به مناسبت 26 مرداد؛
سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن
26 مرداد سال 1369 آزادگان سرافراز پس از سالها رنج و مرارت در زندان های رژیم بعث، به ایران اسلامی بازگشتند.
به گزارش سرویس فضای مجازی
خبرگزاری صدا و سیما ؛ سال 1369 سالی پر تلاطمی برای مردم ایران بود، در گرماگرم تابستان، روز 26 مرداد سال 1369بالاخره جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده بودند و در دست دشمن اسیر شده بودند ، به وطن بازگرداند.
روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سال ها اسارت در زندان ها و اسارتگاه های رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. ستاد رسیدگی به امور آزادگان که در ۲۲ مرداد ۶۹ تشکیل شده بود، تبادل حدود 50 هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی و با هماهنگی دستگاههای دیگر برعهده گرفت. با این تفاوت که اسرا آنها نظامی بودند و اسرای ما بیشتر بسیجی و غیرنظامی . آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی ترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینه هایی فراخ تر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.
امروز روز شادی ملت است، روزی که نه تنها خانواده های آزادگان خوشحال شدند بلکه تمام آزادگان جهان شاد بودند .
به همین مناسبت دلنوشته ای از آزاده سرافراز احمد دواتگر که در فضای مجازی بازتاب داشته است، برگزیدیم :
یک سالی بود که از اردوگاه ۱۲ تکریت که زادگاه صدام شمرده می شد، به اردوگاه ۱۸ بعقوبه تبعید شده بودیم اردوگاهی که با اردوگاه قبلی ما بسیار متفاوت بوده است (جمعی ۱۴ نفره بودیم که دو ماه بعد نزدیک به ۵۰۰ نفر دیگر از بچه های اردگاه ۱۱، ۱۲، ۱۴ و ۱۶ تکریت به جمع ما ملحق شده بودند)
بگذریم. عراق در مرداد ۱۳۶۹ با حمله به کویت بار دیگر در شرایط جنگی قرار گرفت در خاطرم هست نگهبان های اردوگاه از این بابت بسیار ناراضی به نظر می رسیدند زیرا برخی از آن ها نزدیک به ۱۰ سال به عنوان سرباز همچنان مشغول خدمت بودند.
چند روزی از حمله عراق به خاک کویت می گذشت که جنب و جوش نگهبان های داخل اردوگاه نشان از شکل گیری اتفاقی جدید می داد هنوز یکی دو ساعتی از پایان یافتن آمار غروب و رفتن به داخل اتاق هایمان نگذشته بود که جمعی از نگهبان های عراقی وارد قسمت ما شده و با باز کردن درب اتاق ها از ما خواستند با برداشتن وسایل خود به سمت قسمت دیگری از اردوگاه حرکت نمائیم. دقایقی بعد در تاریکی شب به قسمت یک منتقل شدیم بدون آنکه دلیل آن را بدانیم تا اینکه فردای آن روز متوجه شدیم برخی از اسرای کویتی را به اردوگاه ما انتقال دادند.
چند روزی از این واقعه گذشت تا این که یک روز نگهبان های عراقی با خوشحالی اعلان کرده بودند که امروز صدام سخنرانی مهمی خواهد داشت آن ها حتی موج بلندگوی داخل محوطه را بیشتر کرده تا پیام صدام پخش شود رادیوی عراق با پخش ترانه های عربی همراه با مارش نظامی پیام صدام را مبنی بر موافقت دولت عراق با خواسته ی به حق جمهوری اسلامی ایران در خصوص پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و همچنین تبادل اسرا اعلان نمود. در اولین اقدام قرار شد تا تبادل اسرا به مرحله اجرا درآید. از این رو بیست ششم مرداد ماه به عنوان روز تبادل اسرای ایران و عراق از سوی دو کشور انتخاب شد.
سرانجام روز موعود فرا رسید و اولین گروه از آزادگان در صبح ۲۶ مرداد ماه ۱۳۶۹ آزاد شده بودند این در حالی بود در این روز تسویه حساب سنگینی در قسمت ما با چند تن از جاسوسان خود فروخته وطنی آن هم به واسطه ی خیانت و اذیت و آزاری که در طول اسارت به دیگر عزیزان آزاده تحمیل نموده بودند؛ شکل گرفت از این رو همزمان با آزادی اسرای ایران و عراق آن روز با دادن یک شهید ( حسین پیراینده از تهران) به مدت ۳ روز همه ما را توی آسایشگاه ها بدون آب و غذا نگه داشته بودند.
(( از آنجائیکه می دانستیم این حرکت موجب برخورد شدید عراقی ها خواهد شد لذا از قبل برای چند روز غذا و آب را مخفی کرده بودیم تا بتوانیم در مقابل عراقی ها ایستادگی نمائیم که این حماسه ی عظیم خودش داستان مفصلی دارد))
بگذریم در خاطرم هست آن شبی که قرار بود فردایش آزاد شویم، ( ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ ) به اتفاق عزیزان حاج محمود کشتکار؛ سردار مرتضی باقری؛ سید جمال اعتصامی؛ محمدرضا قربعلی، محمد رضا حسین پور و ……… تا صبح بیدار مانده بودیم و خیلی از لحظاتش را با تر کردن چشمهایمان سپری کردیم. و در واقع آن شب اولین شبی بود که تا صبح در بیرون از آسایشگاه خود بسر می بردیم شبی که ستاره هایش از هر نقطه قابل رویت بود.
به خاطر دارم سردار حاج باقری با همان لهجه ی شیرین اصفهانیش به بنده فرموده بود :
دواتگر تمام شد و بایستی همه همدیگر را حلال نمائیم و.....
و عجب شب پر معنویتی بود آن شب........
شاید از نگاه کسانیکه از نگاه مادی به این موضوع نگاه می کنند کارمان را عجیب تلقی نمایند اینکه زمان آزادی تو فرا برسد و تو با چشمانی اشکبار با به یاد آوردن همه ی خاطرات دوران اسارت برای تمامی آن لحظات تلخ و شیرینی که در طول اسارت با آن روبرو بوده ای اشک بریزی و حسرت همه ی روزهایی که پشت سر گذاشته ای؛ در دلت داشته باشد. حسرت از این بابت که تو قدر آن لحظات پر از معنویت را نمی دانستی اما گذشت.
شاید برای برخی ها این مهم قابل فهم نباشد که چه معنایی داشت برخی ها به جای دوست هم اسارتی خود حاضر بودند تا ضربات محکم کابل را بر تن ضعیف خود پذیرا باشد.
یقینا برای خیلی ها این موضوع قابل درک نیست که چرا برای خالی کردن قوطی ها رفع حاجت که شب ها توی آسایشگاهها قرار داشت و هر رور صبح می بایست آن را خالی می کردی، برخی ها آرام و قرار نداشتند جماعتی که همیشه به دنبال کار خیر بوده و با این اعتقاد که این کار خالی از صواب نخواهد بود، سعی داشتند تا در این کار پیشقدم شوند...