پخش زنده
امروز: -
افول قدرت سياسي و امنيتي آمريکا در سالهاي گذشته موضوعي نيست که بتوان آن را ناديده گرفت و به نظر ميرسد از پايان جنگ جهاني دوم تاکنون، آمريکا هيچگاه تا اين اندازه با ضعف روبرو نبوده است.
* اجماعسازی هنجاری به معنای این است که یک قدرت در نظام بینالملل بتواند در پیشبرد یک ایده و یا یک هدف یا سیاست، دیگر کشورها را باخود همراه سازد.
* بعد از جنگ جهانی دوم نظام بینالمللی با چند بحران بزرگ بینالمللی روبرو شد. مهمترین این بحرانها، « بحران شبه جزیره کره» بود.
* حملات 11 سپتامبر نشان داد گروههای چون القاعده میتوانند امنیت جهان را مورد تهدید قرار دهند. این مساله سبب اجماعسازی بینالمللی به نفع آمریکا شد.
* شکست آمريکا در ايجاد اجماع بينالمللي براي حمله به عراق در سال 2003 ميلادي، نشانگر افول قدرت آمريکا در اجماعسازي بينالمللي بود.
* سياستهاي يکجانبه ترامپ و گفتمان America first موجب زیر سوال رفتن رهبری آمریکا در جهان شده است.
* در پي خروج آمريکا از برجام این احساس پدید آمده که ترامپ تنها برهم زننده بازی است و در قبال اینگونه اقدامات هیچ جایگزینی هم ندارد.
پژوهش خبری صداوسیما: افول قدرت سياسي و امنيتي آمريکا در سالهاي گذشته موضوعي نيست که بتوان آن را ناديده گرفت و به نظر ميرسد از پايان جنگ جهاني دوم تاکنون، آمريکا هيچگاه تا اين اندازه با ضعف روبرو نبوده است. اما دلايل افول قدرت آمريکا در نظام بينالملل چيست و چرا واشنگتن ديگر توانايي حل و فصل يکجانبه بحرانهاي بين المللي را ندارد؟ «جان ایکنبری»، نظریهپرداز روابط بینالملل و سیاست خارجی آمریکا و استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه «پرینستون» آمریکا در سال ۲۰۱۴ در مقالهای با عنوان «آینده نظم جهانی لیبرال» که توسط مجله فارین افرز منتشر شده، به تغییر قدرت جهانی اشاره می کند. وی معتقد است تغییر قدرت جهانی و افول قدرت آمریکا و تغییر نظام تکقطبی در جریان است. عصر آمریکا در حال پایان است و نظم جهانی شرقی جایگزین نظم جهانی غربی شده است. ما شاهد پیدایش قدرت های نوظهور هستیم؛ در حالی که قدرت آمریکا در حال فرسایش است. تغییر قدرت جهانی، به این دلیل در جریان است که قدرت در حال انتقال از غرب به شرق است. کشور چین در کانون این تغییر قرار دارد و رسانههای آمریکا تصدیق میکنند که چین بزودی آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت. بنابرین جهان به نوعی در وضعیت تحول قدرت جهانی از قدرت متمرکز به نظام چند قطبی است که میتوان از آن به عنوان «سیستم انتشار قدرت» یاد کرد.[1]
دکتر تهمينه بختياري: اجماعسازی هنجاری به معنای این است که یک قدرت در نظام بین الملل بتواند در پیشبرد یک ایده و یا یک هدف یا سیاست، دیگر کشورها را باخود همراه سازد. در اجماع سازی، حتی یک قدرت بینالمللی دیگر قطب ها و رقبای خود را در نظام بینالملل با خود همراه میسازد، به این مفهوم که در یک نظام چند قطبی یک قدرت بینالمللی با اجماعسازی هنجاری همه را با خود هماهنگ و همراه مینماید.
