به گزارش
خبرگزاری صدا و سیما محمدعلی تنها پسر و آخرین فرزند خانواده بایرامی از قشر متوسط جامعه بود . وی در سال 1376 در نسیم شهر(بهارستان) بعد از سال ها نذر و نیاز پدر و مادرش برای داشتن فرزند پسر به دنیا آمد.
به گفته "مرسل بایرامی" پدر شهید "محمدعلی بایرامی"، کارمند بازنشسته نیروی هوایی، امور زندگی در دورانی که محمد به دنیا آمد به سختی می گذشت و او در رفاه بزرگ نشد، شاید همین سختی های زندگی سبب شد تا محمد، فولاد آبدیده شود.
حدود 12 ساله بود که عضو بسیج مسجد الزهرا(س) شهرک توحید شد از همان دوران به یاد گرفتن ورزش های رزمی مانند کاراته، تکواندو و دفاع شخصی روی آورد.
ورزشکار خوبی بود؛ به خاطر علاقه اش به ولایت، مقام معظم رهبری، مردم و میهن همواره به پدرش می گفت: روزی مردی بزرگ خواهد شد و به من افتخار می کنید.
پدر محمد اکنون و بعد از شهید شدن او متوجه منظور پسرش از این حرف ها شده است.
محمد هیچ وقت نماز اول وقتش ترک نمی شد و همیشه برخوردی مردم دوست داشت و محبت خود را در دل همه کاشته بود.
پدرش درباره شروع به کار محمد در نیروی انتظامی این طور گفت: یادم نمی رود مدتی بعد از گرفتن دیپلم پیامکی از طرف ناجا مبنی بر استخدام نیرو دریافت کرد.
پدر همیشه در ذهن، او را در لباس نیروی هوایی تصور می کرد اما نمی دانست که در قلب فرزندش عشق به مردم، طوری دیگر متبلور است که او خود را در لباس سبز پلیس می بیند چراکه می داند امنیت و آسایش مردم در گرو ایثار و از جان گذشتگی سرو قامتان نیروی انتظامی است.
اما بالاخره اینجا هم مادر، نقش حمایتگر خود را از فرزند ایفا کرده و پدر را با خواسته محمد همسو می کند که فرزند وارد عرصه امنیت ساز ناجا شود.
دست روزگار، عجب بازی هایی دارد؛ درست در ایام شهادت حضرت زهرا(س) یعنی بهمن 95، محمد در ناجا شروع به کار کردو دقیقا یک سال بعد در ایام فاطمیه، شهید مدافع امنیت شد و به آسمان ها رفت.
پدرش در حالی که حلقه اشک در چشمانش نشسته بود گفت: امیدوارم خداوند این قربانی را از ما قبول فرماید، رهبر عزیزم از ما راضی باشد و محمد شفاعت ما را از سالار شهیدان اباعبدالله حسین(ع) بخواهد.
نگاهم به سمت مادر محمد می رود که چه نجیب و مهربانانه چشم به قاب عکس پسر دوخته است.
از گرد و غبار زمانه که بر چهره اش نشسته بود می شد به زحماتی که برای بالندگی فرزندانش کشیده است، پی برد.
"عزیزه علوی ابرغانی" از کودکی محمد گفت که چقدر به امام حسین(ع) عشق می ورزید؛ محرم که می آمد دل در دلش نبود تا به هیئت برود و برای مظلومیت حسین(ع) بر سینه بکوبد.
روزی که مادر، پسر را در لباس سبز نیروی انتظامی می بیند، دست ها را بالا برده و خدا را شکر می کند که چنین پسر باگذشت و شجاعی را نصیبش کرده است.
مادر از آخرین دیدار با فرزندش می گوید، "روز وداع با وی و وصال با حق"، صبح زود مانند روزهای قبل پسرم را با دعای خیر بدرقه کردم؛ دلهره خاصی داشتم، آرام و قرار در دلم نبود....
تا اینکه بعد از ظهر روز حادثه، این دلهره با شنیدن خبرهایی از ناآرامی های خیابان پاسداران دوچندان شد.
پدر و مادر محمد بعد از شنیدن خبر شهادت چند تن از مأموران ناجا در ناآرامی ها، از همکاران محمد حال او را جویا می شوند و اینجاست که متوجه می شوند محمد به آرزوی دیرینه اش و دیدار با سالار شهیدان دست یافته است.
پدر و مادر محمد از حضور و استقبال باشکوه مردم در مراسم وداع با شهدای فاطمی تشکر کردند و از حضور صمیمانه مقام معظم رهبری برای تسلی خاطر شان گفتند که چقدر این دیدار باعث آرامش و التیام آنان شده است.
در این مدت، همه لطف داشته اند به ویژه فرماندهان ناجا، مسئولان لشکری و کشوری که آنها را در این شرایط تنها نگذاشته اند.
وقتی از مادر محمد می پرسیم چه توصیه یا پیامی برای مردم دارد؛ می گوید: من کوچکتر از آنم که به مردم پیامی بدهم؛ مردم عزیز، خود می دانند که نباید بگذارند خون محمد من و محمدهای دیگر پایمال شود و راه شهدا باید ادامه یابد؛ تمام کسانی که در این جریان باعث ریختن خون فرزندان پاک این ملت شدند باید به اشد مجازات برسند.
مادر با شجاعت و قاطعیتی وصف ناپذیر در انتهای صبحت هایش چنین می گوید: به شهادت فرزندم افتخار می کنم؛ شهدا هستند که سبب می شوند پرچم استقلال و شرف میهن خود را حفظ کنیم.
سمیه و زهرا بایرامی خواهران محمد به داشتن چنین برادری افتخار می کنند که با تأسی از اهل بیت(ع) توانست نهایت ایثار و از خودگذشتگی را در دفاع از حریم امنیت به منصه ظهور رساند؛ محمد متعلق به همه مردم ایران است و بی شک راهش را محمدهای دیگر ادامه خواهند داد.
آنها تأکید کردند که راه دفاع از حریم امنیت و وطن تنها اسلحه به دست گرفتن نیست؛ بلکه با مراقبت اعمال و رفتار در خانواده و جامعه و حفظ ارزش ها به ویژه عفاف و حجاب می توان امنیت و آرامش را در گستره ایران اسلامی تداوم بخشید.
خواهران بایرامی از حضور نورانی مقام معظم رهبری در منزلشان گفتند و اینکه رهبر عزیز برادر آنها را فرزند خود خطاب کردند احساس غرور می کنند و خاطره این حضور را التیامی بر غم دوری از برادرشان می دانند.