گشت و گذار سایبری؛
خاطره ای از دهه شصت و جانبازی رهبر انقلاب
6 تیر 1360 انفجار در مسجد ابوذر تهران منجر به مجروحیت رهبر معظم انقلاب شد، یکی از محافظان از خاطرات آن روز می گوید.
به گزارش سرویس فضای مجازی
خبرگزاری صدا وسیما، "فریدون خیامباشی" یکی از محافظان مقام معظم رهبری در سال شصت از خاطرات خود در روز 6 تیر و انفجار مسجد ابوذر می گوید.
25 اردیبهشت سال 58 وارد سپاه شدم. در ابتدا در قسمت عملیات سپاه بودم .. وقتی از کردستان برگشتم جذب واحد حفاظت از شخصیتهای سپاه شدم ، پس از یک ماه به دلیل اینکه منزل ما نزدیک منزل آیت الله خامنهای بود محافظ ایشان شدم و در 31 شهریور 59 یعنی همزمان با شروع جنگ تحمیلی خدمت مقام معظم رهبری رسیدم.
گوشه هایی از این خاطرات در فضای مجازی وی از انفجار 6 تیر 1360 در مسجد ابوذر انعکاس بیشتری داشته است.
خیامباشی سمت راست رهبر انقلاب در دوران نقاهت
"به محض اینکه صدای انفجار را شنیدم در مسجد را بستم و به بسیجیهای آنجا گفتم اجازه خروج را به هیچ کس ندهند.
۲۰ دقیقه طول کشید تا به بیمارستان بهارلو رسیدیم، با آسانسور به طبقه چهارم که اتاق عمل در آنجا بود رفتیم. دکتر بیمارستان بهارلو آمد و نبض آقا را گرفت و گفت ایشان تمام کرده است.
چون فشار آقا به 2 رسیده بود. در همین حین دکتر ولایتی، دکتر منافی وزیر بهداشت وقت و دکتر زرگر رسیدند و فورا گفتند اتاق عمل را آماده کنید.
خیامباشی(پاسدار اول سمت چپ) پشتسر رهبر انقلاب
نزدیک به دو ساعت در اتاق عمل بودند. جمعیت خیلی زیادی هم جلوی بیمارستان جمع شده بودند و میخواستند به آقا خون بدهند از جمله پدر من.
پس از آن به من گفتند ایشان را به بیمارستان شهید رجایی ببریم. با مسئولان بالاتر هماهنگیها انجام شد و قرار شد که برای این انتقال هلیکوپتر آماده شود اما به دلیل ازدیاد جمعیت نمیتوانستیم آقا را سوار هلیکوپتر کنیم برای همین یکی از بچهها را روی برانکارد خواباندیم و به هلیکوپتر منتقل کردیم هلیکوپتر از زمین برخواست و جمعیت متفرق شد! پس از آن هلیکوپتر دوم آمد.
خیامباشی(نفر اول از سمت چپ) در جبهه
خودمان هم با اتومبیل رفتیم ، آنقدر سرعت ما زیاد بود که زودتر از هلیکوپتر به بیمارستان رسیدیم.
در آنجا هم پزشکان 4 ساعت در اتاق عمل بودند. بر اثر جراحات وارده اعصاب دست راست آقا قطع شده بود.
بعد از ظهر آقا به هوش آمدند و اولین سوالی که کردند این بود که محافظان در چه حالی هستند؟ به ایشان گفته شد همگی سالم هستند آقا دوباره بیهوش شدند.
فردای آن روز به منزل حاج آقا در خیابان ایران رفتیم تا لباس عوض کنیم. به محض اینکه از خانه بیرون آمدیم صدای انفجاری را شنیدیم که مربوط به حزب جمهوری اسلامی و حادثه هفتم تیر بود."