دکتر تهمينه بختياري: بعد از جنگ جهانی دوم نظام بینالمللی با چند بحران بزرگ بینالمللی روبرو شد. مهمترین این بحرانها، «بحران شبه جزیره کره» بود. در پی بحران کره قطعنامهای در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد و طی آن اجماعی جهانی شکل گرفت تا بحران کره مهار شود. در دوران نظام دو قطبی در خصوص مهار کمونیسم نیز اجماعی هم در داخل آمریکا و هم در صحنه بینالمللی شکل گرفت. آمریکا در آن مقطع توانست کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان یک نیروی متخاصم جهان آزاد معرفی کند و کشورهای متعددی به پيروي از اين نگرش در اردوگاه آمریکا قرار گرفتند. مساله دیگر اجماعسازی آمریکا در نظام اقتصاد بینالمللی بود. پس از جنگ جهانی دوم «صندوق بینالمللی پول» و «سازمان تعرفه و تجارت» (گات) بوجود آمدند که توانستند هژمونی دلار در نظام بینالمللی را شکل دهند. نظام پولی «برتن وودز» یک نظم نوین پولی را پایهگذاری کرد تا با گسترش بازرگانی بینالمللی رشد اقتصادی کشورها امکان پذیر شود. آمریکا در آن دوره در زمینه سیاسی، اقتصادی و امنیتی اجماعی را در میان متحدان خود بوجود آورد و آمریکا رهبری خود را بر جهان سرمایهداری و لیبرال دموکراسی به دیگر کشورها تحمیل کرد. آمریکا همچنین در غرب آسیا هم توانست اجماعی بوجود آورد که نتیجه آن پیمان «کمپ دیوید» بود. آمریکا در این پیمان تلاش کرد به رژیم صهیونیستی مشروعیت بخشد و روابط کشورهای اسلامی را با اسرائیل عادیسازی کند. جنگ اول خلیج فارس نیز در سال 1990 که با ضعف اتحادجماهیر شوروی مصادف شد، آخرین اجماع آمریکا در دوره نظام دو قطبی بود که طی آن آمریکا و متحدانش صدام را از کشور کویت بیرون راندند. بحران بالکان در دهه 1990زیر رويداد ديگري بود که آمریکا در خصوص آن توانست اجماعسازی کرد و بسیاری از کشورها را با خود همراه کرد و ناتو به عنوان بازوی اجرایی جهان غرب عمل کرد.
پژوهش خبری : پس از حملات تروريستي 11 سپتامبر2001 آمريکا در واکنش به اين اقدام تروريستي موفق شد اجماعي بين المللي براي مقابله با گروههايي چون القاعده و طالبان بوجود آورد. دليل همراهي اکثر کشورها با آمريکا در آن دوره چه بود؟
دکتر تهمينه بختياري: پس از فروپاشی جهان دو قطبی «فرانسیس فوکویاما» در سخنرانی خود با نام «پایان تاریخ» مدعی شد که جهان دیگر تک قطبی است و جهان امروز جهان لیبرال دموکراسی است. «القاعده» گروهی تروریستی بود که عملاً در حملات 11 سپتامبر، آمریکا را به عنوان نماد و رهبر جهان به اصطلاح آزاد هدف قرارداد. حملات 11 سپتامبر نشان داد گروههای چون القاعده میتوانند امنیت جهان را مورد تهدید قرار دهند.(هر چند گروهی از کارشناسان روابط بینالملل گروههای تروریستی چون القاعده را ابزار پیشبرد سیاستهای آمریکا در جهان میدانند ) القاعده به کشوری که مدعی بود امنترین کشور جهان است و خود «عامل امنیت ساز» است حمله کرد. هدف قراردادن برج هاي تجارت جهانی در منهتن نیویورک ضربهای بزرگ برای آمریکا محسوب شد و نماد امنیت جهان به یکباره فروریخت. این مساله سبب شد تا همه دنیا دچار ترس شود و همه متوجه آسیب پذیری امنیت کشورشان شدند. این مساله سبب اجماعسازی بینالمللی به نفع آمریکا شد و اينگونه جنگ عليه تروریسم به راه افتاد.
