پخش زنده
امروز: -
واقعه 7 تیر و شهادت شهید دکتر بهشتی و 72 تن از یارانش یکی از نقاط عطف دوران پس از انقلاب اسلامی می باشد. این حادثه در زمانی رخ داد که کشور با بحرانی ترین وضعیت پس از انقلاب اسلامی مواجه بود.
در وضعیتی که کشور در دو جبهه داخلی و خارجی با تهدید جدی مواجه بود منافقین با اقدامات جنایتکارانه خود یاران مؤثر انقلاب اسلامی را یکی پس از دیگری ترور می کردند.
روز قبل از فاجعه 7 تیر حضرت آیت الله خامنه ای هدف ترور مجاهدین ( منافقین ) قرار گرفت اما خوشبختانه جان سالم بدر برد. فردای آن روز نیز واقعه 7 تیر روی داد که در آن شهید بهشتی به عنوان یار مؤثر انقلاب و 72 تن از یارانش به شهادت رسیدند.
با شهادت شهید بهشتی که همزمان بود با جنگ خطرناک داخلی و خارجی ، همه فکر می کردند که نظام اسلامی در سراشیبی سقوط قرار گرفته است . غافل از آن که رهبری امام ، خون پاک شهیدان و ایمان و اراده ملت ، اجازه نخواهد داد خدشه ای به نظام وارد شود.
لذا دیدیم علیرغم ترورهای بعدی به خصوص شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر، نظام اسلامی به حیات خود ادامه داد. این مسأله نشان داد که نظام از پشتوانه مردمی برخوردار است و تا این پشتوانه وجود دارد، علیرغم از دست دادن نیروهای برجسته به حیات خود ادامه میدهد.
از طرف دیگر فاجعه 7 تیر و انجام ترورهای دیگر توسط منافقین شروع مرحله خطرناکی از اقدام خشونت آمیز و تروریستی بود که هزینه زیادی را بر ملت ایران تحمیل کرد. البته با نگاه به وضعیت کنونی منافقین ، برای هیچ کس شکی باقی نمی ماند که این گروه تروریستی و منفور ملت کاملاً با شکست روبرو شده است .
اما لکه ننگ شروع اقدامات تروریستی بر علیه شخصیت های برجسته و منافع ملی کشور بر پیشانی آنها باقی خواهد ماند و تا ابد پاک نخواهد شد.
در اینجا مروری داریم بر مبارزات شهید بهشتی، زمینه های فاجعه 7 تیر، تخریب شخصیت شهید بهشتی، اهداف دشمنان از پدید آوردن این حادثه، شرح حادثه و واکنش امام. در پایان نیز تحلیلی در مورد فاجعه 7 تیر ارائه خواهد شد.
شهید بهشتی در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله «لومبان» متولد شد. پدر وی روحانی بود و در هفته چند روز در شهر کار میکرد و یک روز هم به یکی از روستاهای نزدیک برای برگزاری نماز جماعت و انجام امور مردم میرفت.
شهید بهشتی در سن 4 سالگی تحصیلاتش را در یک مکتب خانه شروع کرد. خیلی سریع خواندن و نوشتن و نیز خواندن قرآن را یاد گرفت. او به عنوان کودکی تیز هوش معرفی شد.
بعد نوبت به دبستان رسید. او در دبستان دولتی ثروت امتحان ورودی را داد و برای کلاس ششم قبول شد اما چون سنش کم بود او را در کلاس چهارم قبول کردند. در آن سال در امتحان ششم ابتدائی شهر نفر دوم شد. از آنجا به دبیرستان سعدی رفت. سال اول و دوم را در دبیرستان گذرانید که حوادث شهریور 1320 پیش آمد. با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوان ها برای یادگیری معارف اسلامی بوجود آمده بود.
از آنجائیکه شوق شهید بهشتی به رها کردن درس و دنبال طلبگی رفتن زیاد بود در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کرد و به مدرسه صدر اصفهان رفت .
در سال 1321 تا 1325 در اصفهان، ادبیات عرب ، منطق کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواند. حوزه با لطف زیاد با ایشان برخورد میکرد، بدین سبب که پدر بزرگ شهید بهشتی مرحوم حاج میر محمد صادق مدرس خاتون آبادی از علمای برجسته حوزه بوده و در سن یک سالگی شهید بهشتی فوت کرده بود، در ذهن اساتید چنین تداعی میشد که شهید بهشتی می تواند یادگاری از آن استاد باشد.
شهید بهشتی در سال 1325 به قم آمد. حدود شش ماه در قم بقیه سطح ، مکاسب و کفایه را تکمیل کرد و از اول سال 1326 درس خارج را شروع کرد. درس خارج فقه و اصول را نزد استادانی چون حضرت آیت الله محقق داماد، امام خمینی ، بروجردی ، محمد تقی خوانساری و حجت خواند.
او مقداری از کفایه را نیز پیش آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی فرا گرفت. در اصفهان در فلسفه منظومه را خوانده بود، اما از آنجائیکه به گفته خود شهید بهشتی استاد فلسفه در آن موقع کم بود نتوانست آن را ادامه دهد.
شهید بهشتی خود به مطالعه فقه و اصول و مطالعات دیگر میپرداخت و در اصفهان و قم نیز تدریس میکرد. او در قم نیز شاگردی آیت الله طباطبائی را در فلسفه در کارنامه خود داشت.
در سال 1327 به فکر افتاد که تحصیلات جدید را ادامه دهد. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه به دانشکده معقول و منقول (الهیات کنونی) وارد شد و دوره لیساس را تا سال 1330 به اتمام رسانید.
بعد از گرفتن لیسانس در سال 30 لیسانس را گرفت و برای ادامه تحصیل راهی قم شد. او ضمناً به عنوان دبیر انگلیسی در مدرسه حکیم نظامی قم مشغول به کار شد.
