داستانک
الاغی که عملیات را لو داد!
با دیدن نیروهای عراقی فهمیدم که آنها قصد غافلگیر کردن بچهها را داشتند که الاغ نقشههای آنان را برملا کرد.
به گزارش سرویس فضای مجازی
خبرگزاری صدا و سیما؛ بعد از عملیات محرم، دشمن به خاطر بازپس گیری مناطقی که از دست داده بود، چند بار پاتک کرد که با مقاومت خوب و جانانه بچهها روبرو شد و عقب نشینی کرد..
بعد از این که آتش دشمن کمی فروکش کرد بچهها از این فرصت استفاده کردند و روبروی پل زبیدات مشغول استراحت شدند. من هم به اتفاق یکی از برادرهای آرپیجی زن مشغول استراحت شدم. همینطور که استراحت میکردم چشمم به آرپیجی اش افتاد. با دیدن آرپیجی تصمیم گرفتم که تیراندازی با آن را یاد بگیرم... آرپیجی را توی دستم گرفتم و برای تمرین تیراندازی کمی از بچهها فاصله گرفتم. با دوستم دنبال چیزی میگشتیم تا آن را مورد هدف قرار دهیم. همین طور که میگشتیم چشمم به یک الاغ افتاد. خندیدم و گفتم: بیا ببین چی پیدا کردم. وقتی دوستم الاغ را دید زد زیر خنده ...و من ماشه را چکاندم. موشک شلیک شد. موشک نرسیده به الاغ داخل شیار افتاد و منفجر شد. با انفجار موشک آرپیجی متوجه شدم یک عده از نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند. با دیدن نیروهای عراقی فهمیدم که آنها قصد غافلگیر کردن بچهها را داشتند که به خواست خداوند الاغ نقشههای آنان را برملا کرد.
خاطره #سیدمحمدهاشمیان