پخش زنده
امروز: -
وجود قوانین دست و پاگیر همواره یکی از مشکلات توسعه اقتصاد ایران بوده است به همین خاطر است که عمده طرحهای بزرگ کشور بدون توجه به این قوانین و بر اساس مصوبههایی خاص تاسیس شدهاند.
به گزارش خبرگزاري صداو سيما ؛ پيش از انقلاب چهار کارخانه ماشينسازي و تراکتورسازي در تبريز و ايرالکو و ماشينسازي در اراک ، پس از انقلاب نيز کارخانه فولادمبارکه با اساسنامه خاص و بدون توجه به قوانين دست و پاگير ايجاد شدند تا توسعه بخشهايي از کشور با دور زدن بروکراسي حاکم بر بدنه دولت صورت گيرد .
سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران در تيرماه سال 46 تاسيس شد. اين سازمان براساس يکي از سازمانهاي غير دولتي ايتاليا شکل گرفت تا صنايع ايران بدون اينکه بخواهند از موانع دولتي و بروکراسي حاکم در نظام اداري کشور وجود داشت ، به توسعه و نوسازي خود بپردازند.
رضا نيازمند ، موسس سازمان گسترش و نوسازي ايران در رژيم گذشته علاوه بر در اختيار داشتن مديريت بخشهايي از سازمان برنامه و بودجه ، در معاونت وزارت صنايع نيز به فعاليت پرداخته و مديرعاملي کارخانههايي نظير نساجي قائمشهر و سيمان تهران را بر عهده داشته است . او در دهه 40 هنگامي که وزارت اقتصاد از ادغام وزارتخانههاي صنايع ، معادن و بازرگاني شکل ميگيرد ، علاوه بر اينکه به عنوان معاونت صنعتي و معدني اين وزارتخانه منصوب ميشود ، به تاسيس سازمان مديريت صنعتي ، سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران و شرکت ملي مس ايران ميپردازد ، مديرعاملي شرکت يورايران به عنوان تامينکننده اصلي اورانيوم کشور زيرنظر اکبر اعتماد ، رييس وقت سازمان انرژي اتمي ، آخرين فعاليت او در رژيم گذشته است .
او مي گويد ؛ اوايل دهه 40 بعد از اينکه قرارداد ذوبآهن امضا شد، شاه به ايتاليا سفري داشت و از سازمان «IRI» «سازمان بازسازي صنايع» بازديد کرد که دولتي بود اما تابع مقررات دستوپاگير دولت نبود و مانند دستگاههاي خصوصي آزاد فکر ميکرد و آزاد عمل ميکرد ، او از اين سازمان خوشش آمد و تصميم گرفت مشابه آن را در ايران به وجود بياورد ، وقتي من مامور اين کار شدم به ايتاليا رفتم از اين سازمان بازديد کردم و اساسنامه و مقرراتش را ديدم ، سازماني که ايتالياييها درست کرده بودند جاده و سد هم ميساخت اما شاه مي خواست فقط صنايع سنگين را ايجاد کند بنابراين من لباس ايدرو (يعني سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران) را دوختم .
نيازمند درخصوص اينکه چرا او مامور ايجاد چنين سازماني شد با يادآوري خاطره اي چنين مي گويد ؛ دليل آن شايد اين بود که يک روز يک آلماني که در کارخانه مرسدس بنز شغل مهمي داشت به دفتر من آمد و گفت که آمده تا اجازه ساخت اتومبيل سواري مرسدس را در ايران بگيرد ، گفتم با کمال ميل شما برنامه ساخت خودتان را به من بدهيد تا بلافاصله پروانه ساخت به شما بدهم . پرسيد برنامه ساخت چيست؟ گفتم يعني در سال اول چه قسمت از اتومبيل را ميسازيد و سال دوم و سوم و بعد چه قسمتهايي را ميسازيد . او بلافاصله گفت که ما تمام قطعات را در آلمان خواهيم ساخت و در ايران آنها را سوار ميکنيم . من گفتم که ما اجازه مونتاژ نميدهيم شما بايد برنامه ساخت بدهيد و به تدريج اتومبيل را در ايران بسازيد . او بلافاصله با يک حالت عصباني گفت : سطح تکنولوژي در ايران به قدري پايين است که ما حتي نميتوانيم اجازه ساخت علامت کوچک «ستاره مرسدس» را هم در ايران بدهيم ! من هم گفتم که به اين ترتيب من نميتوانم به شما پروانه بدهم .