او از سال 1330 تا 1335 بیشتر وقت خود را صرف کارهای فلسفی کرد و به درس استاد علامه طباطبایی می رفت . در سال 1335 تا 1338 دوره دکترای فلسفه و معقول را در دانشکده الهیات گذراند. این در حالی بود که در قم سکونت داشت و برای درس به تهران می آمد.
در همان سال 1338 جلسات گفتار وی شروع شد و برای رساندن پیام اسلام به نسل جستجوگر به همراه آقایان مطهری و طالقانی در این جلسات شرکت می کرد.
در سال 1339 شهید بهشتی به فکر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتاد. او توانست یک طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامی در حوزه تهیه کند. این طرح برای 17 سال بود و پایه ای شد برای تشکیل مدارس نمونه از جمله مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه.
شهید بهشتی در سال 1341 در انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و روحانیت حضور پیدا کرد او همان سالها در قم برای تقویت پیوند دانشآموز و طلبه و دانشجو دست به ایجاد کانون دانش آموزان قم زد و جلسات سخنرانی در آنجا برگزار کرد. در زمستان سال 42 او را ناچار کردند که از قم خارج شود و به تهران بیاید.
سال 42 به تهران آمد و با گروه های مبارز از نزدیک رابطه برقرار کرد. با جمعیت هیأتهای مؤتلفه رابطه فعال و سازمان یافته داشت و در همین جمعیت بود که به پیشنهاد شورای مرکزی ، امام یک گروه چهار نفری به عنوان شورای فقهی و سیاسی برای آنها تعیین کردند که عبارت بودند از آقایان مطهری، انواری، مولایی و بهشتی. در سال 1343 که در تهران سخت مشغول این کارها بود مسلمانان هامبورگ برای مسجد تازه بنیاد هامبورگ که بدست مرحوم بروجردی بنا شده بود، تقاضای یک روحانی کردند. آیتالله حائری و آیتالله میلانی به شهید بهشتی اصرار کردند که به آنجا برود.
از طریق آیتالله خوانساری گذرنامه تهیه شد و شهید بهشتی به هامبورگ رفت. شهید بهشتی هسته انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان را در آنجا بوجود آورد. شهید بهشتی مرکز اسلامی هامبورگ را سازمان داد. او بیش از 5 سال آنجا بود او سفری به مکه مکرمه برای حج و به سوریه و لبنان داشت او سپس برای دیدار دوستان بخصوص امام موسی صدر به ترکیه رفت .
در سال 1348 سفری به عراق کرد و به خدمت امام رسید. در سال 1349 برای یک سفر به ایران آمد و طبق پیشبینی ها رژیم مانع بازگشت وی شد.
در سال 50 یک جلسه تفسیر قرآن داشت که در روزهای شنبه به عنوان مکتب قرآن برگزار می شد و مرکزی بود برای تجمع جوانان فعال و مؤمن. در سال 54 در این رابطه و روابطی که بیرون از کشور داشت توسط ساواک دستگیر شد و چند روز در کمیته مرکزی بود تا بالاخره آزاد شد.
در سال 1355 به همراه دیگران هستههایی برای کار تشکیلاتی بوجود آورد و در سال 57-1356 جامعه روحانیت مبارز با همکاری روحانیون دیگر شکل گرفت. شهید بهشتی در همان سالها در صدد ایجاد تشکیلات گسترده مخفی یا نیمه مخفی و نیمه علنی به عنوان یک حزب و یک تشکیلات میانی بود.
در سال 56 مبارزات اوج گرفت. در این زمان همه نیروها برای مبارزه متمرکز شدند. در سال 57 شهید بهشتی بار دیگر دستگیر و سپس آزاد شد.
شهید بهشتی از عناصر فعال جامعه روحانیت بود که در سازماندهی و رهبری تظاهرات و راهپیماییهای میلیونی مردم مسلمان ایران نقش بزرگی به عهده داشت. آخرین باری که ساواک او را دستگیر کرده بود، به او اعلام کردند: که بخاطر نقش آینده وی در راهپیمائیهای تاسوعا و عاشورا او را دستگیر کردهاند.
بعد از رفتن امام به پاریس شهید بهشتی چند روزی به خدمت امام رسید و در آنجا با نظر امام و مشورت شهید بهشتی و دیگران، هسته شورای انقلاب ریخته شد. یکی از نخستین اعضای شورا دکتر بهشتی بود که از طرف حضرت امام (ره ) انتخاب شد. آیتالله دکتر بهشتی پس از مدتی به عنوان دبیر شورا انتخاب شد.
این شورا در آن برهه حساس و سرنوشت ساز وظیفه مهمی را بر دوش داشت و منشأ خدمات فراوانی به اسلام و انقلاب گشت. بویژه آن که در آن دوران به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبود قوه مقننه این شورا نقش قانون گذاری را داشت و دو وظیفه مهم را انجام میداد. یکی تصویب قوانین مورد نیاز کشور و دیگری اجرای آن قوانینی که این اجرا تا تشکیل دولت موقت ادامه داشت.
در مدت کوتاه یک سال و نیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا تشکیل مجلس شورای اسلامی قانونهای مهم و ضروری را تصوب و اجرا کردند که تثبیت نظام اسلامی را در پی داشت.
دکتر بهشتی مدتی نیز از طرف شورای انقلاب به دادگستری رفت تا به بازسازی این تشکیلات قضایی بپردازد و آن را از وجود قضات منحرف پاک سازد و قضات انقلابی متعهد را به کار گیرد.
پس از آنکه انقلاب مقدس اسلامیان با رهبریهای پیامبر گونه حضرت امام به طرزی معجزه آسا به پیروزی رسید، شهید بهشتی که از هوش وسیع و فکری روشن و قدرت مدیریتی کم نظیر و صبر و استقامتی وافر برخوردار بود، برای خدمت به انقلاب کم همت بست و با ایثار و گذشت و جامعیت کم نظیرش در تمام مسایل علمی و سیاسی و اجتماعی خدمات شایانی به اسلام و انقلاب ارایه داد.
