خبرگزاری یونایتدپرس در گزارشی تحت عنوان «آمریکا باید پذیرد در خاورمیانه در جایگاه دوم قرار دارد» نوشت: جنگ داخلی طولانی هفت ساله سوریه با پیروزی دولت سوریه با کمک روسیه و ایران در حال پایان یافتن است. مذاکرات برای پایان دادن به این جنگ سرعت گرفته است. چه کسانی پای میز این مذاکرات نشسته اند؟ روسیه، ترکیه و ایران و مشخصا خبری از آمریکا نیست.
جای خالی آمریکا در مذاکرات سوریه، به ویژه در تصاویر اخیر از میز مذاکرات رهبران ایران ترکیه و روسیه به شدت مشهود بود. به عبارت دیگر به رغم حضور نظامی گسترده آمریکا در منطقه و سابقه دخالتهای دیرینه واشنگتن در امور خاورمیانه (غرب آسیا)، آمریکا در میان چهرههایی که سرنوشت سوریه را رقم میزنند حضور ندارد.
من به عنوان یک کارشناس امور خارجی بر این باورم که اضمحلال قدرت جهانی آمریکا در هیچ کجا به اندازه تحولات خاورمیانه تا این اندازه مشهود و آشکار نبوده است.
این روند تغییر موازنه قدرت آمریکا موقتی و زودگذر نخواهد بود. دیگر زمانهای که آمریکا پرنفوذترین نیرو در منطقه به شمار میرفت سپری شده و دوران پر هیبت گذشته قابل بازگشت نخواهد بود و آمریکا باید خود را با این وضعیت رو به اضمحلال وفق دهد.
برخی چنین استدلال میکنند که افول ستاره آمریکا به عنوان یک موازنه ساز منطقهای، نتیجه سیاست باراک اوباما رئیس جمهور قبلی آمریکا مبنی بر خودداری از اجرایی کردن خط قرمز خود در سوریه بوده است. ولی برخی دیگر تقصیر را بر گردن دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی میاندازند و میگویند روند افول قدرت آمریکا در خاورمیانه در نتیجه رویکرد جانبدارانه ترامپ در برخی از مناقشات محوری منطقهای ایجاد شده است.
ولی هر دوی این گروه اشتباه میکنند.
موازنه قدرت در خاورمیانه در نتیجه سیاستها و اقدامات مستقيم آمریکا در طول دست کم پنجاه سال گذشته در حمایت از حکومتهای خودکامه و مستبد در منطقه و سرکوب و تضعیف تلاشهای دموکراتیک در خاورمیانه تغییر کرده است.
قدرت اعمال نفوذ اوباما در سوریه همواره ضعیف بوده است حتی توسل آمریکا به حمله موشکی به سوریه در سال ۲۰۱۳ بر نتیجه جنگ تاثیری بیشتر از حمله موشکی دولت ترامپ پس از حادثه مشابه در سال ۲۰۱۷ نداشت؛ و تصمیمات دونالد ترامپ صرفا موجب شد تا روند تغییر موازنه قدرت که از پیش در منطقه آغاز شده بود قدری سرعت بگیرد. اکنون زمان آن فرا رسیده است تا واقع بین باشیم. موازنه قدرت در خاورمیانه در نتیجه سیاستها و اقدامات مستقيم آمریکا در طول دست کم پنجاه سال گذشته در حمایت از حکومتهای خودکامه و مستبد در منطقه و سرکوب و تضعیف تلاشهای دموکراتیک در خاورمیانه تغییر کرده است. این اقدامات آمریکا در خاورمیانه سابقهای طولانی دارد و سالهاست که در یاد و خاطره مردم کشورهای منطقه باقی مانده است.
البته آمریکا در حمایت از حاکمان مستبد و خودکامه خاورمیانه تنها نبوده است. انگلیس و فرانسه نیز چندین دهه است که در حمایت از خودکامان منطقه به آمریکا پیوسته اند و با چهرههای ملی گرا ضد استعماری مانند جمال عبدالناصر در مصر قدرتمندانه به مقابله برخاستند. آمریکا و انگلیس دست در دست هم دولت اصلاح طلب و دموکراتیک محمد مصدق را در سال ۱۹۵۳ در ایران سرنگون کردند. کشورهای منطقه به خوبی به یاد دارند چگونه سیا به سرنگونی دولت مصدق کمک کرد و محمد رضا شاه پهلوی را که به شدت به آمریکا وابسته بود بر مسند قدرت آورد.
