داستانک
مهران را هم خدا آزاد کرد
در خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد از فرماندهان لشکر21 امام رضا علیه السلام آمده است: زمانی که نیروها را حرکت دادیم ،رادیو اعلام کرد، مهران آزاد شد.
به گزارش سرویس فضای مجازی
خبرگزاری صدا و سیما ؛یکی از همرزمانم بلند شد و دوری توی سنگر زد. گفت: با حمله صبح ارتفاعات قلاویزان تقریباً در کنترل ما قرار می گیرد. لشکر ۵ نصر همین امروز رفت تا روی ارتفاعات قلاویزان عمل کند. فرمانده گردانهایت را بخواه و دستور بده مهران را آزاد کنند.
به فرماندهان گردانها گفتم * که وضعیت چگونه است. در این حین یکی از بچههای اطلاعات لشکر آمد و با آقای مصباح صحبت کرد. مصباح گفت: عراقیها از مهران فرار کردهاند. بچههای اطلاعات الان در مهران هستند.
به گردانها فرمان حرکت دادم ساعت یازده صبح بود. در همان حین که نیروها را حرکت دادیم رادیو اعلام کرد که مهران آزاد شد! گفتم: بابا، ما که هنوز داخل مهران نرفتهایم. هادی سعادتی گفت: یک تابلو بنویسید که مهران را هم خدا آزاد کرد. بچههای تبلیغات، سریع یک تابلوی بزرگ با عنوان لشکر امام رضا تهیه کردند و بر دروازهی شهر زدند.
* خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد از فرماندهان لشکر21 امام رضا