پس از آنکه اولین مجلس خبرگان توسط نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد، مهم ترین وظیفهای که بر دوش داشت، تدوین قانون اساسی بود.
در آن هنگام دکتر شهید بهشتی-که بحق معماری متبحر برای این نظام بودند– نایب رئیس مجلس خبرگان بود و بیشتر جلسات مجلس خبرگان به ریاست ایشان برگزار میشد.
شهید بهشتی با همفکری و همیاری اعضای دیگر مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را تدوین کردند که به تأیید امام و تصویب امت رسید.
یکی از اقدامات شهید بهشتی در تدوین قانون اساسی، روشن کردن جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی بود. گرچه برخی افراد ملیگرا و لیبرال با اصل ولایت فقیه مخالفت کردند، اما آیتالله بهشتی به دلایل و براهین آنها به طور مستند پاسخ داد. سرانجام اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان تصویب شد.
پس از استقرار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) مسئولیت دیوان عالی کشور را که بالاترین مقام قضایی بود در اسفند ماه 1358 به دست آیتالله بهشتی سپرد تا برای این تشکیلات حیاتی که نقش مهم و تعیینکنندهای در جامعه دارد با درک و درایت والای ایشان برنامه نوین و دقیق فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج بیابد.
ایشان نیز در طول مدت این مسئولیت خطیر و شریف، منشأ خیر و خدمت گشت و امور قضایی کشور را سر و سامان داد و آن را انسجام بخشید و برای اسلامی کردن و پیاده کردن احکام اسلام، فعالیت گستردهای انجام داد و با به کارگیری قضات عادل و عالم، نظام قضایی را دگرگون ساخت.
شهید بهشتی همچنین با صلاحدید امام خمینی(ره) در فروردین 1358 حزب جمهوری اسلامی را با همفکری و همکاری مقام معظم رهبری و دیگر دوستان تأسیس کرد تا پایگاهی برای سازماندهی نیروهای مسلمان و متعهد باشد.
با تشکیل این حزب بود که لیبرالها و ملیگراها نگران شدند لذا در جهت مخالفت با این حزب و خدشه دار کردن آن تلاشهای فراوانی صورت دادند.
آیت الله بهشتی تا هنگام شهادت به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انجام وظیفه نمود.
2ـ زمینهها و عوامل پیدایش واقعه 7 تیر
الفـ برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری
وقتی در مجلس خبرگان قانون اساسی پیرامون اختیارات رئیسجمهور بحث میشد، بنی صدر از جمله کسانی بود که خواستار قدرت زیادتری برای رئیسجمهور بود. شاید یکی از دلایل مخالفت وی قدرت قانونی ولایت فقیه و جایگاه او در قانون اساسی بود.
با وجودی که به نظر میرسید بعد از تصویب حدود اختیارات رئیسجمهوری کسانی که قدرت او را ناچیز میدانند از نامزدی برای آن خودداری کنند اما بنی صدر علیرغم نارضایتی از میزان قدرت رئیس جمهور، کاندیدای ریاست جمهوری شد.
اگر به توقعات او از قانونی اساسی دقت کنیم این پیش داوری در ما بوجود می آید که او دیر یا زود به مقابله یا قانون اساسی بر خواهد خاست و ملاحظه شد که کلیه حرکات وی در واقع زمینه سازی برای حاکمیت خط خود بود که مغایر با محور قانون اساسی یعنی ولایت فقیه بود. اما او در راه حاکمیت بینش خود خط امام را در برابر خود می دید. به همین دلیل نهایت کوشش خود را برای نابودی آن بکار گرفت .
فرماندهی کل قوا دست بنی صدر را برای پیشبرد مقصود بازتر کرد و مسأله جنگ نیز برایش مصونیت شد. تا آنجا که می گفت : «تضعیف من تضعیف ارتش اسلام است و با این موضع جبهه گسترده ای را در داخل برای مخالفت با خط امام گشود.بنی صدر در شرایطی که کشور به وحدت و ثبات احتیاج داشت بحث هایی همچون رفراندوم برای تغییر قانون اساسی را مطرح می کرد. او در جایگاه شورای نگهبان نیز قرار می گرفت و بجای آن شورا که از لحاظ قانونی مفسر قانون اساسی بود، قانون اساسی را مطابق خود تفسیر می کرد. بنی صدر همچنین تمامی نهادهای خارج از کنترل خود و نهادهای انقلابی را مورد حمله قرار میداد.»
بنی صدر علیرغم آنکه در اصل با اختیارات امام مخالف بود، سعی میکرد که خود را طرفدار امام بداند و با جدا کردن امام از یارانش ، به پیروان خط امام حمله می کرد. نمونه ای از آن پیام 15 خرداد وی بود که او بعد از تأیید حرکت مردمی امام ، بلافاصله به پیروان امام با عنوان «حاکمیت » حمله ور شد.
هدف بنی صدر هم تنها گذاشتن امام بود و هم منزوی کردن نزدیکان امام با این حال امام علیرغم آنکه در مراحل اولیه بخاطر احترام به رأی مردم دست بنی صدر را باز گذاشته بود، بعد از آنکه رفتار او را خلاف وحدت کشور و انسجام نیروهای داخلی دانست ، طی حکمی یک جمله ای او را از فرماندهی کل قوا بر کنار کرد. متن حکم امام چنین بود :
بسم الله الرحمن الرحیم
ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران
آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شده اند.
روح الله موسوی الخمینی 20/ 3/ 60
این در حالی بود که امام قبل از آن به بنی صدر در قبال تندروی هایش هشدار داده بود. امام طی سخنرانی فرموده بود :
«با اشخاصی که زائد بر صحبت بخواهند تشنج ایجاد کنند، با اشخاصی که می خواهند صف آرایی بکنند در مقابل دادستانی ، در مقابل مجلس و در مقابل ارگانهای دیگر من همان را خواهم کرد که با محمدرضا عمل کردم »
با هشدار امام به بنی صدر و پس از برکناری وی از فرماندهی کل قوا، انتظار می رفت که بنی صدر به اقدامات تندروانه خود خاتمه دهد. اما از آنجائیکه ماه ها قبل بین صدر و همدستانش از یک طرف و مجاهدین خلق ( منافقین ) و گروههای محارب از طرف دیگر همکاری و اتحاد بوجود آمده بود، بنی صدر فکر می کرد با حمایت این گروهها می تواند به مقابله با امام برخیزد.
