یادداشت/
تا کربلا راهی نمانده ...
واقعه کربلا، مجموعه رخدادهایی است که با حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه و سپس به کربلا آغاز شد و به صفآرایی سپاه عبیدالله بن زیاد به فرماندهی عمر بن سعد در برابر کاروان امام حسین(ع) و شهادت آن حضرت و یارانش در کربلا و اسارت اهل بیت انجامید.
به گزارش خبرنگار
خبرگزاری صدا و سیما، امروز 26 ذی الحجه است در چنین روزی در سال 60 هجرى قمرى، امام حسین (ع) همراه با کاروان
خود در راه کربلا به منزلگاهی به شَراف (و ذُو حُسَم) رسیدند، اکنون تنها 5 روز تا محرم باقی است و راه زیادی تا کربلا باقی نمانده است ...
آن زمان معمول بود مسافران و کاروانیانی که از مکه به طرف کوفه می رفتند بعد از ( بَطنُ العَقَبه ) که منزلگاه قبلی کاروان حسین علیه السلام بود، در منزلی به نام ( واقعه) توقف کنند، ولی چون در ( شراف) امکانات و خصوصاً آب بیشتر بود، امام حسین (ع) در توقفگاه ( واقعه) که آن را واقعه الحزون نیز گویند توقف نکردند و در شراف منزل گزیدند.
ابومخنف از عبدالله بن مسلم و مردی دیگر از قبیل بنی اسد نقل کرده است که امام حسین (ع) در منزل شراف فرود آمدند و سحرگاهان به جوانان دستور دادند که آب زیاد بردارند و از این منزل حرکت کردند و صبح تا هنگام غروب آفتاب در راه بودند، گویا امام تصمیم داشتند در (قرعاء) که منزل دیگری است از منازل حجاز توقف کنند و بعد از آنجا تا مغیثه که آخرین منزل حجاز است و از مغیشه تا قادسیه که ابتدای عراق است کوچ کنند.
عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین (ع) بسوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم را که رئیس نیروهای امنیتی و مرزبانی او بود به قادسیه فرستاد و او لشکرش را در فاصله قادسیه تا خفان و قطقطانیه تا لعلع و نیز از واقعه تا راه شام و راه بصره مستقر کرد تا راهها را دقیقاً زیرنظر بگیرند به طوری که اگر کسی از آن محدوده خارج و یا پا در آن محدوده بگذارد، اطلاع یابند.
امام (ع) بسوی عراق میآمد تا اینکه گروهی از اعراب را در راه ملاقات کرد و از آنها سوال فرمود، گفتند: ما چیزی جز این نمیدانیم که ما نمیتوانیم وارد و خارج شویم امام (ع) در همان مسیر ادامه راه دادند. گفتهاند که حصین بن تمیم با چهار هزار نفر مرد نظامی به منطقه اعزام شده بود که از جمله آنها حربن یزید ریاحی بود که نزدیک به هزار نفر همراهش بودند و در روایت دیگری آمده است که حربن یزید ریاحی به همراه هزار سواره از کوفه جداگانه به منطقه اعزام شده بود.
ابومخنف از آن دو نفر مرد اسدی نقل کرده است در میانه راه هنگام ظهر ناگهان مردی فریاد زد الله اکبر! امام حسین (ع) نیز تکبیر گفت و فرمود: برای چه تکبیر گفتی؟ آن مرد گفت: درخت خرما در این مکان مشاهده میکنم! آن دو مرد اسدی گفتند: در این مکان درخت خرمایی وجود ندارد. امام (ع) به آنها فرمود: شما چه میپندارد؟ گفتند: اینها طلایهداران لشکر دشمن و گردن های اسبان آنهاست. امام (ع) فرمود: من نیز آنها را میبینم.
پس امام (ع) فرمود: آیا در این منطقه پناهگاهی وجود دارد که ما به آنجا رویم و این پناهگاه در پشت سر ما قرار گیرد و دشمن در روبروی ما تا آنجا فقط از یک جانب روبرو شویم؟ گفتند: آری در ناحیه چپ منزلی است به ام ذوحسم، پس امام (ع) به قسمت چپ جاده به طرف ذوحسم روی آورد.
سپاه دشمن نیز به طرف این منزل وی میتاخت. ولی امام (ع) و همراهان زودتر به این منزل رسیدند.1 امام حسین(علیه السلام) با سرعت و قبل از دشمن در منزل «ذُوحَسَم» مستقر شد؛ آنگاه امام (علیه السلام) فرمان داد تا لشکر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب کنند.
لشکر امام(علیه السلام) و لشکر دشمن به فرماندهی حُر، نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام سپاه حُر را چنین خطاب فرمود: «... ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت و حکومت بر شما هستیم از مدعیانی که بر اساس عدالت رفتار نمیکنند و در حق شما ستم روا میدارند. ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر آن که دعوتم کردید، پس اگر از آمدنم ناخشنودید، بازگردم.»
تا حضرت خواست برگردد، حُر مانع شد، حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند! چه میخواهی؟ حُر گفت: مأمورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم، حال اگر نمیپذیری، حداقل راهی را انتخاب کن که نه به کوفه باشد و نه به مدینه.
از سخنان حضرت در این منزلگاه:
مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل پرهیز نمیشود. در این حال سزاوار است که مؤمن، لقای پروردگار را طلب کند.2
================================================
1- برگرفته از کتاب مدینه تا کربلا، همراه سیدالشهدا.
2- برگرفته از اثر محققانه دانشمند معاصر حضرت حجت الاسلام علی نظری منفرد به نام " قصه کربلا".
یادداشت از فهیمه علیمردانی