پخش زنده
امروز: -
درست یادم نمی آید که دقیقا کی خودم بوده ام؛ مدت هاست که فقط آرامش و رضایت مادر را اولویت زندگیم قرار داده ام؛ اما این را خوب می دانم که آرامشم را در آرامش و رضایت مادرم جستجو و پیدا می کنم.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز ایلام؛ خدا چگونه تو را آفرید و جنسِ آب و گِلت از چه بود که هم آدمی و هم فرشته؛ ای آن که پرستارت می نامند و بسیار فراتر از این نام، معنا می شوی؟ تو که شب ها از غم همنوعان رنجورت، خواب را بر خود حرام کرده ای و به خستگی اجازه ی ابراز وجود نمی دهی. در حیرتم این که در سینه ی تو موج می زند، بالاتر از عشق چه نامیده می شود که مهربان تر از مادری؛ آن هم برای کسانی که هرگز ندیده ای.
واژه پرستار به معنای پرستنده؛ غمخوار و حافظ میباشد. و در فرهنگ لاتین پرستار از لغت Nutricious گرفته شده است كه به معنای پروردن؛ تغذیه كردن و پرورش دادن است. با توجه به این معنا هرگونه مراقبت و مواظبتی كه فرد از فرد دیگری اعم از بیمار یا سالم به عمل آورد پرستاری نامیده میشود.
در اواسط قرن نوزدهم (1858 میلادی) پرستاری به نام -"فلورانس نایتینگل"- در دنیای پرستاری قد علم كرد و شیوه پرستاری نوین را پایه گذاری كرد و انقلابی عظیم در تربیت و آموزش پرستاران ایجاد كرد. او هدف از انجام خدمات پرستاری را قرار دادن بیمار در بهترین شرایط ممكن به نحوی كه طبیعت بتواند اثرات خود را اعمال نماید، تعریف کرد. وی در سال 1860 اولین مدرسه پرستار نایتینگل را در بیمارستان سنت توماس تاسیس کرد.رهبران پرستاری، این حرفه را به عنوان یك علم و هنر تلقی كردند. با این وجود؛ تعریف حرفه پرستاری به مرور زمان تغییر كرده است.
به گفته ی کارشناسان مذهبی: آغاز پرستاری در اسلام با شروع جنگهای مسلمین و جهاد بوده است. در این جنگها؛ هم بانوان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و هم سایر زنان مسلمان در خدمت پرستاری سهیم بودند.
تاریخ پرستاری در اسلام را باید از پرستاری حضرت فاطمه علیهاالسلام دانست. حضرت زهرا علیهاالسلام در جنگ احد از پدر بزرگوارش پرستاری کرد و با چهارده تن از زنان مسلمان از زخمیها پرستاری كردند.
دیگر پرستاران صدر اسلام عبارتند از: ام عماره(انیسه)؛ میمونه؛ رفیده؛ ام سلمه؛ ام عطیه و حضرت زینب كبرا علیهااسلام كه از پنج امام در زمانهای مختلف پرستاری کردند. زمانی كه حضرت یوسف (ع) در زندان مصر بود، به زندانیان خدمت میكرد. به نظر عدهای از مفسرین، حضرت یوسف (ع) در زندان از بیماران زندانی، پرستاری و نیازهای آنان را برآورده میكرد.
پرستاری در ایران
در سال 1294 شمسی نخستین آموزشگاه پرستاری در ایران گشایش یافت كه دوره آموزشی سه ساله برای علاقهمندان این رشته برگزار میكرد. در سال 1314 در شهرهای تبریز؛ مشهد و شیراز آموزشگاههای پرستاری تاسیس شد. در سال 1320 آموزشگاه پرستاری دانشگاه تهران افتتاح شد. و در سال 1335 وزارت بهداری برای تدوین برنامههای آموزشی پرستاری از كارشناسان بینالمللی پرستاری استفاده کرد و اولین كنفرانس بزرگ پرستاری را در تهران برگزار كرد.
از آن جایی كه نیروی انسانی تعلیم یافته پرستاری جوابگوی نیاز جامعه نبود در سال 1338 به منظور جبران این كمبود اولین آموزشگاه بهیاری نیز تاسیس شد.
لازم به ذكر است هم اكنون تعلیم پرستاران با مهارتهای روز پرستاری جهان تا مقطع دكترای پرستاری در ایران انجام میگیرد و همه ساله خیل مشتاقان به این سفید جامگان فداکار میپیوندند.
پرستاران، فرشته های عاشقی هستند که توصیفشان از عهده ی بیان برنمی آید؛ اما در این میان کسانی هم هستند که به صورت گمنام به این حرفه ی زیبا مشغولند و خود را وقف عشق و مهربانی کرده اند. پرستارانی که دیده نمی شوند اما زندگی با حضور آن ها معنایی دیگر می گیرد و زیباتر و دیدنی تر می شود.
"مجید - ع" یکی از این پرستاران پرافتخاریست که از برخی آرزوهایش از جمله ازدواج و تشکیل خانواده به خاطر پرستاری و مراقبت از مادر بیمارش گذشته است. او کالای جوانی اش را به بهای پرستاری از مادر داده و اکنون دوران میانسالی را تجربه می کند.
مجید، قسمتی از خانه ی پدری را تبدیل به یک سوپرمارکت کوچک کرده تا بتواند همزمان هم مراقب مادر باشد و هم امورات زندگیشان را بچرخاند.
او می گوید: مادرش برای بزرگ کردن آن ها متحمل رنج و سختی های فراوانی شده و از همان ابتدای زندگی مشترک خود، همسرش را از دست داده و مجبور بوده که بار سنگین زندگی را با داشتن 4 فرزند به تنهایی بر شانه های زنانه اش حمل کند.