اقدامات بنی صدر تا آنجا پیش رفت که مجلس رأی به عدم کفایت سیاسی وی داد و امام خمینی ( ره ) نیز عزل او از ریاست جمهوری را تأیید کرد.
با عزل بنی صدر گروه هایی که زیر پوشش طرفداری و حمایت از وی به توطئه گری می پرداختند حیات خود را به طور کلی در معرض خطر می دیدند. بر این اساس آنها دست به افراطی ترین کارها زدند تا انتقام شکست مهلک خود از نیروهای خط امام را بگیرند. آنها سعی کردند که جای خالی او را با اقدامات خشونت بار پر نمایند. بدین ترتیب اقدامات تروریستی آنها شروع شد که به واقعه 7 تیر انجامید.
ب - اعلام حرکت مسلحانه از طرف منافقین
پس از عزل بنی صدر منافقین به بهانه اقدام مجلس شورای اسلامی در عزل وی جنگ مسلحانه را شروع کردند. با اعلام جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ، حمله به مردم و کشتار آنان توسط منافقین در خیاباهای تهران آغاز شد.
منافقینی که با عزل بنی صدر آخرین امید خود را بر باد رفته می دیدند، اقدام به جنگ مسلحانه کرده و هواداران فریب خورده را برای بازگرداندن ریاست جمهوری به بنی صدر و قبضه کردن قدرت وارد عمل نمودند.
منافقین از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل آنکه خود را پیگیرترین نیرو برای مبارزه با مردم می دیدند، سودای حاکمیت بر مردم را در سر داشتند و همه امکانات خویش را در راه تحقق این خواسته بکار گرفتند.
این هدف آنان را به موضع گیری در برابر انقلاب و امام کشاند و سرنوشت آنان را با سرنوشت وابسته ترین مهره های استکبار پیوند زد.
منافقین در تحلیلهای خود از قبل از انقلاب روحانیت را فاقد توانایی در رهبری مبارزه علیه شاه و ساقط کردن آن می دانستند. بعد از انقلاب نیز فقط گروه خود را شایسته رهبری نظام می دانستند.
اما آنها با اوج انقلاب اسلامی و ورود امام به ایران به ناچار با امام بعنوان یک روحانی که می تواند زمینه های سقوط رژیم شاهنشاهی را فراهم کند، برخورد نمودند.
آنها بعد از انقلاب نیز علیرغم پذیرش رهبری امام خمینی ، فقط خود را قادر به مبارزه علیه آمریکا می دانستند.
نیروهای منافقین معتقد بودند که علاوه بر آنان دو قشر متمایز دیگر در هدایت جمهوری اسلامی نقش دارند یکی لیبرالها و دیگری روحانیون آنها لیبرال ها را به خود نزدیکتر می دیدند و لذا سعی داشتند با همکاری آنان روحانیون را حذف کنند. البته آنگاه به جنگ لیبرال ها بروند و حاکمیت خویش را محقق سازند.
اتحاد منافقین با بنی صدر با همین هدف حذف روحانیت بود، البته آنها هدف های دیگر نیز داشتند. از جمله اینکه با این کار می توانستند در نظر غربی ها خود را بعنوان یک نیروی شایسته برای جایگزینی در حاکمیت ایران مطرح نمایند.
همچنین آنان با افشاندن بذر تفرقه در میان بنی صدر و پیروان خط امام و خستگی مردم از این درگیریها، زمینه خوبی برای تبلیغات در میان مردم و جذب نیروهای بیشتر فراهم می کردند. بنی صدر نیز چنین تصور می کرد که با جذب منافقین خواهد توانست تمام طیف ضد انقلاب را زیر پوشش خود قرار دهد. بدین سان اتحاد بین آنها شکل گرفت .
به دنبال این اتحاد که بدنبال طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر توسط مجلس انجام گرفت ، منافقین با اعلام حرکت مسلحانه نشان دادند که از نظر سیاسی به بن بست رسیده اند و راه حل نظامی را برگزیده اند.
ج - نفوذ منافقین در تشکیلات انقلاب اسلامی
منافقین بعد از پیروزی انقلاب به دستور اربابان خارجی خود برای اینکه بتوانند در صورت ضرورت به ترور مسئولین و مدافعان جمهوری اسلامی بپردازند به هواداران و اعضاء فعال خود دستور دادند تا به هر طریقی که مسئولین را مشکوک نکند به ارگانهای اسلامی همچون کمیته ها و ارگانهای انقلاب ، جهاد سازندگی ، حزب جمهوری اسلامی و غیره نفوذ کنند و مرکزیت سازمان نیز در این راه هواداران و اعضای خود را یاری و مدد می رسانید.
سران سازمان ، نیروهای نفوذی خود به سازمانهای اسلامی را برای اجرای حرکت مسلحانه خود نگه داری می کردند و حتی برای آنکه نیروهای خود را از خطر شناسایی توسط خط امامیها نجات دهند، در روزنامه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ( منافقین ) آن اعضاء را به باد تهمت و حمله و تمسخر و افشا می گرفتند. برای نمونه محمدرضا کلاهی که عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود، یک بار در نشریه مجاهد به عنوان سر دسته چماقداران افشا شد و تا آنجا که توانستند به وی حمله کردند تا نیروی خط امام و حزب جمهوری اسلامی وی را بیشتر به خود جذب کنند و او را محرم اسرار خود قرار دهند.
