آثار معکوس کاهش نسبی بحران در شبه جزیره کره بر غرب آسیا
اگر دیدار اخیر سران دو کره و دیدار آتی سران کره شمالی و امریکا را به عنوان یک تحول در شرق آسیا فرض بگیریم (هرچند که تردیدهای جدی درباره امکان به نتیجه رسیدن این تلاش ها وجود دارد ) یکی از سوال های مهمی که می توان در این ارتباط مطرح کرد این است که آثار این تحول بر غرب آسیا چه خواهد بود؟
ا
ین سوال از این جهت مهم به نظر می رسد که جدا از ارتباط ساختاری و ارگانیکی که قدرت های بزرگ و رقیب بین سیاست های خود در مناطق مختلف جهان برای خود قائل هستند این ارتباط از اواسط دولت اوباما بین سیاست های امریکا در شرق آسیا آشکارتر شد و حداقل برخی از رفتارهای وی در زمینه روند منتهی به توافقنامه هسته ای میان ایران و گروه 5+1 و یا دوری از عربستان و پیدا کردن اصطکاک با رژیم صهیونیستی در راستای تغییر راهبرد واشنگتن از خاورمیانه به شرق آسیا برای مهار چین تعبیر شد. حال با چنین پیشینه ای بازگشت مجدد آمریکا به آغوش عربستان و اسرائیل در دوره ترامپ می تواند در کاهش نسبی بحران در شرق آسیا نیزموثر باشد که آثار آن در تحرکات دیپلماتیک جدید نمایان شده است. البته تردیدی نیست که پول سعودی ها و امارتی ها و نفوذ سیاسی مافیای صهیونیستی در تغییر رویکرد دولت ترامپ از شرق آسیا به خاورمیانه نیز موثر بوده است. از این دید به میزانی که تغییر رویکرد امریکا در کاهش نسبی بحران در شرق آسیا موثر بوده درست برعکس در غرب آسیا باعث تشدید بحران شده است .
بر این اساس نمی توان به اثار مثبت کاهش تنش در شبه جزیره کره بر غرب آسیا امیدوار شد. به چند دلیل این بدبینی جدی به نظر می رسد :
نخست اینکه ترامپ با اعمال فشار لابی صهیونیستی و سعودی به خروج از توافقنامه هسته ای میان ایران و گروه 5+1 موسوم به برجام تهدید کرده و تاکنون هیچ یک از شروط مورد نظر ترامپ برآورده نشده است و لذا به نظر می رسد با کاهش نسبی تنش در شبه جزیره کره وی و مافیای پشت وی جرات و جسارت بیشتری برای عملی کردن تهدید خود پیدا می کنند. در اینجا به نوعی می توان مدیریت نامحسوس صهیونیستی را نیز در تحولات جدید در شبه جزیره کره و تغییر رویکرد تاکتیکی دولت ترامپ درک کرد.
دوم اینکه امریکا بعد از اینکه با چالش های ناشی از قدرت های نوظهور در مجموعه بریکس مواجه شد به طرق مختلف به مقابله با آنها پرداخت و برخی مانند برزیل را در بحران داخلی غرق کرد و یا مثل هند جذب کرد و یا مانند روسیه و چین به رویارویی پرداخت. امریکا تاکنون در شرق اسیا بیشتر با چین و در خاورمیانه و غرب آسیا با روسیه طرف بود ولی اکنون به نظر می رسد که نمی تواند در هر دو جبهه با این دو قدرت رقیب درگیر شود و لذا در وضعیت کنونی اولویت را به مقابله با روسیه داده تا چین .
نکته قابل توجه دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که توافقنامه هسته ای میان ایران و گروه 5+1 موسوم به برجام نماد چند جانبه گرایی و حاصل تلاش های بین المللی است اما اگر به فرض دور جدید تلاش هایی که برای حل بحران شبه جزیره و پرونده هسته ای کره شمالی صورت می گیرد، به نتیجه برسد نماد و حاصل یکجانبه گرایی امریکاست و پس از این تمایلات یکجانبه گرایانه امریکا افزایش و تقویت خواهد شد .
....................................
احمد کاظم زاده