در هشتمین روز محرم حضرت علی اکبر(ع) پس از شهادت یاران و اصحاب امام حسین (ع) راهی نبرد با دشمن شد.
به گزارش خبرگزاری صدا وسیما مرکزکهگیلویه وبویراحمد،چون
همه یاران و اصحاب امام حسین(ع)شربت شهادت نوشیدند و کسى از اصحاب
باقى نماند مگر اهل بیت(ع) و خویشان امام، پس فرزند دلبند امام حسین(ع) على بن الحسین اذن جهاد از پدر بزرگوار درخواست نمود، پدر نیز اذنش
بداد، پس نظر حسرت و مایوسى به سوى جوان خود نمود و سیلاب اشک از دیدگان
فرو ریخت و گفت: پروردگارا! بر این گروه شاهد باش که جوانى به جنگ آنان مى
رود که شبیه ترین مردم است در خلقت ظاهرى واخلاص باطنى و سخن سرایى به
پیامبر(ص) تو و ما هرگاه مشتاق دیدار پیغمبر تو مى شدیم ، به سوى این جوان نظر
مى نمودیم علی اکبر(ع) که در میدان می جنگید نزد پدر برگشت و زخم بسیارى
بر تن داشت عرض کرد:اى پدر،تشنگى مرا کشت و سنگینى آهن توانم برد،دسترسى به
شربت آبى هست که توانى گیرم و بر دشمن بتازم؟ حسین(ع) گریست و فرمود:اندکى
بجنگ و به همین زودى جدّت محمد را دیدار کنى و از جام لبالب او بنوشى که
هرگز تشنه نشوى. على اکبر(ع) به میدان برگشت و جنگ را ادامه داد تا کشته های دشمن
را به دویست نفر رساند مردم کوفه از کشتن او خوددارى مىکردند،چشم مرة بن
منقذ عبدى لیثى به او افتاد و گفت:گناه عرب به گردن من باشداگر با چنین
کشتارى بر من گذارد و داغش را به دل مادرش نگذارم، در این میان راه او را
گرفت و نیزهاى به او نواخت و او را از هر طرف شمشیر زدند. به روایت
بحارالانوار : مرةبن منقذ بر فرق جوان ضربتی را زد که تاب و توان از او
برفت ، لشکر با شمشیر بر او می زد و او دست بگردن اسب خود کرد ،و اسب (که
گویا تیر به چشمش خورده ، و یا خون آن حضرت چشمانش را گرفته بود )او را
میان لشکر دشمن برد در این حال از هر طرف شمشیر به او زدند و او را قطعه
قطعه کردند. حضرت هنوز رمقی در تن داشت که فریاد برآورد ای پدر! سلام
بر تو باد، این جدم رسول خداست، او به جامی لبریز مرا سیراب کرد، او همی
گوید: به سوی ما شتاب کن، و سپس نفسی کشید و به دیار باقی شتافت. امام حسین(ع) به بالینش آمد و گونه بر گونهاش نهاد و گفت: پس از تو اف بر دنیا.(عَلَى الدُّنیا بَعْدَکَ الْعَفا) در روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری قمری آب در خیمه های سید الشهدا(ع) نایاب شد. "خوارزمی"
در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته اند که در روز هشتم
محرم امام حسین علیهالسلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛
بنابراین امام علیهالسلام کلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده
گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک
ها را پر کردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی
که خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد
که: به من خبر رسیده است که حسین(ع) چاه میکَند و آب به دست میآورد. به محض
اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و
کار را بر حسین علیهالسلام و یارانش سخت بگیر، عمر بن سعد نیز دستور وی را
عمل نمود.