او ادامه می دهد: رخت شویی و قالی بافی و حتی انجام کارهای سنگین و مردانه ی دیگر برای چرخاندن چرخ زندگی از جمله کارهایی ست که مادرم در دوران جوانی برای ما انجام داده و به همین خاطر بیمار شد و سلامتی اش را با فداکاری مادرانه اش از دست داد تا ما جای خالی پدر را احساس نکنیم؛ بنابراین اکنون وظیفه ی ماست که در دوران بیماری و ناتوانی از او به خوبی مراقبت کنیم.
مجید در خصوص بیماری های مادر می گوید: او دچار بیماری آرتروز گردن، زانو و کمر شده و از پوکی استخوان و رماتیسم رنج می برد.
وی می افزاید: مادرم بیماری های متعددی دارد اما موضوعی که بیش از هر چیز باعث ناراحتی من می شود چشمان کم سوی اوست. این که احساس می کنم مادر دیگر نمی تواند به خوبی من را ببیند احساس می کنم که در زندگیم چیزی کم دارم.
او از برنامه روزانه ی خود با مادر می گوید: چون مادرم عادت دارد که صبح ها ساعت 4 از خواب بیدار شود من هم همان ساعت بیدار می شوم و صبحانه را آماده می کنم. بعد از نماز به اتفاق مادر صبحانه را می خوریم و همزمان بساط ناهار را نیز قبل از رفتن به سر کار آماده می کنم. بعد از صرف صبحانه به او دارو می دهم و بعد از نظافت خانه به مغازه می روم. همه ی این کارها چون در کنار مادر و برای اوست را با لذت و رضایت قلبی انجام می دهم.
او می گوید: سال هاست که به خاطر مادر غذاهای رژیمی می پزم و چون وقت ندارم دو نوع غذا درست کنم، خودم هم از همان مصرف می کنم به گونه ای که طعم غذاهای مورد علاقه ام را فراموش کرده ام.
مجید در خصوص بزرگ ترین خودسانسوری زندگیش نیز می گو ید: علاقه زیادی به دخترهمسایه امان داشتم اما او می گفت که نمی تواند با مادرم زندگی کند و بیشتر به خاطر شغل اداری ای که داشت، فرصت و امکان مراقبت از مادر را نداشت. برادرها و تنها خواهرم هم یا در استان های دیگر بودند یا آن ها هم شرایط نگهداری از مادر را نداشتند. در نهایت او شرط ازدواج با من را بردن مادر به آسایشگاه سالمندان عنوان کرد، موضوعی که باعث شد من از ازدواج با او صرف نظر کنم.
او در پاسخ به این سوال که آیا اتفاق افتاده گاهی از این گذشت ها پشیمان شوید یا خیر گفت: درست یادم نمی آید که دقیقا کی خودم بوده ام؛ مدت هاست که فقط آرامش و رضایت مادر را اولویت زندگیم قرار داده ام اما این را خوب می دانم که آرامشم را در آرامش و رضایت مادر جستجو و پیدا می کنم. اگر مادر ذره ای احساس غم و ناراحتی کند انگار تمام زندگی بر سرم خراب می شود. نمی گویم که گذشتن از خواسته ها و علایقم و از همه ی این ها مهم تر گذشتن از عشقی که یک بار برایم اتفاق افتاد آسان بود و دردی نداشت اما مطمئناً درد و رنج همه ی این ها بسیار کمتر از غمگین و ناراحت دیدن چهره ی مادر است. بنابراین الان زندگی برایم قابل تحمل تر و خوشایندتر است.
در دل کوچه، پس کوچه های این شهر افراد بسیاری هستند که عشق را سرلوحه ی زندگیشان قرار داده اند تا از خودگذشتگی عاشقانه معنا شود. چند کوچه آن طرف تر پیرمردی عاشق، پروانه وار از همسر بیمارش به خوبیِ مجید و با همان اشتیاق قلبی پرستاری می کند.
"عیسی- م" تمام وقت و انرژی اش را صرف مراقبت از همسرش کرده است.
او می گوید: همسرم پوکی استخوان دارد و کار کردن برایش مشکل شده است ضمن این که انجام فعالیت های روزمره هم برایش مضر است. بنابراین خودم کارهای منزل را انجام می دهم و سعی می کنم از نظر تغدیه هم هر چیزی که برایش مفید باشد تهیه کنم که سلامتی اش را به دست بیاورد.
پیرمرد قصه ما می گوید: همسرم 50 سال برای رفاه و آسایش ما کار کرده و زحمت کشیده است و حالا که بیمار شده وظیفه ماست که به او خدمت کنیم.
همسرش خانم ( فاطمه- ی ) می گوید: الان که بیمار شده ام نه تنها چیزی از محبتش کم نشده بلکه بیشتر هم شده و از هر چیزی بهترینش را برایم می خرد.
وی می افزاید: یک صندلی مخصوص بیماران پوکی استخوان برایم خرید اما با آن هم راحت نبودم. همسرم با تلاش و زحمت بسیار خودش آن را تغییر داد و یک صندلی راحت و خوب برایم ساخت این را گفتم که بدانید برای راحتی و آرامش من همه کار می کند.
چه جمله ای در توصیف همسرتان می گویید؟
او فرشته ی نجات زندگی من و یک پرستار بی نظیر و مهربان است.
آری! این ها نمونه های کوچکی ست از فرشته های ایثار و پرستاران گمنامی که به زندگیمان معنایی زیبا و خواستنی داده اند. انسان های بزرگی که جای خالی های زندگی را پر می کنند و دل هایمان را قرص و محکم.
زندگیتان سرشار از مهربانی.
روز پرستار مبارک!