به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صدا و سیما ؛ زنگ پایان مدرسه به صدا درآمد و بچه ها با شادی از مدرسه بیرون آمدند و با شیطنت های کودکانه در کوچه و خیابان می دویدند.
کوچه خلوت بود ، چون ساعتی قبل ”صفدر“ با همان کامیون زهوار در رفته باری را به سمت قرچک برده بود, وقتی می رفت ، یک قفسه آهنی بزرگ را جلوی در خانه اش در کوچه گذاشت تا در مسیر دومش برای صاحبش ببرد.
صفدر صاحب کامیون نبود و او در یکی از روستاهای اطراف قرچک به زور خرج 5 سر عائله را در می آورد و البته باید درصدی از درآمدش را هم به صاحب کامیون می داد.
معمولا صفدر در طول روز بیش از یک نوبت ، بار نداشت اما آن روز قرار شد بار دیگری را هم به جایی دیگر ببرد ؛ آن روز هم صفدر قفسه آهنی بزرگی را در کوچه به دیوار قدیمی خانه اش تکیه داد و رفت.
آن روز بازیچه ساده ای برای بچه های محله فقیرنشین پیدا شده بود و مثل نردبان از آن بالا و پایین می رفتند و می خندیدند.
”محمدمهدی“ شش ساله بود، هنوز یک سال تا رفتن به مدرسه فاصله داشت.
پدرش بارها به صفدر گفته بود کامیونش را در کوچه پارک نکند و از آن بدتر، بار کامیون و اثاثیه را در کوچه رها نکند, اما صفدر گوشش بدهکار نبود و مثل برخی راننده های لجباز می گفت ”مگر کوچه را خریده ای!“
آن روز بچه ها چند بار از قفسه بالا و پایین رفتند, محمد مهدی ذوق بیشتری برای پریدن از میله های آهنی داشت. آخرین بار که با عجله فاصله یک متری را پایین پرید، پشت سرش انگار کوهی فرود آمد ؛ همه فرار کردند.
صدای خنده های بچه ها به جیغ های دلخراش تبدیل شده بود.
محمدمهدی زیر آن قفسه های آهنی بدون حرکت مانده بود.
خون به روی صورتش جاری بود.
بچه ها جیغ می زدند و مادر محمدمهدی با فریادهای بچه ها به کوچه آمد و دقایقی بعد ، پیکر نحیف فرزندش را با کمک مردهای همسایه بیرون کشید به بیمارستان رفت.
وقتی پدر محمدمهدی و صفدر با تماسهای تلفنی، از ماجرا خبردار شده و خود را به بیمارستان رساندند، دیگر خیلی دیر شده بود. خیلی دیر...
محمدمهدی قبل از رسیدن به بیمارستان، فوت کرده بود.
حالا دیگر نه صفدر کوچه را خریده بود، نه پدر محمدمهدی توانی برای ناله کردن داشت. سهل انگاری صفدر کار دستش داد و فاجعه ای رقم خورد که دیگر قابل جبران نبود.
آن طور که کارشناسی های قضایی مشخص کرده؛ تقصیر و خطای صفدر ، محرز است.
نباید ماشین سنگین را به کوچه فرعی می آورد و یا بارش را کنار در خانه اش می گذاشت و می رفت. ولی پدر و مادر محمدمهدی و بچه های دیگری که در کوچه بازی می کردند، هیچ نظارتی نداشتند و باور هم نمی کردند چه خطری در این بازی های کودکانه نهفته است.
حالا دادگاه ده درصد ، محمدمهدی و 90 درصد صفدر را مقصر می داند و او باید برای همین سهل انگاری، نود درصد دیه کامل یک انسان را پرداخت کند و صفدر 90 درصد که هیچ بلکه حتی همان 10 درصد را هم نمی تواند پرداخت کند و راهی زندان شده است.
بدر تر از همه این که او در همین دوران حبس تازه متوجه شده که سرطان بدن او را محاصره کرده است و هر چند وقت یک بار برای شیمی درمانی راهی بیمارستان می شود در حالی که همسر و فرزندان او هم با فقر و مشکلات مالی دست و پنچه می کنند.
با همت کارشناسان ستاد دیه؛ والدین محمدمهدی رضایت داده اند تا 82 میلیون تومان از پول را کم کنند اما صفدر برای جلب رضایت کامل شاکیان خود باید 170 میلیون تومان بپردازد تا از میله های زندان نجات پیدا کند.
اگر شما می خواهید در پرداخت بخش کوچکی از دیه صفدر سهیم باشید، با شماره تلفن 88861660 نمایندگی ستاد دیه استان تهران تماس بگیرید و دل خانواده این زندانی بیمار را با آزادی او شاد کنید.