پژوهش خبری : پس از فروپاشي نظام دوقطبي و در حاليکه آمريکائيها ادعاي رهبري جهان را در قالب پروژه «نظم نوين جهاني»داشتند ما شاهد شکست آمريکا در ايجاد اجماع بين المللي براي حمله به عراق در سال 2003 ميلادي بوديم. علت مخالفت سه عضو اصلي شوراي امنيت يعني روسيه،چين و فرانسه با حمله نظامي به عراق و ناتواني آمريکا در اجماع سازي بينالمللي چه بود؟
دکتر تهمينه بختياري: از مهمترین دلایل شکست آمریکادر اجماعسازی بینالمللی این بود که اقناع سازی آمریکا برای حمله به عراق کافی نبود. مدارک و شواهدی که نشان دهد صدام دنبال سلاحهای هستهای است وجود نداشت. از سوي ديگر اسناد و مدارکي که تأييد کند شبکه القاعده و عراق با یکدیگر مرتبط هستند نیز وجود نداشت. بسیاری از کشورها دریافتند که حمله آمریکا به عراق، یک منفعت شخصی برای آمریکاییها است و آنها در واقع با بهانه قرار دادن سلاحهاي کشتار جمعي و تروریسم بدنبال حذف یک نیروی چالشگر منافعشان در منطقه غرب آسیا هستند. صدام نظم امنیتی آمریکا را قبول نداشت و همین باعث شد آمریکا تلاش کند به بهانه سلاحهای کشتار جمعی و یا رابطه با القاعده او و رژيم بعث عراق را از ميان بردارند.
پژوهش خبری : بحران سوريه نشان داد که عملا ادعاي رهبري جهان از سوي آمريکا گزاف و بيهوده است و واشنگتن در قبال اين بحران نتوانست دست به اقدامات موثر و مقبول بين المللي بزند. آيا علت اين شکست ناشي از گرايش نظام بينالملل به جهاني چندقطبي بود يا دلايل ديگري نيز در اين خصوص وجود دارد؟
دکتر تهمينه بختياري: بررسي مساله « بیداری اسلامی» و اتفاقاتی که در کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا افتاد نشان مي دهد قيام و خيزش مردم منطقه واکنشي بود به رژيمهاي دست نشانده وابسته ومردم خواستند تا وضعیت موجود تغییر کند. مردم دیگر دیکتاتورهایی که مهرهآمریکا بودند را قبول نداشتند. بیداری اسلامی عملا نظم مطلوب آمریکا در منطقه را به چالش کشید. مردم در برخي کشورها توانستند تغييرات ايجاد کنند و در بحرین اعتراضات به شدت سرکوب میشود. اما موضوع سوريه متفاوت است و غرب تلاش کرد در آنجا وضعیتی جعلی بوجود آورد. اعتراضات و قیام در سوریه داستان متفاوتی داشت زیرا بستر هویتی آن نه مردم سوریه بلکه تروریستهای وارداتی از دیگر کشورها بود. مخالفین محور مقاومت تلاش کردن با مهندسی اعتراضات در سوریه آن را ادامه بیداری اسلامی در منطقه معرفی کنند. بزودی همه دریافتند تحولات سوریه پشتوانه مردمی ندارد و نمیتوان آن را ادامه بیداری اسلامی مردم منطقه دانست. افراطیون و تروريستها از حدود 80 کشور جهان بسوی سوریه رفتند تا در جنگ با دولت قانونی دمشق شرکت کنند. نکته اينکه بحران سوریه از مرزها آغاز شد نه از پایتخت این کشور و اصولا آن قیامی مردم محور نبود. اما دو عامل اصلی آمریکا و متحدان اروپایی و منطقهایاش را در قبال بحران سوریه آسیبپذیر کرد. اول «ساختارهای منطقهای» مانند حمایت ایران و محور مقاومت از دولت قانونی سوریه و دوم «ساختارهای فرامنطقهای» مانند ورود روسیه به جنگ سوريه برای مقابله با اشاعه تروریسم بود.
