پخش زنده
امروز: -
نیمههای سهشنبه شب پانزدهم رمضان سال سوم هجری، خورشیدی از زمین طلوع کرد که او را حسن علیه السلام نامیدند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ علی (ع) جود و کرم بود و محال بود فرزند ارشدش، کریم اهل بیت نباشد. علی (ع) بود که شرم دوست مسکینش را بر خانواده، از سر فقر و نداری، به خجالت خود خرید. یتیمی و اسیری را نتوانست نیازمند و گرسنه ببیند و سه روز هر چه در خانه داشت بخشید. «و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً»؛ و چه زیبا و نیکوست لطف خدا بر شما، که طعام زمینی را لایق خانهای آسمانی ندید و نه از آسمان، بلکه از وجه رحمت خداییاش شما را اطعام کند که «انما نطعمک لوجه الله لانرید منک جزاءً و لا شکوراً»؛ و خدای جمیل و بیهمتا چه زیبا وصف این خاندان را در بهشت کرده و چه نیکو سورهای در مدح فضایل شان در بهشت سروده و سوره انسان را به یمن وجود این خاندان عزیز بر آدمیان نازل کرده است.
آنهایی که جد گرامیتان رسولالله (ص) را هنگام تولد فاطمه (س) سرزنش میکردند و زخم زبان میزدند که با تولد این دختر، دیگر نام رسولالله (ص) ادامه نخواهد یافت، حال باید پیش میآمدند و میدیدند که چگونه از همان یگانه دختر پاک و مطهر، پسری متولد شده که همچون قرص ماه میدرخشد یا بهتر بگویم، قرص ماه همچون صورتش منیر است و کسی به شباهت او به رسولالله (ص) نمیرسد.
فاطمه (س) خطاب به علی (ع) گفت:
- علی جان! نامی برای او بگذار.
- فاطمه جان! هیچ گاه در نامگذاری بر رسولالله سبقت نخواهم گرفت.
کودک را در جامهی زرد پیچیدند و خدمت رسولالله (ص) بردند.
حضرت کودک را دید، ناراحت شد و فرمود: «مگر شما را نهی نکرده بودم که کودک را در جامهی زرد نپیچید؟!».
جامهی زرد را انداخته جامهی سفیدی به کودک پیچیدند.
حضرت خوشحال شد و فرمود:
- علی جان! نامی برای او انتخاب کردهای؟
- خیر یا رسولالله! هرگز در نامگذاری بر شما سبقت نخواهم گرفت.
- من نیز بر پروردگار خود در نامگذاری سبقت خواهم گرفت؛ و خدا نیز که همیشه و همه جا ناظر!
به جبرئیل امر کرد که «ای جبرئیل! محمد (ص) را مولودی متولد شده است. سلام مرا به او رسان و تبریک و تهنیت گو. او را بگو که علی نسبت به تو به منزلهی هارون است نسبت به موسی، او را به اسم پسر هارون «شبّر» نام بنه».
جبرئیل امین روز هفتم تولد، بر پیامبر (ص) نازل شد و آنچه پروردگار فرموده بود انجام داد و عرضه کرد. حق تعالی فرمود: این مولود را به اسم پسر هارون نام کن.
- نام او چه بوده است؟
- نام او شبّر است.
-، اما لغت من عربی است.
- او را حسن نام کن.
پیامبر (ص) به دستور خداوند کودک را حسن نام نهاد. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه فرمود. موی سر نوزاد را تراشید و هم وزن آن نقره صدقه داد. همچنین گوسفندی عقیقه کرد و بدینسان شناسهی نخستین کودک در خاندان رسالت و اهل بیت عصمت و طهارت شکل گرفت.
عبادت
امام صادق (ع) در بیان حال معنوی امام حسن (ع) میفرمود: امام مجتبی (ع) عابدترین مردم زمان خود بود. بسیار حج به صورت پیاده و گاه با پای برهنه بجای میآورد. همیشه او را در حال گفتن ذکر میدیدند و هر گاه آیه یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا را میشنید، پاسخ میگفت: لَبَّیک اللَّهُمَّ لَبَّیک (خداوند! گوش به فرمان توام.)
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسیار دعا میکرد و خدا را این گونه میخواند:. بارخدایا! تو خود میدانی که من از تلاش خود فروگذار نکرده ام تا هنگامی که برش تیغم از میان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پیروی کردم (صبر کردم) تا جلوی این دشمن سرکش و ریختن خون شیعیان را بگیرم تا اینکه حفظ کردم آنچه را اولیای من حفظ کردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهی رفتم که میخواستند و هیچ نگفتم تا یاری تو فرا برسد که تو تنها یاور حق و بهترین پشتیبان آن هستی؛ گرچه این یاری تأخیر افتد و نابود شدن دشمن اندکی به درازا کشد.
ترس از خدا
هرگاه امام مجتبی (ع) وضو میگرفت، تمام بدنش از ترس خدا میلرزید و رنگ چهره اش زرد میشد. وقتی از او در این باره میپرسیدند، میفرمود: بنده خدا باید وقتی برای بندگی به درگاه او، آماده میشود، از ترس او رنگش تغییر کند و اعضایش بلرزد.»
هرگاه برای نماز به مسجد میرفت، کنار در میایستاد و این گونه زمزمه میکرد: إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاک الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَک یا کرِیم]خدایا! مهمانت به درگاهت آمده است.ای نیکوکردار! بدکار به نزد تو آمده است. پس از زشتی و گناهی که نزد من است به زیبایی آنچه نزد توست، درگذر؛ای بخشاینده!»