تهاجم نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ در راستای برنامه ریزی کاخ سفید برای ایفای نقش نظامی در خاورمیانه به اجرا در آمد. این نقش تازه که با هدف احیای نظم سابق یا سرنگونی رژیمهای منطقه ایفا میشد، در نهایت منجر به توسل به برخی اقدامات نظامی شد که برای جایگاه و موقعیت آمریکا در منطقه پیامدهای منفی و خطرناکی به دنبال داشت.
در اوایل دهه ۱۹۸۰ من به عنوان یک کارشناس ارشد سیاست خارجی فرصت یافتم از مقر نیروی واکنش سریع آمریکا در تامپای فلوریدا دیدن کنم. در این مکان بود که از شبکهای از پایگاهها و تاسیسات ذخیره سازی و انبار سلاح و مانورهای نظامی و امتیاز پروازهای مختلف که روند دخالت آمریکا را در منطقه امکان پذیر میساخت، آگاه شدم.
بر اساس این طرحها اسپانیا، لیبی، مصر و کشورهای منطقه خلیج (فارس) اجازه میدادند تا جنگندهها و بمب افکنهای آمریکایی بر فراز قلب منطقه خاورمیانه به پرواز در آیند. این کشورها برای تجهیزات نظامی آمریکا مکانهایی برای ذخیره سازی و انبار سلاح فراهم میکردند. همچنین برای اجرای عملیات آمریکا و مانورهای نظامی این کشور سوخت و منابع لازم را تامین میکردند.
ارتش آمریکا با استفاده از این شبکه موفق شد تا صدام را در سال ۱۹۹۱ از کویت بیرون براند. این عملیات در بردارنده نخستین استقرار نظامی گسترده آمریکا در منطقه بود و زمینه را برای تهاجم نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ که به سرنگونی رژیم صدام در بغداد و متعاقب آن بر هم خوردن موازنه قدرت منطقهای انجامید، فراهم ساخت. این دخالتها و حضور نیروهای نظامی آمریکا در عربستان سعودی به مثابه یک موهبت تبلیغاتی برای شبکه القاعده بود و بهانه لازم را برای قدرت نمایی، به دست اسامه بن لادن و شبکه تحت امر وی در منطقه داد.
تهاجم نظامی سال ۲۰۰۳ به عراق و براندازی رژیم صدام و اشغال فاجعه بار این کشور، در نهایت در جعبه محتوای تمامی بلاها و شوربختیهای منطقه را باز کرد، وجهه و اعتبار آمریکا را در خاورمیانه از بین برد و آمریکا دیگر نتوانست اوضاع خاورمیانه را به روز اول بازگرداند.
هرج و مرج و موج خشونتهایی که بعدها از عراق به سوریه و لبنان و دیگر مناطق سرایت پیدا کرد، تحولات بسیاری را به دنبال داشت که با سرکوب نیروهای ملی، مذهبی و قومی به دست رهبران خوکامه و مستبد منطقه همراه بود. ولی اشتباه محض استراتژیک آمریکا در حمله به عراق و اعلام به اصطلاح جنگ علیه تروریسم، به ایران و القاعده امکان داد تا ضمن گستردهتر کردن حوزه عملیات خود؛ موازنه قدرت را در منطقه بر هم بزنند.
از طرفی سرنگونی معمر قذافی در لیبی، دامنه هرج و مرج را گستردهتر ساخت. به کار گیری هیچ حجمی از راهبرد بازسازی و کمک مالی پس از سرنگونی قذافی نتوانست جلوی این روند را بگیرد. تلاشهایی که به موازات این اقدامات برای پیشبرد و ارتقای دموکراسی در خاورمیانه صورت گرفت، اوج ناکارآمدی و نادرستی سیاستهای آمریکا به منصه ظهور گذارد و این اقدامات از یاد و خاطره ملل منطقه محو نخواهد شد.
سیاستهایی که دولت ترامپ نیز بعدها در پیش گرفت هرچه بیشتر آمریکا را از نقش محوری خود در منطقه دورتر ساخت.
به عنوان مثال اقدام ترامپ در خارج ساختن آمریکا از توافق هستهای ایران نه تنها تغییری در سیاستها یا اقدامات تهران ایجاد نکرده است بلکه موجب تقویت تندروها و افراط گرایان در ایران شده است.