دومین مساله بحث هویتی این بحران بود. چیزی که کشورهای خارجی مایل بودند در سوریه اتفاق بیفتد عملا با هویت و فرهنگ مردم همخوانی نداشت. با وجودیکه آمریکا با ارسال سلاح و همچنين دلارهاي اعراب محافظه کار منطقه در پی سرنگونی دولت قانوني سوریه بود اما به علت فقدان پشتوانه مردمی در این اقدام با شکست روبرو شد. این شکستی بزرگ بود که عملا نشان داد هزینههای سرسامآور مالی تسلیحاتی دیگر نمیتواند منافع آمریکا در منطقه را تامین نماید. رهبری آمریکا دچار چالش بی سابقه ای شد. یک نظرسنجی که موسسه «گالوپ» انجام داد نشان داد میزان اجماع سازی و اعتقاد به رهبری آمریکا در سال 2015 میلادی 49 درصد بود که این مساله در سال 2018 به 30درصد کاهش یافته است. آلمان به تدریج دارد جای امریکا را میگیرد. و 41درصد مردم به رهبری آلمان باور دارند. و البته چین با 31درصد رتبه دوم اجماع سازی بینالمللی را دارد و آمریکا کشور سوم جهان است.
در میان مناطق جغرافیایی، آمریکا در دو منطقه اتحادیه اروپا و غرب آسیا نقش اجماعسازی خود را بیش از دیگر مناطق جغرافیایی از دست داده است.
بیاعتباری آمریکا در انگلیس نیز جالب توجه است. شاخص اجماع سازی آمریکا در آنجا با افت 26درصدی همراه بوده است.
«جوزف نای»[1] معتقد است اقداماتی که آمریکا انجام میدهد عملاً «قدرت نرم» و و نفوذ آمریکا را از بین خواهد برد. قدرت نرم از مهمترین ابزارهای اجماعسازی است و وقتی آمریکا آن را از دست بدهد عملا امکان اجماعسازی کمتری دارد. افزایش بودجه نظامی آمریکا در دوره ترامپ نشان میدهد آمریکا بیشتر بر روی «قدرت سخت» تمرکز کرده است. و این در حالی است که قدرت سخت نقشي در اجماعسازی بینالمللی ندارد و نشانه گرایش به «جنگطلبی» است. آمریکا در حالی به دنبال قدرت سخت است که دنیای امروز دنیای رویارویی مستقیم نظامی نیست؛ پس آمریکا قدرت اجماعسازیاش هر روز کاسته میشود.
«هافینگتون پست» در گزارشی نوشت: تنها چیزی که مردم آمریکا نمیخواهند، از دست دادن قدرت رهبری آمریکا در جهان است. البته کاهش قدرت اجماعسازی آمریکا از دوره جورج بوش پسر آغاز شد و جنگ عراق نمونه بارز آن است. فقدان سلاحهای کشتار جمعی درعراق و رسوایی ابوغریب و زندانهای مخفی آمریکا دنیا را نسبت به آمریکا بدبین کرد. در دوره اوباما طرحی مطرح شد با عنوان behind leadership « رهبری از پشت سر» در دستور کار دولت آمریکا قرار گرفت و عنوان شد آمریکا ديگر نمیخواهد بصورت آشکار نقش رهبری ایفا کند، بلکه بدنبال رهبری جهان بصورت نرم است. تجربه سوریه نشان داد رهبری از پشت سر در دوره اوباما شکست خورده است.
از سوي ديگر در دوره ترامپ هم آمریکا رفتارهایی را از خود نشان داد که موجب شد جامعه جهانی دیگر شخص رئیس جمهور آمريکا را جدی نگیرد. این مساله تاثیر جدی بر رهبری آمریکا در جهان داشته است. اقدامات ترامپ عموما با مخالفت دیگر کشورهای جهان مواجه شده و آمریکا را حتي در مقابل متحدان سنتي خود قرار داد. «سوزان رایس» مشاور سابق امنیت ملی آمریکا معتقد است سیاستها و تصميمات نادرست ترامپ مانند خروج از توافقنامه پاریس عملا رهبری آمریکا در تمام مسائل بینالمللی را زیر سوال برده است. «جان ایکنبری» که از اساتید مشهور روابط بینالملل است در مقالهاش مینویسد: «ترامپ علاقه شدیدی دارد که تمام ایدههای پسا جنگ جهانی دوم را پشت سربگذارد. او میخواهد همه چیز را تغییر دهد». زیر سوال بردن سازمان تجارت جهانی، سازمان ملل متحد و نهادهايي که ایده همکاری را مطرح میکنند از سوی ترامپ دیگر جایی برای رهبری آمریکا باقی نگذاشته است. ایکنبری در مقاله اش اشاره میکند همه تمدنها میمیرند اما تمدن امریکا به دنبال «خودکشی» است.
