پخش زنده
امروز: -
شوری آب در آبادان و خرمشهر خطری که حیات نخلهای جنوب را تهدید می کند.
به گزارش خبرگزاری صداو سیما مرکز آبادان،
حکایت نخل و آب
روزگاری در جزیره ای ، در نخلستانی مردمانی با حالی خوش با کشاورزی و نخلداری زندگی می گذراندند.
روزی یکی از این اهالی که 70 سال را گذرانده بود به نخلستان رفت، او رفت و رفت بناگاه خسته شد، پیرمرد به زمین نشست تا با تکیه بر نخلی از آب باریکه ای که در نخلستان بود کمی بنوشد، هوا گرم بود و طاقت فرسا، دیدن رودی روان در پای نخل ها خوشحالش کرد، خم شد و با زحمت فراوان مشتش را از آب پر کرد، دستانی ترک خورده با رگهای بیرون زده و خسته از زمان طولانی جدالش با زندگی حکایت می کرد.
سایه سار بلند نخلستان و صدای چه چه بلبلان خرما پیرمرد را به باغهای پر صفای قدیم برد و با همان خیال خواست کمی از آب بنوشد که شوری آب ناگهان لبهای ترک خورده اش را آزرد و بی اراده آب را به زمین ریخت و از تمام رویاهایش ناامید شد.
صدایی لرزان و آرام در لابلای باد و برگهای تیز و باریک نخل، پیرمرد را به خود آورد: " شوری آب تو را هم آزرد پیرمرد؟
پیرمرد به خود آمد و در جستجوی صدا باز هم شنید که طعم تلخ شوری آب مدتی است نخل را تشنه کرد.
صدای گلایه های نخل مرد را از جا تکان داد کم کم به خاطر آورد این همبازی دوران کودکی حالا باید 60 – 70 ساله باشد.
علت شوری آب
نخل گفت: حاج حسن، مدتهاست به من سری نزده ای، از احوالم نپرسیدی، ببین زمانی دویست کیلو خرما می دادم چند سالی است با زمین و آسمان دست به گریبانم؛ آن روز دو دانشجو زیر سایه ام نشسته بودند و از وضعیت مخازن سدهای خوزستان و کاهش 12 تا 84 درصدی آورد آب می گفتند. ای داد و بیداد...
حاج حسن؛ دیگر صدای کارون و بهمنشیر و لنج و صیادی نمی آید، نمیدونم چرا؟ پیرمرد زانو بغل، سکوت کرد و چیزی نگفت...!
و نخل ادامه داد: حاج حسن حرفی بزن، این روزها چه خبر است؟ چرا دیگرآب کارون مایه حیات نیست؟!
حاج حسن دانه خرما را به زمین انداخت و با خود گفت: راست میگویی این خرما هیچ شبیه خرماهای آن زمان نیست... امان از بی آبی... امان از خشکسالی... و امان از سدها...
تاثیر آب شور بر نخل و خرما
نخل گفت: 950 نخل در این باغ سالهاست امورات چند خانواده را می چرخانند یادت که هست پدربزرگت مرا به تو هدیه کرد!
بهترین محصول من در 7 سالگی با قد کشیدن تو و بازی دور من به ثمرنشست و بعد از آن سالها محصولات من را چیده ای و به بازار برده ای اما این سالها جنگ تحمیلی، گردوغبار و حالا هم که شوری آب کمرم را خم کرده است.
اگر می توانستی بازهم مانند سالهای جوانی از تنه ام بالا بیایی می دیدی که تمام برگهایم زرد شده و خشکیده و سه ماه است که آب نخورده ام !
نخل البته می داند که عمری از او گذشته، این را پیرمرد هم می داند اما با اشاره ای به اطراف، نخلهای جوانتر را که در حال ثمر دهی هستند نشان می دهد و می گوید این نخلها آنگونه که باید محصول نمی دهند به دانه های خرمای درحال رسیدن نگاه کن بسیار کوچکند و رشد نکرده اند اگر اوضاع آب و شوری همینطور ادامه یابد میوه ها، نارس، خشک می شوند.