اين آلماني رفت و به شاه گفت که نيازمند ، معاون وزارت اقتصاد به من پروانه نداد ، دو روز بعد عاليخاني وقت ملاقات با شاه داشت . شاه با عصبانيت ميپرسد که حالا شرکتي مانند مرسدس بنز تقاضاي پروانه ميکند و شما به او پروانه نميدهيد ؟ عاليخاني که جريان را اطلاع داشت ميگويد منظور نيازمند ساخت تدريجي اتومبيل بوده که مرسدس قبول نکرده است . شاه ميگويد برو به رضا (نيازمند) بگو 6 ماه مهلت دارد يا اتومبيل در ايران ساخته ميشود يا رضا برود خانهاش . عاليخاني اين خبر را به من داد و من هم با کمک مديرکل صنايع ، مهندس خسرو شيرزاد 5 ماه بعد در نمايشگاه صنايع يک دستگاه اتومبيل ساخت ايران را به نمايش گذاشتيم . که شاه ملاحظه کرد که ما قدرت ساخت اتومبيل در داخل کشور را داريم ، شايد اين پيروزي من سبب شد که کار تاسيس سازمان گسترش به من محول شود.
بعد از اينکه از ايتاليا برگشتم و اساسنامه را نوشتم ، در تمام مدت چهار سال که مديرعامل اين سازمان بودم اين سازمان را با 21 کارمند در يک آپارتمان کوچکي در خيابان طالقاني امروز داير و اداره کردم . اين سازمان را من از صفر شروع کردم تا روزي که من آنجا بودم نه فرش خريدم و نه عکس در ديوارها بود ، نبود عکس شاه در اتاق من و اتاق شوراي عالي و ساير اتاقها چشمگير بود ولي من مقاومت کردم.
در هفته اول شروع به کار يک تصويب نامه دولت را از نخستوزيري براي من فرستاده بودند و من بلافاصله دستور دادم که در دفتر نامههاي سازمان وارد نکنند و روي آن نامهيي به هويدا نوشتم که آقاي نخستوزير : سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران تابع مقررات و تصويبنامههاي دولت نيست. لذا رونوشت تصويبنامه ارسالي را پس ميفرستم و تقاضا دارم امر بفرماييد تصويبنامههاي دولت را براي اين سازمان نفرستند و بدينترتيب رابطه دولت و سازمان تا من بودم ، قطع شد ولي حالا شده يک اداره دولتي که حتي رييس اينجا در عين حال معاون وزير است .
در سازمان گسترش موضوع «نوسازي صنايع» هم مطرح و از وظايف مهم و اصلي من بود چيزي که با نهايت تاسف جانشينان من بعد از من در اين مورد کاري نکردند ، گويي فراموش کردهاند که نام اين سازمان «گسترش و نوسازي» است ، مديران عامل بعد از من نه صنعت را در اين سازمان گسترش دادهاند و نه هيچ صنعتي را که در کار خود وامانده باشد، گرفته و نوسازي کردهاند. آنها به اداره صنايع موجود بسنده کردند و فقط دولت کارخانههاي ديگري را به سازمان منتقل کرده تا از اختيارات و آزادي عمل سازمان سود ببرند و از تبعيت مقررات دولت فرار کنند.
