پخش زنده
امروز: -
امروز سالروز رحلت بنیانگذار حکومت اسلامی (حضرت محمد (ص)) و شهادت جانگداز نوه گرامی اش امام حسن مجتبی (ع) به عنوان دومین ستاره تابناک ولایت و امامت است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ روزهای پایانی ماه صفر در تقویم اسلامی روزهای بسیار غمبار و یادآور رحلت و شهادت بهترین انسانها و مخلوقات الهی است.
رحلت جانسوز رسول مکرم اسلام (ص) و شهادت نوه بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع) و امام علی بن موسی الرضا (ع) است.
در این ایام دنیای اسلام غرق در ماتم و عزاست و در سوگ رسول خدا (ص) و فرزندانش مجلس عزا به پا کردهاند.
آخرین پیغمبر الهی، اشرف مخلوقات عالم حضرت محمد بن عبدالله (ص) پس از ۲۳ سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیبهای فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در سال ۱۱ هجری در روز ۲۸ ماه صفر بنا به روایت بیشتر علمای شیعه و ۱۲ ربیعالاول بنا به قول اکثر علمای اهل سنّت، در سن ۶۳ سالگی پس از ۱۴ روز بیماری و کسالت، رحلت فرمودند.
درباره رحلت پیامبر مهر و رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) در برخی از کتب آمده است که علت رحلت ایشان در مدینه بر اثر زهری بود که زنی یهودی به نام زینب به آن حضرت خورانیده بود.
معروف است که پیامبر اسلام (ص) در بیماری وفاتش میفرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح خیبر برای من آورده بود.
حضرت در هجره مسکونی خویش در جوار مسجدی که بنا کرده بودند، به خاک سپرده شدند؛ هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبی قرار دارد که زیارتگاه عاشقان است.
درباره زندگانی، سیره زندگانی و اخلاقی و اتفاقاتی که در زمان حیات آن حضرت اتفاق افتاد، زیاد سخن گفته شده است، اما یکی از مباحث و اتفاقاتی که شاید کمتر به آن پرداخته میشود اتفاقات روزهای آخر عمر شریف و مبارک رسول مکرم اسلام (ص) است که شاید بیتوجهی به این اتفاقات مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد و پس از آن شاهد رخدادهای ناگوار در تاریخ اسلام بعد از رحلت آن حضرت هستیم. در این فرصت بخشی از این وقایع به ویژه وصیت ارزشمند و بسیار مهم ایشان را مرور میکنیم.
پیامبر (ص) شبِ پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی (ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد، آنگاه به علی (ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»، پس به علی (ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.» در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.
پیامبر (ص) که گویا از حرکات زننده برخی از زوجات و صحابه خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیشگیری از بدعتها فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»، پیامبر (ص) پس از این هشدار به منزل «امسلمه» رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.
سپس پیامبر (ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش «اسامه» بروید؟ چرا نرفتید؟»، ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.
رسول خدا (ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراضکنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره فرماندهی «اسامه» میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعنه میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا (ص) در بستر بیماری به طور مرتب به عیادت کنندگان خود میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.
سپس پیامبر (ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند، لحظاتی بعد پیامبر (ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا برایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید؛ قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است، حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (ص) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».
وداع پیامبر با مردم
پیامبر اکرم (ص) در یکی از آخرین روزهای حیات مبارکشان، در حالی که حضرت علی (ع) دست راست و فضل بن عباس دست چپ او را گرفته بودند به مسجد آمدند و برای مردم خطابهای را با این عبارت خواندند: «ای مردم طولی نخواهد کشید که من از میان شما به عالم بقا منتقل شوم؛ بنابراین به هرکس وعدهای دادم یا به هرکس مدیونم، آن را از من طلب کند تا به جای آورم، در این حال هیچکس پاسخی نداد تا سهبار پیامبر (ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی به نام «عکاشه» برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (ص) شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند، بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو کرد و پیامبر (ص) فرمود: او رفیق من در بهشت خواهد بود.
سپس پیامبر (ص) فرمودند: ای بندگان خدا، جز از طریق اطاعت خدا کسی به خیری دست نیافته است و از شرّ و بدیها دور نمیشود. کسی ادعا نکند که بدون عمل رستگار شده است. هیچ آرزومندی بدون تبعیت از احکام الهی رضای خدا را به دست نمیآورد. سوگند به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، انسان از عذاب الهی جز از طریق رحمت خدا و عمل صالح نجات پیدا نخواهد کرد. منِ پیامبر هم اگر به گناه و معصیت آلوده شوم، هلاک خواهم شد.»
لحظه وداع پیامبر با حضرت زهرا (س)
لحظات غمباری است، حال رسول خدا (ص) رو به وخامت است، نزدیکان در کنار بستر ایستادهاند، حضرت زهرا (ع) هم آنجاست، وی با چشمانی اشکبار لحظات واپسین حیات پدر را نظاره میکند سپس با صدایی که به سختی از سینه بیرون میآید، میفرماید: «دخترم؛ فاطمهام! هماکنون این آیه از قرآن را بخوان: «محمد فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ ...»»
سپس فرمود: «دخترم نزدیک بیا و آنقدر نزدیک بیا که جز تو کسی صدای مرا نشنود»، سپس زمزمهای در گوش فاطمه (ع) فرمود که او گریان شد، مجددا در گوش او زمزمهای دیگر فرمود که در این لحظه فاطمه (ع) شادان شد؛ آنچنان که خنده بر لبان مبارکش نقش بست، ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظه اول پیامبر (ص) فرمودند: «در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسماش فرمودند: «تو نخستین کس از اهل بیت (ع) من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم و در لحظات واپسین عمر پیامبر (ص) سرش در دامان امیرالمومنین علی (ع) قرار داشت.
نقل کردهاند وقتی حضرت علی (ع) طبق وصیت پیامبر (ص) پس از رحلت آن حضرت مشغول غسل و کفن رسول خدا (ص) شدند، در حالی که اشک از دیدگانشان جاری بود با این جملهها درد فراق پیامبر را تسکین میبخشیدند: پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشتهای بریده شد که جز در مرگ تو چنان گسستنی دیده نشده است. با مرگ تو رشته پیامبری و فرود آمدن پیام های آسمانی از هم گسست. مصیبت رحلت تو دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایی واداشت و همگان را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر تو خود ما را به شکیبایی امر نمیکردی، آنقدر اشک میریختیم که اشک دیدگان با گریستن بر تو پایان پذیرد، با این همه، دردِ جانکاهِ فراق تو همیشه با ما خواهد بود و این اندوه هرگز از ما جدا نخواهد شد و صد البته که این در مقابل عظمت مصیبت فقدان تو امر ناچیزی است. اما چه میشود کرد؟ نه امکان بازگرداندن دوباره زندگی میسر است و نه می توان مانع وقوع مرگ شد.
منابع و مآخذ:
الشهرستانی، عبدالکریم؛ ملل و نحل، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، ۱۳۶۰
ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، المکتبه الحدریته، ۱۳۸۴ ه. ق.
ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۲ و ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج ۲.
طبری، محمدبنجریر، پیشین، ج ۲.
تاریخالأمم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