یادداشت روز
وحدت حوزه و دانشگاه : ازحرف تا عمل!
بیست و هفتم آذرماه سالروز شهادت دکتر محمد مفتح استاد حوزه و دانشگاه است.
به گزارش
خبرگزاری صدا و سیما مرکز همدان، این روز از آن رو به نام وحدت حوزه و دانشگاه نام گذاری شده است که بسیاری بویژه در اوایل انقلاب سعی داشتند بین علم و دین جدایی بیاندازند و این دو را کاملا جدای از هم وغیر مرتبط با هم و گاهی در ضدیت با هم نشان دهند.
در این میان متفکرانی همچون شهید مفتح که از استادان برجسته حوزه بود به دانشگاه راه یافتند و سعی کردند نمایی متفاوت از حوزه و حوزویان در دانشگاه نشان دهند که تا حدود زیادی هم موفق بودند.
ایجاد ارتباط و صمیمیت بین این دو قشرودرگیر کردن این دو بخش در موضوعات مختلف علمی و دینی شاید از مهم ترین کارهایی بود که امثال شهید مفتح و شهید مطهری و دکتر شریعتی به دنبال آن بودند.
اقبال بیش از پیش جامعه علمی و دانشگاهی به موضوعات دینی واستقبال از این متفکران و حضور گسترده دانشجویان در جلسات سخنرانی و کلاسهای درس این بزرگواران نشان از موفقیت پیاده کردن این تفکر و ناکام گذاشتن بدخواهان و کینه توزان و زخم خوردگان از انقلاب و جامعه دینی داشت.
البته به مروز و با گذشت چند دهه از مطرح شدن بحث وحدت حوزه و دانشگاه به نظر می رسد که اینگونه مباحث به تدریج از آن شور و حرارت دهه پنجاه و شصت خود تا حدود زیادی فاصله گرفت و هم اکنون هم جز برگزاری برخی همایش ها و نگارش چند مقاله بویژه در ایام سالروز شهادت دکتر مفتح منادی وحدت حوزه و دانشگاه کار در خوری در این زمینه انجام نمی شود که آن هم تاثیرچندانی ندارد و به مثابه هیچ است.
بحث وحدت حوزه و دانشگاه هر روز بیشترازدیروز اهمیت خود را نشان می دهد.
این امر در دنیای امروز و با گسترش وسایل ارتباط جمعی و افزایش و نفوذ شبکه های مجازی و واقعی رنگ و بوی دیگری به خود گرفته و این ضرورت را بیش از پیش نمایان می کند.
گسترش کانالهای مجازی و شبکه های ماهواره ای وایجاد و مطرح کردن شبهات دینی به مناسبت ها و بهانه های مختلف درمراکز ومکانهای عمومی و تخصصی و بدبین کردن قشرهای مختلف بویژه دو قشر حوزه و دانشگاه به همدیگر ضرورت ایجاد کانالهای گفتگو وتعامل را بین این دو قشر بیش از پیش دو چندان کرده است.
برخی راهکارهای عملی برای تحقق وحدت بین حوزه و دانشگاه
اگرچه در مقوله وحدت حوزه و دانشگاه مطالب زیادی نگاشته و نظرات و دیدگاههای مختلفی در این باره مطرح شده و هر کسی این وحدت را به گونه ای تعبیر کرده است اما ذکر چند نکته در این جا خالی از لطف نیست.
نخست آنکه حوزویان و دانشگاهیان عزیز باید هر چه بیشتر و بهتر ارتباط و مراودات خود را با هم حفظ کنند .
پرواضح است که حضور دانشگاهیان در حوزه ها و حضور حوزویان در دانشگاهها و در سر کلاسهای درس یکدیگر خود آغازگر این فصل مشترک از همکاری است که مطمئنا برای هر کدام از این دو قشر دارای جذابیت هایی خواهد بود.
اینکه درجامعه هر کدام از این دو قشر حوزوی و دانشگاهی هیچگونه مراوده ای با هم نداشته باشند و باصطلاح با هم درگیر نشوند طبیعتا به نقطه واحدی از نظر فهم مشترک و برقراری ارتباط و رفاقت نخواهند رسید و پر واضح است که زمانی می توانند به یک وحدتی در عمل و روش برسند که ابتدا نقاط ضعف و قوت خود را در تعامل با همدیگر بشناسند و سرانجام هرکدام بنابر مزیت های نسبی خود راهبرد مشترکی را تدوین کنند.
دیگراینکه تلاش کنند در قالب برخی کارگروهها یکسری برنامه های مشترکی را با هم تعریف ، تدوین و اجرا کنند .
برگزاری همایش های مشترک و میزگردهایی در برخی موضوعات با حضور اندیشمندانی از حوزه و دانشگاه و بیان اندیشه و دیدگاههای هر دو طرف می تواند این دو قشر را هر چه بیشتر به هم نزدیک کند و در یک راستا قرار دهد ، درست همانگونه که شهید مفتح در دانشگاه عمل می کرد و نظرات و دیدگاههای اسلامی را همپای سایر اندیشمندان دانشگاه مطرح واز آنها دفاع می کرد.
به طورنمونه حوزه و دانشگاه به جای اینکه هر کدام به طور جداگانه برخی مباحث را تعریف و در پایان هم گره ای از مشکلات جامعه را باز نکنند می توانند در مورد مباحثی همچون اقتصاد، پول و بانک سرفصلهای مشترکی را تدوین و در قالب تحقیقات مشترک و میزگرد و همایش ، نتایج به دست آمده را دراختیارجامعه قراردهند.
استفاده ازظرفیت هر یک از این مراکز علمی می تواند فصل مشترک دیگری برای این همکاری باشد.
پرواضح است که دانشگاه دارای دستاوردهای بروزی در عرصه های مختلف علمی بویژه علوم روز است و حوزه هم در حوزه معرفت شناسی و انسان شناسی قدم های موثری برداشته است. هر کدام از این دو قشر می توانند از وجود شیوه های مختلف علمی در دانشگاه و حوزه مطلع شوند و از شیوه های یکدیگر بهره ها ببرند.
وجود روش علمی در دانشگاه برای استنتاجات نظریه ها و تئوریهای مختلف در رشته های مختلف و طریقه به دست آوردن دستاوردهای علمی می تواند برای حوزه جذاب و پر از فایده باشد و در عوض دانشگاه هم می تواند ازموضوعات مهم معرفت شناسی بومی دینی بویژه در دنیای معاصر که شاهد فقدان باور و ایمان و اعتقاد و پیامدهای مخرب آن هستیم بهره ها ببرد و دستاوردهای علمی خود را هدفمند کند.
به علاوه اینکه روش بحث و مناظره ها در حوزه که افراد را در مباحثات و گفتگوها و بالا بردن قدرت بیان توانمند می سازد می تواند الگویی برای ارائه مطالب علمی در دانشگاه باشد .
در پایان و با سیراین مراحل به نظر می رسد که حوزه و دانشگاه باید یک راهبردی را تدوین و در چارچوب آن راهبرد هر کدام مسئولیتی را برعهده بگیرند و در کنار یکدیگر جامعه را رهبری و هدایت کنند بدین صورت که حوزه همچون قطب نما مسیر و جهت را شناسایی و نمایان کند و دانشگاه هم با علوم روز شیوه های رسیدن به مقصد را تبیین کند.
*حسن شعبانلو