د - آماده سازی افکار عمومی توسط مطبوعات وابسته
یکی از عوامل ایجاد واقعه هفتم تیر جوسازی مطبوعات وابسته و ضد انقلابی در آماده ساختن اذهان عمومی برای بروز این جنایت بود. اگر در مسیر پرتلاطم اواخر سال 59 و اوایل سال 60 بنگریم می بینیم که روزنامه های ضد انقلاب و لیبرالها با تمام امکاناتشان درصدد القاء موهوماتی بودند تا مردم را نسبت به مهره های سرشناس و اصلی انقلاب بدبین سازند و از این طریق زیربنای پایگاه مردمی جمهوری اسلامی سست و سپس با یک ضربه کل نظام را سرنگون سازند.
3- اهداف پدید آورندگان واقعه 7 تیر
ترور مدیران خط امام ، خارج کردن مردم از صحنه از طریق ایجاد رعب و وحشت و ترور، از بین بردن زمینه های حاکمیت قانون اساسی و از هم پاشیدگی انسجام مسئولین ، مقابله با تفکر تشکیلاتی در اداره امور انقلاب ، درگیر کردن انقلاب با بحرانهای داخلی و غافل شدن از توطئه های خارجی و منزوی کردن جمهوری اسلامی از جمله اهداف پدید آورندگان فاجعه 7 تیر 1360 بود.
اصلی ترین هدفی که حادثه بمب گذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی داشت ترور مدیران خط امام بود. این مدیران بعد از عزل بنی صدر و رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت سیاسی وی خط لیبرال و متمایل به غرب را تضعیف کرده بودند. این در حالی بود که بدلیل تازه تأسیس بودن نهادها و عدم شکل گیری کامل ساختارها، نقش مدیران در اداره نهادها بسیار تأثیر گذار بود.
هدف دیگر این بود که با ایجاد رعب و وحشت و ترس و ناامیدی مردم را از صحن خارج کنند و در فرصت مناسب از طریق اقدامات براندازانه خود را به قدرت برسانند. برای دستیابی به این هدف آنها قصد داشتند نیروهایی را که در سازماندهی مردم نقش دارند از میان بردارند.
با تدوین قانون اساسی و تشکیل نهادهای مختلف انقلاب در راه ثابت شدن گام بر می داشت .
دشمنان سعی داشتند که از طریق تضعیف نهادها و در نتیجه عملی نشدن قانون اساسی ، زمینه هرج و مرج را فراهم کنند. از اکثریت اندختن مجلس یکی از اهدافی بود که در همین راستا پی گیری می شد. آنها سعی کردند با از بین بردن بسیاری از نمایندگان ، مجلس را از اکثریت بیاندازند و بدین وسیله یکی از نهادهای مهم را بی اثر کنند.
مشغول کردن رهبران جمهوری اسلامی به بحران های داخلی و ایجاد فرصت برای ضربه زدن از خارج از دیگر اهداف فاجعه 7 تیر بود. بویژه ما در جنگ به سر می بردیم و بحران های داخلی به دشمنان خارجی برای شکست نظام کمک می کرد.
با ایجاد ناامنی در ایران ، سعی می کردند که ایران را منزوی کنند. آنها با ایجاد بحران اینچنین وانمود می کردند که در ایران قدرت با ثباتی وجود ندارد تا بتواند با کشورهای خارجی رابطه برقرار کند.
4- استراتژی تخریب شخصیت شهید بهشتی از سوی مخالفین
فعالیت های ایثارگرانه و قدرت شگرف شهید بهشتی در انجام امور و سازش ناپذیری او باعث شد که دشمنان اسلام و انقلاب به انحاء مختلف دست به تلاش بزنند تا شخصیت والای او را متلاشی کنند.
بنی صدر یکی از بزرگترین موانع راه سلطه جوئی های نامشروع خویش را وجود شهید بهشتی می دانست . نه تنها بنی صدر، بلکه تمام گروه های معاند و ضد انقلاب از جمله سازمان مجاهدین خلق ( منافقین ) و عوامل لیبرال و ملی گرا و روشنفکرهای وابسته ، با آن شهید سرستیز داشتند.
بنی صدر و دار و دسته اش که مهمترین آنان مجاهدین خلق ( منافقین ) بودند با طرحی خائنانه در نظر داشت که روحانیت و نیروی مؤمن و فعال و متعهدی را که سخت بر معیارهای مکتبی اصرار می ورزند، از تسلط بر امور دور سازد و خط متمایل به غرب را جایگزین آن کند.
نا جوانمردانه ترین راهی که بنی صدر برای نیل به هدف شوم خویش انتخاب نمود این بود که توسط عواملش شخصیت شهید بهشتی را در سطح جامعه لکه دار کند و بر این اساس بود که سیل دروغ ، تهمت و ناسزا از همه طرف بسوی شهید مظلوم سرازیر گشت و این تبلیغات مسموم نه تنها در تمام شهرها رسوخ نمود، بلکه در دل روستاهای کشور نیز راه پیدا کرد.
چیزی نگذشت که تهمت های «قدرت طلبی کردن » «انحصار طلب بودن »، «سوء استفاده کردن از بیت المال » «بانی تمام نابسامانی ها و عقب ماندگی ها بودن »، «ارتباط با بیگانه داشتن » و ده ها تهمت و افتراء دیگر شخصیت مقدس شهید بهشتی را در سطح جامعه اسلامی با علامت های سؤال مواجه کرد. این تبلیغات دروغ علاو ه بر آنکه خوراک تبلیغات دشمنان داخلی انقلاب گردید، رسانه های گروهی دنیای استکبار را نیز تغذیه نمود.
شهید مظلوم آیت الله بهشتی بخاطر اینکه بر معیارهای اسلامی سخت پافشاری می کرد و سعادت و رستگاری ملت اسلام را جز با اطاعت از مقام ولایت فقیه میسر نمی دانست و هر اندیشه باطل و انحرافی دیگری را که می خواست ولایت فقیه را از ارزش انداخته و روحانیت اسلام را منزوی سازد طرد می نمود، مورد خشم و غضب و کینه طیف گسترده ای که با نظام جمهوری اسلامی مخالفت می کردند و از دشمنان سرسخت روحانیت بودند، واقع شد.