امام صادق (ع) فرمود: وقتی امام حسن (ع) به یاد مرگ میافتاد میگریست. هرگاه به یاد قبر میافتاد، گریه میکرد. وقتی به یاد قیامت میافتاد، ناله میکرد، هرگاه به یاد گذشتن از [پل]صراط میافتاد، میگریست. هرگاه به یاد عرضه اعمال بر خداوند میافتاد، نالهای میکرد و از هوش میرفت. وقتی به نماز میایستاد، بدنش در مقابل پروردگارش میلرزید. هرگاه بهشت و دوزخ را به یاد میآورد، مانند مارگزیده، مضطرب میشد و از خدا بهشت را میخواست و از آتش جهنم به او پناه میبرد.
هنگامی که آثار مرگ در چهره اش آشکار شد، او را دیدند که میگرید. پرسیدند: چرا میگریید؛ در پاسخ میفرمود: «إِنَّمَا أَبْکی لِخَصْلَتَینِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّهْ» دو دلیل میگریم: از ترس روز قیامت و از دوری دوستانم.
همنشینی با قرآن
آن بزرگوار، صوتی زیبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از کودکی به نیکی میدانست. همواره پیش از خوابیدن، سوره کهف را تلاوت میکرد و سپس میخوابید. گفته اند در دوران زندگانی پیامبر اکرم (ص) شخصی وارد مسجد شد و از کسی درباره تفسیر شاهد و مشهود پرسید؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه. از مرد دیگری پرسید؛ ولی او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است.
سپس نزد کودکی رفت که گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: شاهد محمد (ص) رسول خدا و مشهود روز قیامت است؛ مگر نخواندهای که خداوند [درباره رسولش]میفرماید:ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم؛ و نیز درباره قیامت میفرماید: ذلِک یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِک یوْمٌ مَشْهُود»؛ آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد میآورند و روزی است که (جملگی در آن) حاضر میشوند.»
راوی داستان میگوید که پرسیدم: فردی که اول پاسخ داد که بود؟» گفتند: ابن عباس. پرسیدم: دومی که بود؟ گفتند: ابن عمر. سپس گفتم: آن کودک که از همه بهتر و درستتر پاسخ داد که بود؟ گفتند: او حسن بن علی بن ابیطالب بود.
مهربانی
مهربانی با بندگان خدا از ویژگیهای بارز ایشان بود. اَنس میگوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: برو تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم:ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آنگاه شما او را آزاد میکنید؟ امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْها؛ هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گوئید. سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود.
گذشت
امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی میکرد. بارها پیش میآمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار میشد.
در همسایگی ایشان، خانوادهای یهودی میزیستند. دیوار خانه یهودی، شکافی پیدا کرده و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا اینکه روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد.
امام برای اینکه او بیشتر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید. یهودی با دیدن گذشت، چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد.
فروتنی
امام مانند جدش رسول الله (ص) بدون هیچ تکبری روی زمین مینشست و با تهیدستان، هم سفره میشد. روزی سواره از محلی میگذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند ومقداری نان را پیش خود گذارده اند و میخورند. وقتی امام را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْتَکبِرین»؛ خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمیدارد (نحل/۲۳).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتی همگی سیر شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی فرمود: و به آنان پوشاک هدیه کرد.
آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم میداشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد میکرد.
میهمان نوازی
آن گرامی، همواره از میهمانان پذیرایی میکرد. گاه از اشخاصی پذیرایی میکرد که حتی آنان را نمیشناخت؛ به ویژه، امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت، آنان را به خانه خود میبرد و به گرمی پذیرایی میکرد و به آنها لباس و مال میبخشید.
بردباری
از سختترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی (ع)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان، سختی این سالهای ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری میکرد. در این سال ها، از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده میشنید و از خدنگ بی وفایی، زخم میخورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی میگذشت. ناسزا گفتن به حضرت علی (ع) شیوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را میدیدند میگفتند: السَّلَامُ عَلَیک یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین؛ سلام بر توای خوار کننده مؤمنان. در حضور ایشان، به هتک و دشنام امیرالمؤمنین (ع) زبان میگشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار، هتاکیها و دشنامها را تحمل میکرد.
روزی ایشان، وارد مجلس معاویه شد. مجلسی شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جای خالی نیافت و ناگزیر، نزدیک پای معاویه نشست که بالای منبر بود. معاویه با دشنام به حضرت علی (ع) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر میکند که این جایگاه، حق من نیست. سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: زن را به این سخنان چه کار؟ خدا از گناهش بگذرد. آری! پدر این مرد [با اشاره به امام مجتبی (ع)]در کار خلافت با من سرستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت.
امام فرمود:ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب میکنی؟ معاویه گفت: بله به خدا! امام فرمود: میخواهی عجیبتر از آن را برایت بگویم؟ گفت: بگو. آن حضرت پاسخ داد: عجیبتر از اینکه عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم.
بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران
میتوان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی (ع) که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانههای مختلف، همه را از خوان کرم خویش بهره مند میساخت و آنقدر بخشش میکرد تا شخص نیازمند بی نیاز میشد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام، بخشش باید بگونهای باشد که فرهنگ گدایی را ریشه کن سازد و در صورت امکان، شخص را از جرگه نیازمندان بیرون کند.
روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا میگوید: خدایا! هزار درهم به من ارزانی دار. حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد.