پخش زنده
امروز: -
تفاوتها و تمایزهای هستی شناختی و راهبردی دو اجلاس ورشو و مونيخ مسئله قابل تأملی است.
به گزارش سرويس بين الملل خبرگزاري صدا و سيما، اجلاس سالیانه امنیتی مونیخ و فاصله زمانی اندک آن با اجلاسی با عنوان "صلح و ثبات در خاورمیانه" که در ورشو برگزار شد، مورد توجه تحلیل گران مسائل اروپا بوده است. به نظر می رسد تضعیف دیپلماسی جهانی را باید یکی از نمودهای سالیانه امنیتی مونیخ در نظر بگیریم.
تمایزهای اجلاس ورشو و اجلاس مونیخ
به نظر میرسد تفاوتها و تمایزهای هستی شناختی و راهبردی این دو اجلاس مسئله قابل تأملی است.
نخست آنکه، کنفرانس امنیتی مونیخ یک نهاد امنیتی بین الملی/اروپایی است که هسته مرکزی آن را نظم لیبرال قاعده محور و چند جانبه گرا در عرصه نظام بینالملل تشکیل داده است. در نقطه مقابل رهایی از محدودیتهای نظم قاعده محور و چندجانبه گرایانه نظام بینالملل؛ تعامل گزینشی و رهایی از تعهدات و اتحادهای سنتی بلندمدت و قاعده محور، از جمله راهبردهای ایالاتمتحده پس از روی کار آمدن گروه جدید حکمرانی کاخ سفید بوده است. به نظر میرسد جایگزین این اتحادیهها برای آمریکای عصر ترامپ، ایجاد ائتلافهای موقت حولوحوش مسائل خاص یا همان "ائتلاف داوطلبان" است. به نظر میرسد اجلاس "صلح و امنیت در خاورمیانه" نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی خواهد بود. به این معنا که ایالاتمتحده در تلاش است تا با ایجاد ائتلافهایی خارج از محدوده نفوذ رژیمها و نهادهای قاعده محور نظام بینالملل از جمله برجام؛ سازمان ملل و یا اتحادیه اروپا، به حلوفصل مسائلی چون مسئله ایران و مسئله فلسطین بپردازد.
تمایز دیگر کنفرانس امنیتی مونیخ و اجلاس ورشو آن است که بر خلاف سازوکارهای روشن و مصرح کنفرانس مونیخ، بخش های مهمی از روندهای تصمیم سازی کنفرانس ورشو، پشت درهای بسته صورت گرفته است. نتیجه این ویژگی اجلاس ورشو آن است که امکان ارزیابی سطح موفقیت آمریکا را در خصوص کسب نتایج مورد نظر خود دشوار می سازد.
نکته سوم آنکه، آمریکای حاضر در کنفرانس امنیتی مونیخ از منظر پدیدار شناسی به آمریکای اصلی نزدیک تر است حال آنکه آمریکای حاضر در کنفرانس ورشو، "حداقل در ظاهر"، بیشتر آمریکای ترامپی بوده است. نکته قابل تأمل اینجاست که معاون رئیس جمهور آمریکا با وجود پیشینه وابستگی به بخش سنتی حزب جمهوری خواه، با حضور در هر دو اجلاس در واقع نماینده آمریکای ترامپی بوده است.
کنفرانس امنیتی مونیخ و تحولات نظام بین الملل
پرسش دیگری که مطرح است آن است که کنفرانس مونیخ بازتاب چه تحول و یا تحولاتی در عرصه نظام بینالملل بوده است. به نظر می رسد در کنار تحولات دیگر، کنفرانس امنیتی مونیخ بازتابی از تضعیف دیپلماسی جهانی برای مدیریت بحران های نظام بین الملل بوده است. واقعیتی که ریشه در دو علت مهم دارد: تضعیف مفهوم غرب در معنای دربرگیرنده آن برای اروپا و آمریکا و تفوق دغدغه های امنیتی برآمده از مسائل داخلی (چه در اروپا و چه در سایر مناطق) بر دغدغه های امنیتی برآمده از مسائل خارجی.