از روزي که من از سازمان گسترش رفتم تا امروز صدها واحد صنعتي در ايران در کار خود واماندند ولي سازمان گسترش حتي يک واحد را نگرفت که نوسازي و سودآور کند و به صاحبش پس بدهد. چون در مورد نوسازي شما بايد آستينهاي خودتان را بالا بزنيد و تمام دانش مديريت خود را به کار گيريد تا کارخانه اي که ورشکست شده را از ورطه شکست نجات دهيد ، بدهيهاي آن را بدهيد ، مديريت صحيح را در آن برقرار کنيد و آن را سودآور کنيد و به صاحبش پس بدهيد . اين کار ديگر با چاخانبازي و پارتيبازي و کميسيونبازي ميسر نيست و منحصرا مربوط ميشود به دانش مديريت شما . نوسازي آزمايشي سخت براي به چالش کشيدن دانش مديريت شخص من بود خوشبختانه من در اين راستا هم سرافراز بيرون آمدم و چندين کارخانه بخش خصوصي را که ورشکست شده بودند ، تحويل گرفتم و سودآور کردم و به صاحبانش پس دادم.
زمين فعلي ايدرو که بين پارک ملت و صدا و سيما واقع شده را از رضا قطبي رييس تلويزيون ملي ايران گرفتم . قطبي بابت واگذاري اين زمين پولي از سازمان دريافت نکرد و من ساخت يک ساختمان بزرگ و مناسب براي توسعه سازمان را در آنجا آغاز کردم . اين ساختمان بعد از من به اتمام رسيد و من هرگز به داخل آن نرفتم تا حدود نيم قرن بعد در سال 1393 که مهندس شافعي مديرعامل بود و از من دعوت کرد و براي نخستين بار از اين ساختمان بازديد کردم .
بنيانگذ ار سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران که حدود 50 سال بعد از مسئوليت در اين سازمان براي نخستين بار از ايدرو ديدن مي کرد درخصوص تفاوتهاي امروز و ديروز اين سازمان چنين مي گويد ؛ از دو اصل تاسيس سازمان يعني اصل توسعه صنايع سنگين در اين نيم قرن گذشته خبري نبود ، اين اصل از روزي که من سازمان را در نيم قرن قبل ترک کرده بودم نه تنها بهکلي فراموش شده بلکه دو کارخانه بزرگ ماشينسازي را فروخته بودند . ماشينسازي تبريز را به بانک صادرات فروخته بودند (بهجاي وامي که بانک به دولت داده بود و دولت پول نداشت اين وام را پس دهد) همچنين ماشينسازي اراک را هم به شرکت نفت پارس داده بودند .
از اصل دوم يعني از نوسازي صنايع هم خبري نبود ، جز آن چند کارخانه اي که من در دوران رياست بر اين سازمان نوسازي کردم ، ديگر کسي نتوانست کارخانه اي را نوسازي کند و کارخانه هايي که در اين 50 سال در ايران نتوانستند برپا بمانند ، کسي نبود که آنها را بگيرد و نوسازي کند همه خرابه شدند و از بين رفتند ، تا جايي که متصديان اين سازمان نام سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران را هم نتوانستند ، تحمل کنند و حال همه اين دستگاه را «ايدرو» مينامند که مخفف نام انگليسي سازمان است .
اگر از من بپرسيد که به کدام يک از خدمات دولتي خود بيشتر افتخار ميکني ، ميگويم به «نوسازي صنايعي که ورشکست شده بودند و بهمن تحويل دادند و من آنها را نوسازي و سودآور کردم و به صاحبانش باز گرداندم.» شايد براي کساني که مدعي دانش مديريت هستند ، نوسازي يک واحد ورشکسته و مقروض و سودآور کردن آن بهترين آزمايش باشد . شما باور نميکنيد که دولت حتي هزينه بازسازي را هم ، به صورت وام به من نداد فقط چيزي که ميگفتند اين بود که فلان کارخانه ورشکست شده به عرض رسيد (يعني به اطلاع شاه رسيد) فرمودند به نيازمند تحويل دهيد که نوسازي کند ، همين . بعد از تحويل دادن کارخانه ورشکست شده به من ديگر گوش سازمان برنامه و دولت کر ميشد و وقتي بودجه اين کار را ميخواستم کسي نميداد . اين درباره تمام کارخانههايي که به من دادند و من نوسازي کردم ، صدق ميکند.