مخالفان شهید بهشتی حتی این شایعه را راه انداختند که او از طرف رژیم شاه به آلمان رفته و مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ را به عهده گرفته است . در صورتی که ایشان به دلیل مبارزه با رژیم از قم تبعید شد و از طرف مراجع تقلید به آلمان رفت .
هنگامی که سیل تهمت به سوی شهید بهشتی سرازیر بود، دوستان او از وی می خواستند که به دفاع از خود بپردازد شهید بهشتی فرمود : طبق آیه قرآن خداوند از کسانی که ایمان داشته باشند دفاع می کند. یکی از یاران شهید بهشتی می گوید : «من به ایشان گفتم که شما بروید از امام بخواهید یک جمله بگویند تا شما مشکل تان حل شود. نفوذ امام به گونه ای است که وقتی یک جمله در تأیید شما بگویند، همه شایعات از بین می رود او با دستشان به شانه من زدند و گفتند : ما امام را برای کارهای بالاتر می خواهیم برای دفاع از شخص خودمان نمی خواهیم . صبر داشته باشید ! بگذارید ما با عملکرد خودمان به مردم بگوئیم که این شایعات درست نیست . نرویم از امام و از دیگران مایه بگذاریم ، برای اینکه خود ما را از زیر سئوال بیرون بیاوریم عملکرد ما باید ما را از زیر سئوال بیرون بیاورد.»
دکتر بهشتی درباره انگیزه دشمنان از شایعه پراکنی و سمپاشی چنین میگوید: «یکی از علل و عوامل این همه حمله و هجوم به من و امثال من این است که ما همواره در برخوردها، اعتماد به نفس و خوش بینی به آینده و امید به جامعه داده ایم . به خیال خودشان میکوشند ما را که همواره پیک امید برای جامعه بوده ایم ، به صورت انسانهایی ناامید درآورند تا براحتی موج یأس و ناامیدی را در جامعه افزایش دهند.
شهید بهشتی در جای دیگر در مورد سیل تهمت علیه ایشان چنین میگوید: «خداوند نعمتی را بر من ارزانی داشته و آن این است که در سطح دنیا دشمنان و حتی در سطح ایران دشمنان و فریب خوردگان و یا مزدوران آگاه به من هر چه دلشان خواسته گفتهاند. آنقدر درباره من در تلویزیون ها و رادیوهای اروپا و آمریکا و در مجلات و نشریات بد می گویند و بد مینویسند و آنقدر در داخل ایران روزنامهها و شب نامهها و بلندگوها درباره من سمپاشی میکنند که الی ماشاء الله . ولی من به هر گوشهای از ایران می روم ، چه در تهران و چه در شهرها با مهر و عطوفت و لطف مردم روبرو میشوم.»
در یکی از سخنرانی ها در یکی از یادداشتها که به دستم رسیده بود، نوشته بودند که گروهی علیه شما دروغ می گویند و سمپاشی میکنند و شما هم سکوت می کنید حرفها را به مردم نمیگوئید و این سبب می شود که مردم دچار سردرگمی شوند.
درست است انسان وظیفه دارد اگر دروغی و خلافی درباره اش گفته می شود، توضیح بدهد. ولی پاسخ من به آنها این است که تجربه به ما نشان داده است که اگر ما صمیمانه و مخلصانه به این مردم خدمت کنیم نه به خاطر تشکر مردم بلکه بخاطر رضای خدا خدمت کنیم خداوند اینقدر سپاهیانی دارد که شما نمی بینید و آنها را می فرستد و کلیه دشمنان را باطل می کند. درباره همسر من می گفتند، همسر آلمانی دارد. من اصلاً سیگار نمی کشم ، گفتند زیر سیگاریش طلاست .
گفته بودند این با ماشین که از در خانه اش وارد می شود باید یک ربع ساعت راه بروی تا به ساختمان برسی . این دروغها را مردم تا کی باور می کنند. تنها افتخار من این است که طلبه ای هستم که هر چه از دستم بر می آید به این انقلاب خدمت بکنم .
جلسه هفتگی حزب یکشنبه شب ها تشکیل می شد. این جلسات در حقیقت مرکز سیاستگذاری عمده دستگاه های کشور به حساب می آمد. عدهای از حضار و اعضای جلسه از شورای مرکزی حزب و گروه بیشتری از اعضاء یا وابستگان حزب بودند که در ارگانهای کشور و در وزارتخانه و مجلس شورای اسلامی خدمت می کردند.
اگر کسانی از برادران وزرا یا معاونین وزراء، یا نمایندگان مجلس درباره بحثی که مطرح می شد، حرفی و نظری داشتند می آمدند ابراز می کردند. تصمیماتی که در اینجا گرفته می شد بعداً توسط اعضای حزب در مجلس و هیأت دولت پیگیری می شد.
هنگام نماز برادران فردی و یا جمعی وارد حیاط می شدند و وضو می گرفتند. این آخرین نماز با دکتر بهشتی بود. دکتر وارد حیاط شد، بچه ها دور او را گرفتند. آنها گفتند : آقای دکتر امشب ما می خواهیم پشت سر شما نماز بخوانیم ، خواهش می کنم . دکتر قبول کرد.
در آن فرصت همه متوجه بودند که دقیقهای خنده از لبان دکتر بهشتی کنار نمی رود. اذان گفته شد، دکتر جلو ایستاد و حدود 100 نفر پشت سرش قرار گرفتند. ساعت 5/8 نماز تمام شد. هاشمی رفسنجانی چند لحظه با دکتر سخن گفت : جملات این دو یار دیرین شنیده می شد. دکتر باهنر خداحافظی کرد. در سالن باز شد. دکتر وارد شد صدای تلاوت قرآن برادر حسین سعادتی بلند بود.
