تهدید نتانیاهو به راه انداختن موج جدیدی از آوارگان علیه اروپا
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر ضد صلح و جنگ طلب رژیم صهیونیستی که به سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلیس سفر کرده است در دیدار با آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان اروپا را به موج جدیدی از آوارگان تهدید کرد و کوشید مسئولیت آن را بر گردن ایران بیندازد.
نتانیاهو در اظهاراتی فریبکارانه کوشید بین موج آوارگی در خاورمیانه و گسترش حضور و نفوذ منطقه ای ایران ارتباط علی و معلولی برقرار کند اما اگر کسی منصفانه سیاست های منطقه ای ایران و رژیم صهیونیستی را بررسی و قضاوت کند به این واقعیت پی می برد که جمهوری اسلامی ایران و متحدان آن تماما برای حفظ ثبات و صلح در منطقه کوشیده و می کوشند و در هر جایی هم دخالت کرده اند برای مقابله با ناامنی و تامین ثبات منطقه ای بوده است .
برای مثال ایران و حزب الله زمانی در سوریه ناچار به دخالت شدند که تروریست های تکفیری سراسر این کشور را به آشوب کشانده بودند و در صدد بودند دامنه حضور خود را به سایر کشورهای منطقه هم گسترش دهند .بی تردید اگر این دخالت صورت نمی گرفت اکنون آشوب و ناامنی نه تنها سوریه بلکه سراسر خاورمیانه را برداشته بود و میلیون ها آواره دیگر نیز راهی اروپا شده بودند و چه بسا خیلی از تکفیری ها نیز در پوشش آوارگان خود را برای ایجاد ناامنی به اروپا می رساندند. آنچه این احتمال را تقویت می کرد این است که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای بهره برداری از تروریسم تکفیری برنامه کلانی ریخته بودند و به همین دلیل هم مقامات امریکایی به صراحت از زمان بر و طولانی بودن مبارزه با داعش و تروریسم تکفیری حرف می زدند که از بی میلی آنها برای بستن سریع پرونده تروریسم تکفیری حکایت می کرد و دست رژیم صهیونیستی نیز در دست گروههای مسلح و تکفیری سوریه بود و در خلال چند سال گذشته حتی یک مورد حمله ضد صهیونیستی و حتی ضد امریکایی از سوی این گروهها صورت نگرفت .
این دو بازیگر آشوب ساز ضمن اینکه اهداف مشترک در بهره برداری از تروریسم تکفیری بخصوص در تغییر نقشه منطقه تعقیب می کردند امریکا نیز بنا داشت از آن به عنوان اهرمی علیه رقبای بین المللی خود از جمله چین و روسیه نیز بکار بگیرد چراکه از نظر امریکا مهمترین آسیب پذیری این دو باز یگر رقیب از داخل و یا از کشورهای همجوار مسلمان نشین است که قابلیت جذب افکار تکفیری را دارند.
بررسی تحولات نزدیک به دو دهه خاورمیانه نشان می دهد که آشوب ها و ناامنی ها در منطقه و حتی خارج از آن زمانی رو به افزایش گذاشت که راستگرایان حاکم بر لیکود بعد از ترور اسحاق رابین رئیس وقت حزب کارگر قدرت را در فلسطین اشغالی تصاحب کردند و گام به گام مزاکرات صلح را از ریل فرمول توافق شده در کنفرانس مادرید مبنی بر مبادله زمین در برابر صلح از ریل خارج کردند و فرمول پیشنهادی خود مبنی بر مبادله امنیت در برابر امنیت را جایگزین آن کردند.
طبق این فرمول رژیم صهیونیستی این اجازه را به خود می داد که با هر کسی که با طرح مورد نظر آن مخالفت کند امنیت آنها را بر هم بزند. بعد از ارائه این طرح بود که واقعه 11 سپتامبر سال 2001 امریکا درست زمانی رخ داد که دولت وقت امریکا قرار بود در نشست سالانه سازمان ملل لزوم تشکیل دولت فلسطینی را اعلام کند اما بروز این واقعه برای چند سال آن را به حاشیه برد .حوادث امنیتی در اروپا نیز که معمولا به اسم القاعده و یا داعش تمام می شد درست پس از آن اتفاق افتاد که کشورهای اروپایی نیز با رویکرد راستگرایان صهیونیستی مبنی بر عدول از فرمول زمین در برابر صلح و یا امتناع از لزوم تشکیل دولت فلسطینی مطابق قطعنامه های سازمان ملل چالش پیدا کردند. بعد از حوادث سوریه نیز سیل آوارگان به سمت اروپا که با هماهنگی مشترک رژیم صهیونیستی و ترکیه صورت گرفت درست زمانی روی داد که اتحادیه اروپا داشت راه خود را از پروژه براندازی در سوریه جدا می کرد .
در مجموع از هر منظر که به مسئله نگاه شود این واقعیت آشکار می شود که این رژیم صهیونیستی بوده است که از همان ابتدا با امتناع از توافقات صلح سیاست های منطقه ای و امنیتی اتحادیه اروپا را به چالش کشید و زمینه سیل آوارگان را چه از شمال افریقا و چه از سوی خاورمیانه به این اتحادیه فراهم کرد و اکنون نیز کشورهای اروپایی را به تکرار آن تهدید می کند و این نشان دهنده باج خواهی این رژیم از اتحادیه اروپاست . سیاست های این رژیم به نوعی با رویکرد راستگرایان حاکم بر دولت ترامپ همسویی دارد که برای فروپاشی اتحادیه اروپا می کوشند و برای آن برنامه ریزی کرده اند .
------------------------------------
احمد کاظم زاده