نخستين کارخانهيي که براي نوسازي به من داده شد کارخانه پارچهبافي اطلسبافت در جاده شهرري بود . اين کارخانه با وام بانک ملي ساخته شده بود و مالک سهام آن يک تاجر درجه دوم بازار و همسر و فرزندانش بودند . وام کارخانه به بانک ملي 18ميليون تومان آن روز بود. (که با معيار امروز 18ميليارد تومان ميشود.) اين کارخانه نتوانسته بود وام بانک را بپردازد و بانک ملي پس از چندين بار اخطار و دادن مهلت با راي دادگاه تصميم به تصرف کارخانه گرفته بود.
من قبول کردم و پس از تحويل کارخانه از آنجا بازديد کردم، مخروبهيي بيش نبود. انبارها خالي، کارگران و کارمندان بيکار، سرمايه در گردش بکلي از بين رفته، ماشين آلات اغلب شکسته شده و موتورهاي محرک آنها را کارگران برداشته و فروخته و پول آنرا، بجاي حقوق، بين خود تقسيم کرده بودند، ساختمانها خراب شده و در حال فروريختن بود. اينجا محل آزمايش مديريت براي من بود، آزمايشي عملي. يگانه چيزي که اين کارخانه داشت مقداري پارچه بود که به سفارش ارتش بافته بودند و هنوز تحويل داده نشده بود که اگر تحويل ميشد حاصل قيمت آن شايد بخشي از تنخواهگردان لازم براي کارخانه را تامين ميکرد.
بعد از اتمام کار کارخانه اطلسبافت، کارخانه ديگري را که ورشکست شده و بانک ملي تصاحب کرده بود به من دادند نام اين کارخانه صنايع فلزي ايران بود. درست به خاطر دارم روزي که براي تحويل گرفتن کارخانه به دفتر آن شرکت رفتم ديدم که آقاي مصطفي فاتح پشت ميز مديرعامل نشسته است. چشمم را باور نميکردم. مصطفي فاتح بعدها نخستين مديرعامل ايراني شرکت نفت ايران و انگليس شد.
وقتي از سازمان گسترش و نوسازي صنايع استعفا دادم به مديريت عامل مس سرچشمه منصوب شدم . بعد از اتمام کار در مس سرچشمه از خدمات دولت به کلي استعفا دادم و شرکت خصوصي (يوريران) را تشکيل دادم و قرار دادي براي تامين سوخت نيروگاههاي هسته اي با سازمان انرژي اتمي بستم.
پس از اتمام ساخت چهار کارخانه (ماشينسازي تبريز، ماشينسازي اراک، تراکتورسازي تبريز و کارخانه ذوب آلومينيوم) و ساخت 10هزار خانه براي کارکنان اين کارخانهها و نوسازي کارخانههايي که در بالا شرح داده شد گزارش دادم که ساخت کارخانههاي سازمان گسترش در راس موعد و با همان هزينه پيشبيني شده قبلي (200ميليون دلار) به پايان رسيده و آماده افتتاح است.
در گزارشي که درباره آمادگي کارخانهها به دفتر مخصوص شاه دادم نوشتم که من هنگام خريد زمين براي اين چهار کارخانه، زمينهاي زيادي هم براي توسعه آتي اين کارخانهها در تبريز و اراک خريدهام که قيمت تمام اين زمينها امروز بيش از 200ميليون دلاري است که هزينه ساخت اين چهار کارخانه شده است و در حقيقت اين چهار کارخانه براي دولت ايران مجاني در آمده است. دفتر شاه خبر داد که يک و نيم ماه بعد شاه براي افتتاح کارخانههاي تبريز خواهد آمد. من به دليل نارضايتي از اوضاع، قبل از افتتاح کارخانهها استعفا دادم تا در مراسم افتتاح شرکت نکنم.
