یادداشت/
وقتی عشق ستارهات می کند...؛
شهید محسن خزایی، راوی عاشق و صادقی که عشقش ستاره اش کرد.
به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صدا و سیما؛ دوشنبه صبح روبه روی درب بلال صدا و سیما اتمسفری داشت که با بقیه روز ها متفاوت بود.
نزدیک تر که می رفتیم بنری را می دیدیم که تصویر سرشار از ارامش فردی که بر پیکره اش نقش بسته بود و عنوان شهید محسن خزایی در کنار تصویر ما را به داخل مسجد می برد.
حوالی ساعت 10 صبح در حیات مسجد بلال جای سوزن انداختن نبود و همه با چهره هایی مغموم چشم به راه بودند.
چشم به راه راویی که تا دقایق پایانی عمرش قدم به قدم با مدافعان حرم همراه شد، اخبار نبرد ها و پیروزی هایشان را صادقانه روایت کرد و در اخرین پلاتو زندگی شهادت را واژه به واژه به تصویر کشید.
پیکر شهید محسن خزایی به مسجد بلال امد، روی دست دوستدارانش دور افتخاری زد و همراه با نوای حاج صادق اهنگران دل ها را به دوران دفاع مقدس و دشت کربلا برد.
زینب سه ساله و چهره مبهوتش؛ بی تابی های محمد مهدی و بغض فرو خورده محمد هادی فرزندان شهید خزایی، سیل اشک های مردم و همکارانش و صحبت هایی که از گوشه گوشه مراسم درباره او، هدف و منشش شنیده می شد دل هر بیننده و شنونده را به درد می اورد.
کسی می گفت خیالمان راحت است که هنوز مردانی هستند که از حرم حضرت زینب(س) و ناموس مسلمانان دفاع می کنند.
فرد دیگری می گفت خوشا به سعادت این شهید که راهش را درست رفت و جاودانه شد و بدا به حال ما که از قافله جا ماندیم.
خواهر شهید می گفت محسن همیشه آرزو داشت که در رکاب حضرت زینب( س) شهید شود و الان به ارزویش رسید.
همسر شهید می گفت: محسن همیشه به ما می گفت نگذارید خون شهدا پایمال شود.
و محمد هادی فرزند بزرگ شهید خزایی می گفت: شهدا همیشه زنده اند و رفتار و اعمال ما را نظارت می کنند.ما باید سعی کنیم راهشان را ادامه دهیم.
پس از خواندن نماز، پیکر شهید خزایی راهی زادگاهش زاهدان شد.
با اینکه در ساعات پایانی شب به این خطه رسید همشهریانش برای او سنگ تمام گذاشتند.
در مراسم تشییع پیکرش هم انگار کل شهر سیاه پوش شده و برای بدرقه او تا خانه دوست همراهش شده بود.
حالا دیگر مردم زاهدان ستاره ای دارند که می توانند تمام قد به آن افتخار کنند؛ ستاره ای که نه تصویرش بر سر در سینما ها بود، نه مدال زمینی به رنگ های طلایی و نقره ای یا برنزی گرفته بود و نه ادعایی داشت.
شهید 44 ساله خبرگزاری صدا و سیما عاشق حضرت زینب(س) و فعالیت صادقانه و شجاعانه در راستای اطلاع رسانی از تلاش های مدافعان حرمش بود و در همین راه به بالا ترین درجه رسید.
ترکش خمپاره جبهه باطل اگر چه داغی همیشگی را بر دل خانواده، دوستان و همراهان او گذاشت اما نام و راهش را تا ابد بر صفحه تاریخ ثبت کرد.
همکاران او هم نگذاشته و نمی گذارند جایش در حلب سوریه خالی بماند؛ حضور تک تک آن ها در پویش در راه شهید گواه این امر است.
شهید محسن خزایی در صحنه زندگی نغمه ای هنرمندانه خواند که مردم تا همیشه به خاطر خواهند سپرد.
یادداشت از: سحر قناعتی