تضعیف مفهوم غرب در معنای دربرگیرنده آن برای اروپا و آمریکا
سخنرانی پنس معاون رئیس جمهور آمریکا در کنفرانس مونیخ بازتابی بود از بی توجهی صریح آمریکا نسبت به دغدغه های امنیتی اروپا از جمله درحوزه برجام. این مسئله در سطح جامعه شناسی سیاسی هم بازتاب دارد. از جمله در نظر سنجی اخیر موسسه پیو که همزمان با زمان برگزاری کنفرانس مونیخ منتشر شد، آلمانی ها و فرانسوی ها در حوزه مواجهه با مسائل بین المللی، به پوتین بیش از ترامپ اعتماد دارند (در آلمان به ترامپ 10 درصد؛ به پوتین 35 درصد و به ژین پنگ 30 درصد)
البته این پرسش کلیدی نزد اروپا همچنان پابرجاست که رویکردهای جدید آمریکا نشانهای از تحولات ساختاری در نظام حکمرانی آمریکا؛ تحولات ژئوپلیتیکی گسترده در جهان و تفوق رقابت روسیه، چین و آمریکا در بسازی نظام بینالملل یا عارضه و یا پدیدهای زودگذر است. حضور جو بایدن معاون پیشین رئیس جمهور آمریکا، خانم پلوسی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا و رهبر اکثریت حزب دموکرات در این مجلس و 50 قانون گذار آمریکایی در کنفرانس مونیخ نیز با هدف تلاش برای اثبات این مسئله به اروپا صورت گرفته است که شاخه دیگری از حکومت نیز در آمریکا وجود دارد. در واقع پرسش مرکزی اروپا در این کنفرانس آن بود که نقش فعلی آمریکا در جهان چیست؟ هویت نقشی که البته در نظر اروپا الزاماً انزواطلبانه نیست ولی قطعاً محدودیتهای بیشتری در حوزه کنشگری جهانی آمریکا به همراه خواهد آورد. در نتیجه این پرسش مطرح خواهد شد که چه قدرتی خلاء حضور و یا تضعیف حضور جهانی آمریکا را پر خواهد کرد. بدیهی است برای اروپا پر شدن این خلأ توسط قدرتهایی چون روسیه و چین امنیت زدا خواهد بود.
تفوق دغدغههای برآمده از مسائل داخلی بر دغدغه های برآمده از مسائل خارجی اروپا
به نظر می رسد گام به گام شاهد تفوق دغدغه های سیاسی و امنیتی برآمده از مسائل داخلی بر دغدغه های سیاسی امنیتی برآمده از مسائل خارجی اروپا هستیم. در واقع به نظر می رسد اروپا بیش و پیش از آنکه به صورت استراتژیک در مورد موقعیت بین المللی خود متمرکز باشد، با فشار پویایی های داخلی اروپا، درگیر مسائل داخلی خود شده است. جالب است که یکی از موضوعات محوری مورد بحث در این اجلاس نیز آینده پروژه اروپا بود. نکته قابل تامل اینجاست که کنفرانس مونیخ در گذشته، به یکی از مهمترین کنفرانس های سیاسی و امنیتی نظام بین الملل تبدیل شده بود و محیط مناسبی را برای برخی تصمیم سازی ها در عرصه نظام بین الملل فراهم می کرد. با این وجود در چند سال اخیر، مشکلات اروپا و تا حدودی غرب، بیشتر ابعاد داخلی یافته است تا جستجو برای رهبری یا حکمرانی جهانی. به عنوان مثال بریتانیا در این کنفرانس به دنبال آن بود از آن به عنوان فرصتی برای خرید زمان از اروپا استفاده کند تا از نابسامانی پارلمانی در حوزه برگزیت خارج شود. رئیس جمهور فرانسه نیز از جمله به دلیل ناآرامی های داخلی در این اجلاس حضور نداشت. شاید بتوان آلمان را در این حوزه مستثنی دانست. در واقع با توجه به ثبات نسبی سیاسی و اقتصادی آلمان، این کشور تنها کشوری بود که گامی بسیار فراتر از دغدغه های داخلی برداشت و بر لزوم بازسازی نظم قاعده محور و چندجانبه گرا برای مدیریت بحران در عرصه نظام بین الملل تاکید کرد.
نتیجه
کنفرانس امنیتی مونیخ و حتی اجلاس ورشو، بازتابی از تضعیف نهادهای مرتبط با مدیریت نظام بین الملل بود و می دانیم دپیلماسی از مهمترین نهادهای یاریرسان در این حوزه است. ریشه تضغیف نهاد دیپلماسی را باید در تضعیف مفهوم فراگیر غرب به معنای افزایش اختلافات دو سوی آتلانتیک و همچنین درون گراتر شدن اروپا دنبال کنیم. مشکلی که برای اروپا وجود دارد آن است که شکست احتمالی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آتی نیز الزاماً به صورت کامل مانع پویش های داخلی واگرا کننده اروپا نخواهد بود. در ضمن این رخداد احتمالی، نه معنای بازسازی قطعی نظام جهانی لیبرال خواهد بود که از سال 1945 برساخته شده است و نه الزاما موجب بازسازی کامل روابط یوروآتلانتیکی خواهد شد. اروپای تجسم یافته در اتحادیه اروپا، در حوزه ابزارهای راهبردی، ساختار حکمرانی و رهبری برای بازسازی مفهوم غرب در معنای فراگیر آن و همچنین بر عهده گیری مسئولیت بیشتر در عرصه جهانی همچنان ضعیف است.
نويسنده: حسین مفیدی احمدی پژوهشگر مسائل اروپا