نيازمند که در دوران مسئوليت خود 6 کارخانه بزرگ ورشکسته و زيان ده را نوسازي و به سودآوري رسانده بود درخصوص علت استعفايش و حضور نيافتن در مراسم افتتاح چهارکارخانه معظم و راهبردي آنروز که طي 4 سال آنها را تاسيس کرد چنين مي گويد ؛ من استعفا دادم و هوشنگ انصاري (وزير اقتصاد) يکي از افراد مورد علاقه خود را بجاي من گذاشت . کسي که تا آن روز حتي در يک کارخانه هم کار نکرده بود.
دليل استعفاي من اين بود که در سال آخري که در سازمان گسترش بودم شاه کاري کرد که من ديگر تحمل کارکردن با او را نداشتم . او دکتر عاليخاني را که واقعا نجاتدهنده کشور از رکود خانمانسوز اميني بود ، و ايران را چنان در جاده رفاه انداخت که با ژاپن رقابت ميکرد، بدون دليل از وزارت اقتصاد برداشت و به رياست دانشگاه تهران منصوب کرد البته پس از مدت کوتاهي از آنجا هم بر داشت و گفت شما از کارخسته شدهايد و بهتر است برويد و استراحت کنيد.
حال من در انتظار بودم که يک روز نوبت من شود و من را هم اخراج کند و به سطل خاکروبه بياندازد. اتفاقا چندي نگذشت که دومين نفري که همراه دکتر عاليخاني اقتصاد شکوفاي دهه 40 را درست کرده بود يعني دکتر محمد يگانه ، دوست 40ساله من را هم شاه اخراج کرد. اخراجي مفتضحانه. از خانمش پرسيدم چه شد؟ گفت : ما با محمد و بچهها داشتيم تلويزيون تماشا ميکرديم که تلويزيون هويدا نخست وزير را نشان داد که در مقابل شاه ايستاده و دارد گزارشي را ميخواند، هويدا گفت : شاهنشاها برحسب اوامر ملوکانه که فرموديد کار وزرا ارزيابي شود ما کار همه وزرا را ارزيابي کرديم، کار محمد يگانه ، وزير آباداني و مسکن از همه بدتر بود اگر اجازه فرماييد کار او به ديگري داده شود. شاه هم تاييد کرد . محمد که داستان را تماشا ميکرد يک مرتبه فرياد زد و افتاد .
اين دو واقعه يعني اخراج دو نفر از دوستان بسيار عزيز من چنان در من تاثير گذاشت که ديگر نميتوانستم براي دستگاهي که شاه در راس آن است کار کنم و قبل از اينکه من را هم مفتضحانه اخراج کنند، خودم استعفا دادم .
رضا نيازمند پس از پيروزي انقلاب و 14سال دوري از وطن به ايران بازميگردد و روي قرآنپژوهي و شيعهشناسي به فعاليت ميپردازد ، کتاب شيعه چه ميخواهد و چه ميگويد يکي از کتابهاي معروف اوست که امروز در بازار نشر کشور قابل دسترس است . در حوزه قرآنپژوهي دو کتاب قرآن به ترتيب نزول و قرآن به ترتيب موضوع را تاليف کرده است ، نيازمند همچنين پس از انقلاب کتابهايي درباره زندگينامه رضاشاه و محمدرضا پهلوي به نگارش درآورده است .
با خبرشديم دکتر رضا نيازمند بنيانگذار سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران و پايه گذار شرکت ملي مس ايران ، دانش آموخته مهندسي معدن و دکتراي مديريت از ايران و آمريکا بعد از يک عمر زندگي پربار و خدمت به صنعت و توسعه صنعتي ايران سرانجام در 19 آذر 96 در سن 96 سالگي بعلت کهولت و بيماري در بيمارستان شريعتي تهران درگذشت.
گزارش:رضا نصیری