همچنین پیشنهاد و ایجاد یک ائتلاف چندگانه آمریکایی - اسرائیلی - سعودی با همراهی کشورهای عرب حوزه خلیج (فارس) برای مقابله با ایران، تنها موجب تشدید رویارویی میان ایران و اعراب خواهد شد و نقش عربستان سعودی و اسرائیل را به عنوان قدرتهای منطقهای برجستهتر خواهد ساخت.
از همه اینها گذشته در پیش گرفتن رویه مجادله و رویارویی با رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه نیز موجبات خشم و نارضایتی آنکارا را فراهم ساخته است.
به عبارت دیگر باید گفت: سیاستهای ترامپ تنها به مثابه «کاتالیزور» روند افول وجهه و اعتبار آمریکا را در سراسر خاورمیانه سرعت بخشیده و روند برهم خوردن موازنه قدرت را در منطقه تشدید کرده است.
در یک کلام باید گفت: نظم سابق منطقهای در خاورمیانه به سرعت در حال افول و اضمحلال است. هم اکنون قدرتهای نوظهور منطقهای عبارتند از ایران، ترکیه، عربستان سعودی، اسرائیل و البته روسیه.
در این میان تنها سعودیها و اسرائیلیها به آمریکا نزدیک هستند و اینطور به نظر میرسد که ریاض و تل آویو و نه ترامپ، سیاست آمریکا را در منطقه رقم میزنند و به پیش میبرند.
ایران به هیچ وجه مهار نشده است. ضریب نفوذ تهران در منطقه به وضوح پس از سرنگونی صدام در عراق به مراتب تقویت شده و افزایش پیدا کرده است. به عبارت دیگر تعمیم قدرت نظامی و سیاسی ایران در سراسر سوریه تا لبنان و حماس که بخشی از آن در قالب واکنشی دفاعی در برابر آمریکا صورت گرفته است، تهران را به یک بازیگر اصلی در منطقه تبدیل کرده است.
ترکیه که زمانی متحد آمریکا به شمار میرفت، هم اکنون در سوریه مواضعی مستقل از واشنگتن اتخاذ کرده و ضمن برقراری روابطی دوستانه و نزدیک با روسیه، درصدد تقویت روابط امنیتی گستردهتر با چین برآمده است. البته روسیه از مدتها پیش بازیگری عمده در سوریه به شمار میرفت و به رغم زوال قدرت روسیه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی، پوتین موفق شده است تا ضریب نفود مسکو را در سراسر منطقه هر چه بیشتر افزایش دهد. در هر حال باید بگویم از دیدگاه من آمریکا نخواهد توانست با وجود نقش کنونی خود در منطقه، این تحولات را مهار کند و اوضاع را به روز نخست بازگرداند.
حملات تروریستی همچنان آمریکا و دیگر کشورهای جهان را تهدید میکند. اقدام آمریکا در توسل به زور برای نابودی سازمانهای تروریستی، به جای اینکه این تهدید را کاهش دهد موجب افزایش آن شده است. تداوم جریان نفت از خاورمیانه همچنان هدف اصلی به شمار میرود که خواسته مشترک هم تولید کنندگان و هم مصرف کنندگان در سراسر جهان است. جلوگیری از اشاعه تسلیحات هستهای هنوز از اهمیت زیادی برخوردار است و درست به همین دلیل است که دیگر کشورهای جهان از تداوم توافق هستهای ایران حمایت میکنند.
در عین حال استراتژی برخورد و رویارویی که ترامپ در منطقه در پیش گرفته است؛ رویکردی غیر سازنده برای پیشبرد و تحقق این اهداف به شمار میرود. به اعتقاد من تنها راه بازگشت به پای میز مذاکره این است که آمریکا موضعی بیطرفانه و خنثی در پیش بگیرد، از دامنه حضور نظامی خود در خاورمیانه بکاهد، با همه طرفها در منطقه از جمله ایران به همکاری و تعامل بپردازد و به تمامی رویکردهای چندجانبه گرایانه پایبند و متعهد باشد.
صلح و آرامش به این زودیها در خاورمیانه برقرار نخواهد شد. اعمال نفوذ آمریکا مستلزم ایجاد تغییر عمده در شیوه نگرش و رویکرد کاخ سفید است. موازنه قدرت تغییر کرده است و امروزه دیگر طرفها نیز در رقم زدن نتیجه نهایی سهمی بزرگ ایفا میکنند.