پخش زنده
امروز: -
وزیرخارجه پیشین آمریکا درباره «چالشهای جهانی و راهبرد امنیت ملی آمریکا» سه چالش این کشور را تشریح کرد و قدرت روسیه را دغدغه مقامات کاخ سفید برشمرد.
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صداوسیما به نقل از پايگاه اينترنتي کميته نيروهاي مسلح مجلس سناي آمريکا؛ هنري کيسينجر وزير امور خارجه پيشين آمريکا 25 ژانويه سال 2018 ميلادي در جلسه کميته نيروهاي مسلح مجلس سناي آمريکا چالش هاي آمريکا برشمرد..
وي اين چالش ها را به سه بخش زير تقسيم کرد:
// چالش آني و کوتاه مدت که نمونه آن چالش هسته اي کره شمالي است.
// چالش ميان مدت که خاورميانه (غرب آسيا) و به خصوص ايران است.
// چالش بلند مدت که نمونه آن روابط بين قدرت هاي بزرگ است.
در ادامه بيانيه مکتوب هنري کيسينجر آمده است:
اوضاع بين المللي که آمريکا با آن روبرو است اوضاعي بي سابقه است. چيزي که درحال رخ دادن است فراتر از همزماني تصادفي و اتفاقي بحران هاي جداگانه در مناطق جغرافايي سراسر جهان است. در واقع آنچه که دارد رخ مي دهد شکست نظم جهاني است - نظمي که پس از شتاب گرفتن به مدت تقريبا دو دهه - اکنون به سمت فرسايش و تخريب پيش مي رود تا اينکه به سمت تحکيم پيش برود!
اين فرسايش از منظر احترام به استقلال، رد کردن هرگونه تصرف سرزميني با توسل به زور، توسعه تجارت سودمند متقابل بدون اجبار جغرافياي اقتصادي(ژئواکونومي) و يا ترغيب حقوق بشر، مي باشد. با فقدان درک مشترک در بين قدرت هاي بزرگ که به اندازه کافي توسعه طلب هستند تا اينکه ديدگاههاي متفاوت از منافع ملي داشته باشند - که بخشي از آن ناشي از تجارب تاريخي مختلف ما است - الگوي هاي سنتي رقابت بين قدرت هاي بزرگ درحال بازگشت مجدد است.
آنچه که باعث پيچيده شدن اين مولفه مي شود سرعت توسعه فناوري است - موضوعي که پيشرفت فوق العاده آن اين تهديد را به همراه دارد که از آنچه که در زمينه راهبردي و اخلاقي تصور مي کنيم پيشي گيرد - و در عرصه هوش مصنوعي ممکن است باعث بازتعريف اساسي درک و برداشت ما شود. اين امر باعث مي شود که پتانسيل جديدي براي يک درگيري فاجعه آميز بين کشورها پديد آيد.
قدرت کنوني روسيه دغدغه کنوني ماست
هنري کسينجر در بيانيه خود در بخش چالش سوم آمريکا ،درخصوص روابط آمريکا و روسيه آورده است:
روسيه هر از گاهي تلاش عريان و آشکار براي سلطه بر اوکراين را به نمايش مي گذارد. روسيه که از لحاظ تاريخي تحت تاثير جغرافياي گسترده خود بوده است - که يازده منطقه زماني را در برمي گيرد - اين کشور به مفهوم امنيت مطلق دست يافته است که باعث شده است اين کشور به فکر سلطه برهمسايگان خود باشد. در دهه هاي اخير، فروپاشي شوروي سابق باعث شد که همه افراد در مناطق هم مرز روسيه استقلال خود را اعمال کنند. بسياري از اين کشورها با ائتلاف سازي با غرب و پيوستن به ناتو به دنبال حفظ استقلال خود رفتند. من قويا حامي گسترش ناتو به کشورهايي بوده ام که به صورت سنتي بخشي از سيستم اروپا بودند. اما در مورد کشورهايي که روابط تاريخي ، فرهنگي و ديني با شرق و غرب دارند به خصوص گرجستان و اوکراين مشکلاتي پيش امد.
مطمئنا عاقلانه ترين نظم بين المللي اين خواهد بود که روسيه در گفتگوهاي مربوط به نظم بين المللي مشارکت داشته باشد. به جاي آنکه بر سر يک منطقه مناقشه دائمي مصالحه صورت پذيرد، معيار بايد اين باشد که خطوط تماس جغرافيايي روسيه و هم مرز اين کشور شامل مناطقي از همکاري احتمالي باشد.
