را به منطقه اعزام کرده اند.
البته لحن و ادبيات مقام هاي امريکايي بر خلاف دو لشکرکشي به افغانستان و عراق که تحت ادعاي جنگ با تروريسم و جنگ پيش دستانه رخ داد اين بار به ادبيات دفاعي تغيير يافته است و اين مقام ها مانند پمپئو و بولتون مدعي هستند که هر گونه حمله ايران به منافع آمریکا یا منافع هم پیمانان ما با واکنش نظامي روبرو خواهد شد. اين ادعاها در حالي است که دکترين نظامي جمهوري اسلامي کاملا بر دفاع در برابر هر گونه تجاوز نظامي استوار است و ايران به هيچوجه آغاز کننده جنگ نيست.
اما سوال اينجاست که آيا امريکا در صورت حمله نظامي به ايران به اهداف خود دست خواهد يافت يا اينکه با شکست سختي روبرو و به فرار از منطقه مجبور خواهد شد؟
در پاسخ به اين سوال به مواردي اشاره مي شود که بر شکست امريکا در هر گونه اقدام نظامي عليه ايران دلالت مي کند:
نخست اينکه ترديدي نيست که براي پيروزي در هر جنگي و تغيير معادله سياسي و نظامي اتکا به نيروي هوايي کافي نيست و اين نيروي زميني است که در ميدان نبرد مي تواند شرايط خود را در ميدان سياسي تحميل کند.
دوم اينکه ممکن است نيروي هوايي امريکا در تهاجمي برق آسا مناطقي در عمق خاک ايران را هدف قرار دهد اما ايران در برابر اين حملات دست بسته نخواهد بود و با اتکا به توان موشکي و انواع موشک هايي که در اختيار دارد و اين زرادخانه هم از نظر کميت و هم کيفيت در حد بالايي قرار دارد مي تواند پاسخ کوبنده اي بدهد و ترديدي نيست که ناوهاي امريکايي هدف هاي راحتي در برابر اين حملات خواهند بود.
سوم اينکه اگر امريکا بخواهد از پايگاههاي نظامي خود در بحرين يا قطر و عربستان به ايران حمله کند بر اساس حق دفاع مشروع، ايران قادر خواهد بود که اين کشورها را هدف قرار دهد که نتيجه آن مي تواند به انهدام کارخانه هاي تامين آب شيرين کن، پالايشگاهها و چاههاي نفت و زير ساخت هاي اقتصادي و نظامي اين کشورها منجرشود.
چهارم اينکه حمله نظامي امريکا ايران به منزله حمله به محور مقاومت است و در آن صورت منافع منتشر شده امريکا در منطقه هدف محور مقاومت قرار خواهد گرفت.
پنجم اينکه يکي از نگراني هاي امريکا در منطقه امنيت رژيم صهيونيستي است و ترديدي نيست که در صورت هر گونه خطاي محاسباتي امريکا، اسراييل يکي از هدف هاي اصلي حملات محور مقاومت خواهد بود.
ششم اينکه ايران کشور بزرگي در منطقه است و با پشتيباني داخلي همچنان مي تواند براي سال ها مقاومت کند و در اين منطقه هم باقي خواهد ماند اما اين امريکاست که به اين منطقه تعلق ندارد و در صورت بروز جنگ، بايد با خفت و براي هميشه از غرب آسيا فرار کند.
هفتم اينکه نابودي اسراييل يکي از پيامدهاي اصلي آغاز هر جنگي عليه ايران است و صهيونيست ها نيز به خوبي اين واقعيت را مي دانند و البته همين پيامد ممکن است آنها را به چاره جويي وادار کند که مانع خطاي محاسباتي امريکا شوند. در اين خصوص به جنگ سه روزه اخير در نوار غزه اشاره مي شود که پس از پاسخ موشکي گروههاي مقاومت فلسطيني، رژيم صهيونيستي دست به دامن مصر شد و از قاهره خواست با ميانجيگري هر چه زودتر جنگ پايان يابد.
هشتم اينکه امريکا در دو لشکر کشي به افغانستان و عراق با شکست روبرو شد آن هم در حاليکه اين دو کشور قابل قياس با ايران نيستند.
با توجه به اين نکات به نظر مي رسد رجزخواني مقام هاي امريکايي بيش از اينکه قابليت اجرايي داشته باشد رساندن وضعيت به وضعيت لبه پرتگاه است تا به زعم خود با مرعوب سازي ايران، تهران را به مذاکره با امريکا وادار کنند. به ويژه اينکه دولت ترامپ در سياست خارجي خود در پرونده هاي مختلف از جمله، کره شمالي، چين، روسيه، ونزوئلا، عراق، افغانستان، سوريه و ... شکست خورده و تنها اميد ترامپ براي پيروزي در انتخابات 2020 مذاکره با ايران است.
---------------------------------------------------
رضا محمدمراد