دکتر بحثی را که تصویب شده بود با نام خدا آغاز کرد. حدود یک ربع سخن نگفت آرام و شمرده سخن می گفت و به هر طرف نگاه می کرد. ساعت 9 و پنج دقیقه بود. وقفه ای در سخن دکتر ایجاد شد. دکتر به سخنان خود ادامه داد شاید این آخرین کلمات دکتر بود، کلماتی که در تاریخ نشاندهنده و گواه حقانیت و راستی خط مستقیم شیعی و امامت است . جملاتی که باید با آب زرین نوشته شود تا طرز تفکر روحانیت و اصالت این سیاستمداران مکتبی را به جهان ثابت کند. بله این فریاد آخر دکتر بود.
«آقای ریگان ! این ملت تن به سازش با تو نخواهد داد، ما بهای استقلال را می پردازیم و شهادت ما بهای استقلال ماست .
ساعت 9 و شش دقیقه و 10 ثانیه شد. لحظه ها با شتاب سپری می شد. ساعت 9 و 7 دقیقه بود که در یک لحظه به اندازه یک چشم به هم زدن هوا روشن شد و صدای مهیبی فضای حزب و سرچشمه را در نوردید بهشتی و 72 تن از یارانش در تاریخ 7 تیر سال 1360 به فوز عظیم شهادت نایل آمدند.
مقام معظم رهبری به علت حادثه ترور روز قبل در بیمارستان بستری بود و نتوانست در جلسه شرکت کند. یکی از آقایان که خستگی را در چهره باهنر دیده بود به او توصیه کرد چون خسته است برود. لذا شهید با هنر هم در جلسه شرکت نکرد.
6- پیام امام خمینی بمناسبت واقعه 7 تیر
امام خمینی (ره ) به مناسبت فاجعه عظیم 7 تیر 1360 پیام مهمی خطاب به ملت ایران صادر فرمودند. بخش هایی از پیام بدین قرار است :
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون
«ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است .»
.... بگذار این دمنشان که جز به «من » و «ما»های خود نمی اندیشند و «یأکون کما تأکل الانعام » عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند. ننگتان باد ای تفاله های شیطان و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتکاران بین المللی که در سوراخها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر قدرتها برخاسته است به خرابکاری های جاهلانه پرداخته اید.
عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید ....
ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرفراز است که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گردهم آمده بودند.
ملت عزیز : این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. گیریم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوصاً شما بود، دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیاریشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید.
ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایی مواج به پیش می رود و در مقابل ابرقدرتها و تفاله های آنان با صفی مرسوس ایستاده است و شما درماندگان عاجز را که در سوراخها خزیده اید و نفسهای آخر را می کشید به جهنم می فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است .
اینجانب بار دیگر این ضایعه عظیم را به حضور بقیة الله ارواحنا له الفداء و ملتهای مظلوم جهان و ملت رزمنده ایران تبریک و تسلیت عرض می کنم .
یکی از ویژگیهای شهید بهشتی هدفمند بودن فعالیت های ایشان است . شهید بهشتی نه تنها مبارزات بلکه مطالعات و تحقیقات خود را نه بعنوان وسیله ای برای کسب بهره مندی ها و نه به عنوان هدف نهایی بلکه در راستای آرمانی که بدان معتقد بود، می دانست .
در این راستا شهید بهشتی در انتخاب مسیر تحصیل و تدریس و مطالعه و تحقیق بلا تردید فردی هدفدار بود. آهنگ فعالیت های او در این زمینه ها، آهنگ دستیابی به معرفت برای رشد فضیلت های درونی و بیرونی است .
نگاهی به فهرست مباحثی که مورد مطالعه و تحقیق از جانب ایشان قرار گرفته است نشان دهنده تلاش یک ذهن فعال و پویا و موشکاف و ریزبین و دقیق برای دریافت اندیشه اسلام در زمینه مسائلی است که جوامع اسلامی با آن روبرو هستند.
دومین خصوصیت بارز شهید بهشتی جدیت و نظم ایشان در کارهاست . در طول بیست سال کار مطالعه و تحقیق و تدریس و تحصیل ایشان تمامی مسیر فعالیت ذهنی خویش را با ذکر جزئیاتی شگفت آور به تحریر کشیده است .
در میان جمع هایی که کار می کرد همیشه به دقت و نظم و پرکاری شناخته شده و معروف بود. او هیچ مطلبی را سرسری نمی گرفت و اصولاً اهل مسامحه در مسایل نبود.
سومین ویژگی شهید بهشتی اعتقاد ایشان به کارهای دراز مدت پر ثمر علمی و عملی بود. بگونه ای که واحدهای متعددی را با نیت شروع یک کار طولانی بنیانگذاری نمود. البته وی از کارهای جاری نیز غافل نبود.
چهارمین خصوصیت نداشتن تعصب و توجه به نظرات دیگران بود. شهید بهشتی در برخورد با اندیشه و عقاید دیگران نخست سخن آنان را را خوب می شنید و با حوصله و دقت نظرات آن را به طور کامل دریافت می کرد و از هر گونه برخورد شتابزده و سطحی با نظرات اشخاص پرهیز می کرد.
این خصوصیت تا بدان حد بود که حتی در برخورد اهانت آمیز مخالفان بخوبی تحمل شنیدن سخنانشان و دریافت عمق مطالبشان از لابه لای گفتارهای گاه ناهنجار و ناخوشایند را داشت .
پنجمین ویژگی شهید بهشتی واقع بینی ایشان بود. این خصوصیت از پیدایش افراط و تفریط در مسیر حرکت ایشان پیشگیری می نمود. واقع بینی شهید بهشتی به وی کمک کرد که در مبارزاتش احتیاط و دقت لازم را به کار گیرد.
همین واقع بینی و دقت بود که او را در مبارزاتش موفق کرد. او اگر واقع بینی و دقت نداشت نمی توانست در تشکیلات آموزش و پرورش رژیم وارد شود و محتوای دروس معارف اسلامی را با توجه به اهداف خود تنظیم نماید.
