از سراب یاس تا رستگاری در سارانسک
دیشب ، یازده ستاره تیم ملی ایران با نمایشی باشکوه قهرمان اروپا را متوقف کرد.
دهم آذرماه 96، درروز قرعه کشی بازیهای جام جهانی 2018 روسیه، وقتی که نام تیم ملی ایران در گروه دوم در کنار تیم های اسپانیا(قهرمان جهان)، پرتقال(قهرمان اروپا) و مراکش(قهرمان افربقا ) قرار گرفت، همگان از این گروه با نام گروه مرگ یاد کردند.
اما جوانان برومند تیم ملی در سه رقابت نفس گیر در گروه مرگ، زندگی کرد، جنگید و بزرگان فوتبال جهان را تا مرز حذف شدن پیش برد.
دیشب پرتقال با خوش شانسی از چنگ یوزپلنگان ایرانی گریخت، ما تا آخرین ثانیه این شانس را داشتیم که گل بزنیم و بالاتر از اسپانیای باشکوه، پرتقال مدعی و مراکشِ جان سخت(چغر)، قرار بگیریم، اما در آخرین لحظه، توپ مهدی طارمی فقط کنار تور را بوسید...
شاگردان کارلوس کی روش با بازیهای باشکوه و مقتدرانه خود، بالاترین امتیاز، وکمترین گل خورده را در تاریخ حضور در ادوار جهانی از 1978 آرژزانتین تا 2018 روسیه به نام خود ثبت کرد.دیشب شبی رویایی بود،کیف کردیم، افتخار کردیم، شادی کردیم و گریستم...
تیم ملی دیشب با قلب خود و همراهی هشتاد میلیون ایرانی(یک ملت، یک ضربان) به مصاف پرتغالی های مغرور رفت،؛همه بازیکنان از تمام توان خود مایه گذاشتند، به یاد بیاورید لحظه استارت میلاد محمدی، لایی های ناب احسان حاج صفی، جنگندگی امید ابراهیمی و سعید عزت اللهی،آرامش قابل توجه مجید حسینی جوان، اقتدار رامین رضاییان با آن مدل موی عجیبش، دوندگی های بی امان وحید امیری و مهدی طارمی و در نهایت سردار فوتبال ما که از آزمون دیشب سربلند بیرون آمد .
اما در این میان، همشهری مان، پسر خوب خرم آبادی، علیرضا بیرانوند ، نقشی تاثیرگذار در بازی داشت.اوج کارش پس از چند مهارعالی، گرفتن پنالتیِ پنالتی زن قهار دنیا، کریس رونالدو بود، او با این کار امید را به تیم ملی برگرداند، تیم دوباره جمع شد، همدل و حمله ور به سوی دروازه حریف؛ تا آنجا که تیم ما تا آستانه حذف پرتقال پیش رفت اما بخت یاریمان نکرد.
گریستیم و دلمان تنگ شد. فیفاهم دلتنگ تیم ما شد: "... طرفداران شما به شما افتخار خواهند کرد. دلمان برایتان تنگ می شود. "
لحظه ای که بیرانوند، توپ را مهار کرد برای چند ثانیه چشمانش را بست، نمی دانیم به چه فکر کرد...
اما ما یاد روزهایی افتادیم که در نونهالی، فوتبال را از کوچه پس کوجه های محله سراب یاس خرم آباد آغاز کرد، محله ای در جنوب شهر، پر از زمین های خاکی و خالی از امکانات ورزشی و تفریحی، درنوجوانی در میدان آزادی دستفروشی میکرد و کنار آن میدان باشکوه میخوابید، در محله خزانه تهران، لباس نارنجی رفتگری تن میکرد و در نزدیکی پارک ارم ماشین میشست...
علیرضای دلاور! همان گونه که شبهایی را که در میدان آزادی می خوابیدی فراموش نخواهی کرد، ماهم شبی که پنالتی کریس را با آن کری خوانی معروفت گرفتی، از یاد نخواهیم برد.
دیشب او بغض فرو خفته جوانان محروم لرستان بود با استعدادهایی ناب و رویاهایی بزرگ...
او به همه نشان داد وقتی رؤیای بزرگی در سر داری، باید برایش جنگید. حتی اگر مجبور باشی کنار میدان آزادی زیر سقف آسمان بخوابی!
او به تنهایی و به سختی این راه را پیمود؛ از سراب یاس تا سارانسک... .
خبرگزاری صدا و سیمای لرستان؛ شهرام حاتمی