اروپا بايد بين منافع خود و جناح افراطي در امريکا و اسراييل يکي را انتخاب نمايد
پيامدهاي اقدامات جنگ طلبانه جناح راستگراي حاکم بر امريکا و اسراييل بر امنيت اتحاديه اروپا، رويکرد مستقل اين اتحاديه را در برابر اقدامات يکجانبه دولت ترامپ از جمله خروج از برجام ضروري مي کند.
دونالد ترامپ رئيس جمهور امريکا پس از اينکه به قدرت رسيد با شعار اول امريکا به برخي از پيمان هاي بين المللي از جمله پيمان زيست محيطي پاريس پشت کرد و در آخرين اقدام يکجانبه تحت تاثير لابي صهيونيستي و بنيامين نتانياهونخست وزير رژيم اسراييل و دلارهاي نفتي سعودي از برجام خارج شد آن هم در حاليکه توافق هسته اي پيماني بود که بر اساس آن حق استفاده ايران از انرژي صلح آميز هسته اي پذيرفته و نگراني هاي امنيتي غرب از اينکه تهران به دنبال سلاح هسته اي نباشد تامين مي شد. البته اين توافق علاوه بر پيامدهاي مثبت اقتصادي براي همه طرف ها، منطقه را نيز از ورود به يک درگيري غير ضروري باز مي داشت که خود اين مسئله منافع مضاعف امنيتي واقتصادي براي اروپا فراهم مي کرد.
اما ترامپ پس از ورود به کاخ سفيد در خصوص مسايل خارميانه(غرب آسيا) در ابتدا بر خلاف قطعنامه هاي بين المللي سفارت امريکا را از تل آويو به قدس منتقل کرد و عملا راه حل اصلي ترين مسئله منطقه يعني فلسطين را با بن بست روبرو و در اقدام بعدي اعلام کرد که امريکا را از برجام خارج کرده است و البته به اين اکتفا نکرد و تهديد کرد که عليه ايران تحريم هاي ثانويه اي را اعمال خواهد نمود. آن هم در حاليکه هدف اصلي از دستيابي به برجام رفع تحريم هاي ايران بود و با برقراري مجدد تحريم ها طبيعي است که ديگر ضرورتي براي ماندن ايران در اين پيمان وجود نخوهد داشت. و منطقي است که با برداشتن محدوديت از برنامه هسته اي خود بار ديگر غني سازي اورانيوم را در مقادير بالا و با هدف توليد سوخت هسته اي در مقياس صنعتي از سر بگيرد. در چنين وضعيتي ممکن است دولت ترامپ با تحريک رژيم صهيونيستي و دلارهاي نفتي سعودي ها دست به اقدامات يکجانبه نظامي بزند که قطعا بي پاسخ نخواهد ماند و اين پاسخ خود مي تواند ابعاد گسترده اي يافته و پيامدهاي سياسي واقتصادي وامنيتي آن در وهله اول اروپا را تحت تاثير قرار دهد.
يادآوري پيامدهاي امنيتي و اجتماعي ناشي از طرح براندازي دولت قانوني بشار اسد در سوريه از جمله موج آوارگان و بمب گذاري ها در پاريس و برخي ديگر از شهرهاي اروپايي نمونه خوبي از تاثير بحران آفريني در خاورميانه بر اروپاست. آن هم درحاليکه از چنين بحران هايي تنها رژيم صهيونيستي و امريکا منافع خود را تامين مي نمايند.
با چنين تجربه اي، در صورت هر گونه بروز جنگ و تنش ديگر در خاورميانه که ازسوي جناح هاي افراطي حاکم بر امريکا، اسراييل وعربستان طراحي مي شود مي توان گفت که اين اروپاست که به سرعت با تبعات نا امن شدن انتقال انرژي ، قيمت هاي بالاي نفت، تهديدهاي امنيتي و اقتصادي روبرو خواهد شد و از اين روست که اروپا اکنون بايد ببيند آيا منافعش در همسويي با امريکاست يا ايستادگي و جدا کردن مسير خود از اين کشور.
شايد ترامپ بگويد که اروپا بايد بين ما و ايران يکي را انتخاب نمايد اما واقعيت اين است که اين يک موضوع انحرافي است چرا که در اصل اروپا بايد بين منافع خود با منافع جناح افراطي در امريکا و اسراييل يکي را انتخاب نمايد. چرا که بحران آفريني امريکا در منطقه آن هم در حاليکه هزاران کيلومتر از خاروميانه دور است تنها به نفع رژيم صهيونيستي است و اين اروپاست که در معرض تهديدهاي بحران است.
البته گفته مي شود اروپا به دليل گستردگي تعامل اقتصادي با امريکا بعيد است در برابر فشارها مقاومت نمايد اما سوال اينجاست که براي اروپا آيا امنيت و منافع بلند مدت اقتصادي مهم است يا همسويي با جناح جنگ طلبي که در امريکا و اسراييل هيچ اهميتي براي منافع کشورهاي اروپايي قائل نيست؟
--------------------------------------------------
رضا محمدمراد