از دیگر مصادیق زیر سوال رفتن رهبری آمریکا در جهان موضوع America first است. وقتی رئيس جمهور آمريکا میگوید «اول آمریکا» این یک دیدگاه منفی در دیگر کشورها بوجود میآورد و آنها دیگر نقش رهبری آمریکا را نخواهند پذیرفت. خروج از توافق هستهای با ایران (برجام)، اعمال تعرفه بر کالاهای وارداتی به آمریکا، ساخت دیوار مکزیک و موارد اینچنینی نشان میدهد ترامپ بازیگر عاقلی در عرصه بینالمللی نیست و استحقاق رهبری نظام بینالملل را ندارد و امروزه چین و آلمان دو آلترناتیو رهبری جهان در نظر گرفته میشوند.
دکتر تهمينه بختياري: اکثر قریب به اتفاق محافل سیاسی جهان خصوصا کشورهای اروپایی بر این مساله اتفاق نظر دارند که انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس زمینه ساز بروز درگیریهای جدید در منطقه میباشد. کشورهای اروپایی تنها چیزی که نمیخواهند ایجاد درگیری بیشتر در منطقه و وقوع یک انتفاضه دیگر است. در تمام جهان طرفداران و مدافعان حقوق بشر این اقدام ترامپ را توهین به ارزشهای بینالمللی دانستهاند. در میان مردم مسلمان جهان نیز این اقدام، توهین دولت آمریکا به هویت اسلامی آنها تعبیر شده است. این اقدام ترامپ از سوی رهبر جهان تقبیح شد و جز چند کشور کوچک آمریکای لاتین همه مخالفت خود را با اقدام ترامپ اعلام کردند. حتی برخی از کشورهای اسلامی عرب منطقه که روابط پنهانی با اسرائیل دارند نیز اقدام امریکا را نادرست خواندند، زیرا نگران واکنش افکار عمومی مردم منطقه و مردم کشورهای خود بودند. این اقدام که در تقابل با نظام بینالملل صورت گرفت قطعا موجب کاهش قدرت اجماعسازی آمریکا در آینده خواهد شد و نشان میدهد آمریکا به هیچ توافق بینالمللی پایبند نیست. ترامپ اقدامی ناقض حقوق بینالملل انجام داد و هیچ کشوری حتی متحدان سنتي آمریکا در اروپا نیز با ترامپ همراه نشدند.
دکتر تهمينه بختياري: برجام در پی مذاکراتی سخت و فشرده میان ایران و قدرتهای جهانی بدست آمده و دستاوردی بزرگ برای حل بحرانهای بینالمللی از طریق گفتگو و مذاکره محسوب میشود. جامعه بینالملل پس از برجام برای حل مشکلات بینالمللی به کارآمدي سازوکارهاي ديپلماتيک از راه مذاکره بيش از گذشته امیدوار شد. اما در پي خروج آمريکا از اين معاهده بين المللي حالا این احساس پدید آمده که ترامپ تنها برهم زننده بازی است و در قبال این اقدام خود هیچ جایگزینی هم ندارد. اینگونه رفتارها باعث میشود که دیگر هیچ اجماعی اتفاق نیفتد. آنهایی که به دنبال صلح و ثبات هستند می دانند آمریکا با اینکار تلاشهای صلح آميز برای ایجاد صلح و ثبات در جهان را زیرپا گذاشته است لذا همراه شدن با چنین کشوری(آمريکا) بسیار شکننده است. اروپا معتقد است که به یک توافق بینالمللی حتی اگر بد نیز باشد باید پايبند باشد. توافق بد بهتر از نبودن توافق است. اروپا حتی اصلاح برجام را نیز قبول نمیکند. زیرا ترامپ به دنبال توافقی چند جانبه نیست و تنها به فکر این است که حرف آمریکا مورد تایید قرار گیرد.
منابع در آرشیو پژوهش خبری موجود است.