دیگر پاجوش هم به این راحتی زنده نمی ماند چون حساس است و نیازمند آب شیرین.
نخل سه تا پنج سال اول کشت نیاز به نگه داری دارد و به شرط فراهم بودن شرایط، تقریبا می تواند تنها سرپا بماند اما این روزها نگهداری از نخل ها آسان نیست چه رسد به اینکه کوچکترها توان زنده ماندن داشته باشند با وجود این آب شور...
نخل آهی کشید و ادامه داد: گاهی که نوه هایت با آب شرب منزل، کمی آب به ما می دهند، متوجه می شوم آب آشامیدنی هم شور شده است!
شباهت نخل و انسان
درخت تناور جنوب که حالا از رمق افتاده گفت: ما نخل ها مثل شما انسانها هستیم... نفس می کشیم... زاد و ولد می کنیم... نر و ماده داریم...ریشه در خاک وطن داریم... در جنگ تحمیلی کشته داده ایم...نماد مقاومت و صبوری هستیم و برخلاف درختان دیگر اگر سرمان را قطع کنند می میریم... اگر آب از سرمان رد شود مرگمان حتمی است و اینکه به آب شیرین نیاز داریم و شوری آب را نمی توانیم تحمل کنیم... مثل خود شما...
حاج حسن به تهرانی ها بگو به داد ما برسند. داریم می میریم، حاج حسن بگو تا الان شوری آب 2 میلیون نفر از ما کشت است.
حاج حسن گفت: جهاد کشاورزی می داند که شوری آب سبب تخریب بافت و ساختمان خاک می شود، می دانی نمک برای گیاه یک ماده سم است و بر رشد گیاه و عملکرد آن اثر منفی دارد اما...اما نمی دانم چرا ما در این مرز فراموش شده یم؟!
ولی چشم صدای تو را با همین موبایل ضبط کردم و بگوششان می رسانم.
پیرمرد رو به نوه کوچکش کرد و گفت: راست میگوید در آبادان دو میلیون نخل از زمان جنگ باقی مانده و درخرمشهر 460 هزار نفر؛ ولی انگار قهر طبیعت و شوری آب بی رحم تر از صدام شده است.
درد دل با مسئولان
حاج حسن چند روز بعد پیش مدیر جهاد کشاورزی رفت و داستان را برای او تعریف کرد و او را با خود به نخلستان برد، مطرودی گفت: 120 متر مکعب آب از بالادست وارد کارون می شود که 90متر مکعب آن را در همان ابتدا مزارع نیشکر می بلعند و 17 متر مکعب هم نصیب پرورش ماهی می شود حالا خودتان حساب کنید چه چیزی برای نخلستانها می ماند؟!
نخل آهی کشید و به حاج حسن که زبانش را متوجه می شد گفت: چرا ما باید فدای نیشکر و ماهی شویم... چرا...؟ چرا نمی گویی من سه ماهه آب نخورده ام...؟
حاج حسن به مطرودی بگو اگر ما ارزش داشتیم که آب کارون را برای خیار و گوجه و هندوانه به جای دیگه نمی بردند... نه؟ ... حاج حسن درد من را تازه کرد این آقا...
بحث بالا گرفت و مدیران و کشاورزان در حال بررسی موضوع بودند که مشخص شد تنها راه نجات خوزستان تامین حق آبه کارون و نخیلات و در مرحله بعد تکمیل سد پایین دست بهمنشیر است تا شوری دریا وارد رودخانه نشود.
مطرودی به خود آمد و گفت: سعی می کنیم با همراهی کشاورزان آبیاری را مدیریت کنیم و نخل را سرپا نگهداریم.
چند روزی می گذشت که رادیو آبادان اعلام کرد صدای نخلها در تهران شنیده شد؛ دبی آب کارون چهار برابر می شود تا آب شیرین گتوند به زمین های تشنه برسد.
نوه حاج حسن گفت: الهی شکر...
نویسنده: خدیجه تقیان