در چندين نقطه کليدي در هزاره قبلي ، موازنه قدرت در اروپا به وسيله تلاش روسيه و فداکاري اين کشور در مقابل مغول ها ، سوئدي ها ، ناپلئون ها و هيتلر حفظ شد. درحاليکه قدرت روسيه دغدغه کنوني ماست، تاريخ نشان مي دهد ضعف روسيه مي تواند مخاطرات خود را در نظم جهاني داشته باشد و باعث رقابت براي تصاحب سرزمين هاي شرق درياچه اورال شود.
چين و آمريکا بايد اقدام به بازنگري در تفکرات تاريخي خود کنند
هنري کسينجر در بيانيه خود در بخش چالش سوم آمريکا ،درخصوص روابط آمريکا و چين آورده است:
چين به علت سياست هايي که دارد و نيز به علل تاريخي، يک قدرت درحال ظهور و اوج گرفتن است. لازم است که هم چين و - هم آمريکا به عنوان يک قدرت تثبيت شده - اقدام به بازنگري در تفکرات تاريخي خود بکنند.
تفکرات آمريکا و چين به دو شکل است:
آمريکا معتقد است که ارزش هاي اين کشور بالاخره در سطح جهاني مورد پذيرش واقع خواهند شد اما چين کمتر به تقليد و شبيه سازي اعتقاد دارد و بيشتر به فکر تاثير گذاري شگرف است که باعث انگيزه بخشي به ديگر جوامع شود تا آنها با ديد احترام به پکن روي آورند. «ابتکار عمل کمربند و جاده » که به دنبال اتصال چين به آسياي مرکزي است و در نهايت مي خواهد چين را به اروپا متصل کند ، نشان دهنده چنين تفکري است. چين با اين کار خود، به دنبال تغيير دادن مرکز ثقل جهان است.
با وجود چين، چالش مربوط به نظم جهاني شامل احتمال مربوط به دو مفهوم از همسايگي است که حداقل به صورت مسالمت آميز در کنار يکديگر زندگي کنند و حداکثر با همکاري يکديگر در کنار هم زندگي کنند. روساي جمهور آمريکا - از هر دو حزب جمهوريخواه و دموکرات - و سران چين در چند دهه گذشته در اجلاس هاي مختلف به دنبال همکاري بوده اند. آنها به پيشرفت هايي دست يافته اند اما به علت اختلافات فرهنگي با موانعي هم روبرو شدند:
آمريکا به دنبال يافتن راه حل هاي عملگرايانه براي مشکلاتي است که نسبتا کوتاه مدت هستند اما چين به دنبال چشم اندازهاي بلند مدت تر است. اگر هدف ايجاد جهاني که مفهوم « تکامل مشترک مسالمت آميز» را در خود دارد، محقق نشود در اين صورت خطر درگيري از کنترل خارج مي شود و ديگر نمي شود آن را مديريت کرد.
الگوهاي سنتي ناتو در دنياي کنوني کاربرد ندارد
هنري کسينجر در بيانيه خود در بخش چالش سوم آمريکا ، به آينده ناتو اشاره مي کند و مي افزايد :
الگوهاي سنتي ائتلاف آتلانتيک (ناتو) که در يک تلاش جمعي براي برقراري موازنه در برابر تهديد منفرد ، ايجاد شده بود در دنيايي که من توصيف کردم کاربرد ندارند. ناتو در سال هزار و نهصد و چهل و نه تاسيس شد تا از اعضاي خود در برابر تهاجم شوروي محافظت کند. ناتو از زمان تاسيس خود به شبکه اي از کشورها تبديل شد که تلاش مي کنند ائتلاف تشکيل دهند و واکنش مشترکي به بحران هاي بين المللي داشته باشند. در دنيايي که من توصيف کرده ام، اروپا اغوا خواهد شد که بين آسيا و آمريکا مانور دهد و از نوسان هاي ناشي از اين مسئله سود ببرد اما واقعيت هاي جمعيتي، منابع، فناوري و سرمايه تضمين مي کند که آمريکا و اروپا براساس اصول ناتو به يکديگر متصل شوند.