ویژگی دیگر شهید بهشتی کم گویی و گزیده گویی وی در زندگی اجتماعی و در مباحثات علمی بود. ایشان از افرادی بود که سنجیده سخن می گفت و با گفتاری کوتاه معانی زیادی را منتقل می نمود. اهل سخن بسیار و پراکنده گویی نبود و رشته کلام به ندرت از دست او خارج می شد.
هفتمین خصوصیت او توانایی بر استدلال و اقناع اشخاص بود. او از این خصوصیت به حد کمال برخوردار بود. گاه در جلسه ای اکثریت نظریات برخلاف برداشت و شیوه اندیشه ایشان بود اما با همان متانت همیشگی و استدلال همگی افراد را نسبت به سخن و نظر خویش قانع می کرد.
هشتمین خصوصیت وی آمادگی همیشگی برای یادگیری و بهره جستن از دیگران بود. شهید بهشتی علیرغم معلومات و مطالعات گسترده هیچگاه خویشتن را از بهره جستن از نظرات دیگران محروم نمی ساخت .
ویژگی مهم دیگر شهید بهشتی التزام ایشان به احکام اسلام بود. او خود را مقید می دانست که اسلام را در عمل پیاده کند. نماز را سر وقت می خواند و در نماز جماعت شرکت می کرد و دیگران را نیز به این امر توصیه می نمود.
قدرت سازماندهی ، از دیگر ویژگی های شهید بهشتی بود. او همواره بر ایجاد تشکل برای پیشبرد اهداف تأکید می کرد. به همین منظور او حزب جمهوری اسلامی را برای سازماندهی نیروهای متعهد و انقلابی تأسیس کرد. بیگانگان و دشمنان نیز بر قدرت سازماندهی او مهر تأیید زدند.
گرچه در 7 تیر 1360 شهید بهشتی و 72 تن از یارانش به شهادت رسیدند، اما نباید این فاجعه را صرفاً اقدام منافقین علیه شهید بهشتی دانست . بلکه همانطوری که شهید بهشتی در نامه خود خطاب به امام متذکر شده است ، فاجعه 7 تیر نقطه عطف اختلاف بین دو بینش اداره کشور بود.
یک بینش خواهان حاکمیت کامل احکام اسلامی بود و بینش دیگر گرچه اسلام را رد نمی کرد ولی در عمل آن را به حوزه فردی محدود می دانست . لذا اعتقادی به حاکمیت احکام اسلام در اداره کشور نداشت . البته بسیاری از افراد جریان منحرف ادعای اسلام داشته ولی در عمل به آن پایبند نبودند.
یک بینش می خواست کسانی مسئولیتهای مهم را در دست داشته باشند که دارای التزام عملی به اسلام باشند ولی بینش دیگر التزام عملی افراد را به اسلام برای احراز مسئولیتها لازم نمی دانست .
در همین زمینه شهید بهشتی گفته بود من کسی را که ملتزم به احکام اسلام نباشد و به آنها عمل نکند به عنوان همکار خود انتخاب نمی کنم .
اما بینش دیگر گرچه مایل به تنش و درگیری با غرب نبود، لیکن می خواست استقلال کامل در تصمیم گیریها حفظ شود. یک بینش نسبت به غرب و آمریکا ترس و واهمه داشت و در هر نوع تصمیم گیری در اداره کشور واکنش آنها را به حساب می آورد، یک بینش برای تضمین اسلامیت نظام ، خواهان گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی بعنوان یک رکنی اصلی بود، در حالیکه بینش دیگر به ولایت فقیه اعتقاد نداشت .
یک بینش در مقابل حفظ هویت اسلامی حساسیت داشت ، ولی بینش دیگر ابایی از گسترش هویت غربی نداشت .
طرفداران بینش اول بیشتر در حزب جمهوری اسلامی گرد آمده بودند، حزبی که شهید بهشتی محور آن را تشکیل می داد. طرفداران بینش دوم ، بنی صدر، منافقین ، و ملی گراها بودند که حول رئیس جمهور بنی صدر گرد آمده بودند.
بالاخره اختلاف بین این دو بینش بالا گرفت . یکی از علل این امر تندروی های بنی صدر بود.
نکته قابل توجه این است که در بین این دو بینش ، بینش دوم به جنگ ، ترور و نبرد مسلحانه و اقدامات خشونت آمیز روی آورد. اقدامی که اگر هم به پیروزی پدید آورندگان آن تمام می شد، به ضرر منافع و مصالح ملی بود، آن هم در شرایطی که ما در جنگ با عراق به سر می بردیم و از طرف کشورهای غربی تحریم شده بودیم .
بنابراین منافقینی که اسم خود را مجاهدین خلق گذاشته بودند، به ننگین ترین کار دست زدند و آن ترور افراد مسلمان و هم وطن بود. اقدامی که در اسلام بر علیه کفار هم جایز نیست چه رسد به اینکه مسئولین دلسوز و انسانهای متعهد و ملتزم به اسلام را با غیر انسانی ترین اعمال از بین ببرند.
به همین دلیل بود که امام خمینی ( ره ) در پیام خود بمناسبت فاجعه 7 تیر فرمود : این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. امام خمینی در این پیام خطاب به منافقین گفت : جز آنکه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب می باشید.
گرچه در آن زمان هنوز ماهیت کامل منافقین روشن نشده بود، اما قرار گرفتن آنها در خدمت خون آشام ترین دشمن ایران یعنی حزب بعث عراق ، و سپس مشارکت آنها در سرکوب مردم تحت ستم عراق ، ماهیت جنایتکارانه ، منفعت طلبانه و تروریستی آنان را نه تنها برای مردم ایران ، بلکه برای جهانیان روشن کرد. اکنون آنان در بین ملت منفور هستند و این از ثمرات خون شهدای 7 تیر و قبل و بعد از آن می باشد.
پژوهش خبری صدا وسیما//گروه سیاسی