کمک ناتو به نظم جهاني مستلزم آن است که درباره اهداف راهبردي خود صراحت داشته باشد. اهداف راهبردي ناتو چيست؟
چگونه مي خواهد به اين اهداف راهبردي دست يابد؟ آيا نگاه ناتو به اين دنياي جديد مي تواند کليد يک راهبرد بلند مدت باشد؟
ضرورت مديريت اختلافات بين آمريکا و قدرت هاي بزرگ
پرسش اساسي اين است که آيا مي توان از تبديل شدن رقابت بين قدرت هاي بزرگ به يک مناقشه جلوگيري کرد؟
اين امر دربرگيرنده مفهومي مورد قبول - به نام مشروعيت - يا دست کم تلاش براي رسيدن به مشروعيت است.
در بخش زيادي از بيست و پنج سال گذشته ،آمريکايي ها فرض را براين گذاشتند که چين و روسيه پس از دوران جنگ سرد به عنوان ستون هاي يک نظم ليبرال بين المللي به آمريکا خواهند پيوست و اين تصور را داشتند که چالش هاي مشترک ما از جمله جلوگيري از اشاعه هسته اي و مديريت اقتصاد جهاني ، باعث تسهيل همکاري هاي بيشتر بين ما خواهد شد اما چيزي که به ما خاطر نشان شد اين بود که منافع ملي ما، بنا بر سوابق تاريخي متفاوت ما، به صورت خودکار منجر به همگرايي نمي شود بلکه ضرورت مديريت اختلافات بين ما همچنان باقي است.
يک مفهوم راهبردي جديد درباره روابط قدرت هاي بزرگ که به دنبال تثبيت موازنه نظامي باشد و باعث حفظ جهان در برابر فاجعه شود، امري ضروري است. در اين مسير دو اصل بايد هدايتگر ما باشد. من الان چند کلمه اي در اين باره بيان خواهم کرد.
اول اينکه توازن قدرت بايد حفظ شود. اين امرمستلزم درک عميق از اصول عناصر قدرت - به خصوص در دوره اي است که تغييرات بسيار سريع اتفاق مي افتند. اين امر همچنين مستلزم آن است که به اين پرسش ها پاسخ داده شود:
/ چه تهديداتي براي امنيت آمريکا تهديد اصلي محسوب مي شوند که اگر لازم شود به تنهايي نيز در برابر آنها خواهيم ايستاد؟
/ چه تهديداتي هستند که ما فقط به همراه همپيمانان خود به آنها خواهيم پرداخت؟
/ چه نوع چالش هايي هستند که تا مرز درگيري نظامي کشيده نمي شود و تا اين حد شدت نمي گيرد؟
دومين پرسشي که بايد مطرح کرد اين است که برقراري توازن قدرت هرچند ضروري است اما نبايد تمام سياست ما را در برگيرد.
امروز، پيچيدگي ، ابهام و بي ثباتي مربوط به تسليحات هسته اي پيشرفته در کنار فناوري هاي سايبري درحال ظهور و فضايي و نيز هوش مصنوعي باعث خواهد شد که مناقشه و درگيري بين قدرت هاي بزرگ به فاجعه اي منحصر بفرد براي تاريخ بشريت تبديل شود. ملزومات مربوط به برقراري توازن را - که از چنين مناقشه اي اجتناب کند - فقط دولت هايي مي توانند حفظ کنند که مردم آنها به مقاصد صلح آميز دولت خود باور داشته باشند.
بنابراين درک ما از روابط قدرت هاي بزرگ بايد دربرگيرنده ديپلماسي نظم جهاني باشد که در کنار آن يک عنصر نظامي وجود داشته باشد. چنين نتيجه اي مي طلبد که بين منافع اصلي همه طرف ها سازگاري وجود داشته باشد يا اينکه تلاش شود اين سازگاري از طريق ادامه گفتگوها درباره منافع، بدست ايد. اين سياست همچنين فرض را بر رابطه متقابل مي گذارد. تاکنون هرگز چنين پروژه اي اجرا نشده است که در چنين سطحي باشد و پيامدهاي گسترده اين چنيني هم داشته باشد اما وظيفه تاريخي ما است که چنين کاري را انجام دهيم. هرچند چين و روسيه پتانسيل عميقي براي تاثير گذاري بر نظم جهاني دارند اما هر کدام چالش هاي متفاوتي را ايجاد مي کنند.