امریکا با تلاش های بین المللی برای حل مسئله فلسطین مخالف است
از نظر امریکا مسئله فلسطین با مذاکرات دو طرف فلسطینی، اسراییلی قابل حل است و تلاش های بین المللی برای راه حل دو کشور ره به جایی نخواهد برد.
سوزان رایس مشاور امنیت ملی باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در مصاحبه اختصاصی با پایگاه اینترنتی فوروارد این موضوع را رد کرده است که فشارهای بین المللی می تواند جایگزین برگزاری مذاکرات مستقیم در ارتباط با راه حل ایجاد دو کشور بین رژیم صهیونیستی و فلسطین باشد.
به گفته رایس تنها راه حل و فصل درگیری ها بین اسرائیل و فلسطینیان برگزاری مذاکره است و این به معنای حضور دو طرف بر سر میز مذاکرات و گفتگوی رو در رو است.
این مواضع همسو با موضع بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی است که ضمن مخالفت با طرح ابتکاری فرانسه، در نشست صلح پاریس شرکت نکرد و گفت حاضر است با فلسطینی ها از طریق مذاکرات مستقیم، بدون پیش شرط مذاکره کند.
فرانسه پیشنهاد کرده بود بیت المقدس پایتخت مشترک اسراییل و فلسطین باشد و جدول زمانی برای عقب نشینی صهیونیست ها از مناطق فلسطینی تعیین شود.
سوال اینجاست چرا امریکایی ها مایل نیستند مسئله فلسطین از طریق تلاش مجامع بین المللی حل شود و همسو با صهیونیست ها استراتژی مذاکرات مستقیم میان تشکیلات خود گردان فلسطین ورژیم صهیونیستی را دنبال می کنند؟
در پاسخ به این سوال اشاره ای به برخی تلاش های مجامع بین المللی در مسیر حل مسئله فلسطین ضروری به نظر می رسد که مهمترین این تلاش ها صدور چندین قطعنامه از جمله قطعنامه های 181، 242 و 338 در شورای امنیت سازمان ملل است که اجرایی شدن هر کدام از این قطعنامه ها هم می توانست به مسئله خاتمه دهد. هر چند در این قطعنامه ها بخش زیادی از حقوق فلسطینی ها نادیده گرفته شده است.
براساس قطعنامه 181 که در نوامبر 1947 مبنی بر تقسیم فلسطین تصویب شد، 43 درصد از سرزمین فلسطین به دولت فلسطین و 57 درصد به صهیونیست ها و یک درصد هم به قدس اختصاص یافت اما صهیونیست ها در سال 1948 با تهاجم به اعراب فلسطینی، هشتاد درصد از خاک فلسطین را اشغال کردند. آنها بعدها با راه انداختن چندین جنگ در خاورمیانه از جمله جنگ شش روزه در سال 1967 بخش هایی از خاک مصر، اردن و سوریه را به اشغال در آوردند.
پس از آن شورای امنیت قطعنامه ۲۴۲ را به تصویب رساند و از رژیم صهیونیستی خواست به مرزهای قبل از جنگ ۱۹۶۷ عقب نشینی کند و بلندیهای جولان همراه با کرانه باختری رود اردن و نوار غزه را آزاد نماید.
هر چند در این قطعنامه به حق تعیین سرنوشت فلسطینی ها اشاره نشد اما این قطعنامه زمینه ای بود تا پس از چهارمین جنگ اعراب و اسراییل در تاریخ 6 اکتبر 1973، شورای امنیت قطعنامه 338 را به منظور پایان دادن به جنگ و برقراری آتش بس و اجرای تمام جزئیات قطعنامه 242 صادر نماید.
مهمترین مورد در این دوقطعنامه درخواست از اسرائیل برای عقب نشینی به مرزهای قبل از جنگ ۱۹۶۷ و حل عادلانه مسئله آوارگان بود که این دو قطعنامه بعدها در طرح های سازش مبنای طرح تشکیل دو کشور فلسطینی اسراییلی بود. اما اسراییل هم که قطعنامه را پذیرفته بود، اعلام کرد که مسئله عقبنشینی و آوارگان، باید تنها از طریق مذاکره مستقیم با دولتهای عرب و به عنوان نتیجه یک معاهده صلح جامع حل شوند و آمریکا و انگلیس هم به همراه سایر کشورهای غربی از قطعنامه پیشنهادی مبنی بر عقب نشینی بی قید و شرط اسرائیل از سرزمینهای اشغالی در جنگ ۱۹۶۷ ممانعت به عمل آوردند و عقب نشینی صهیونیست ها از سرزمین های اشغال شده را مشروط به شناسایی رسمی اسرائیل توسط کشورهای عربی نمودند.
در طول این مدت هم چندین کنفرانس برای حل مسئله فلسطین در مادرید، اسلو، کمپ دیوید و... برگزار شد که هیچکدام جز وقت کشی و دادن فرصت برای رژیم صهیونیستی جهت توسعه طلبی نتیجه ای در برنداشت.
در طول این مدت برای امریکا همواره مهم تقاضای اسرائیل برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان دولت ملت یهودی بوده است و بحث مختصات جغرافیایی و سیاسی کشور فلسطین در اولویت بعدی قرار داشت و همین مسئله رابطه ای را تشکیل داده بود که بر اساس آن امریکایی ها استراتژی خود را در مثلث مذاکرات مستقیم میان فلسطینی ها، اسراییلی ها و میانجیگری کاخ سفید تعریف کرده بودند تا پرونده به دلخواه صهیونیست ها بسته شود و از سوی دیگر به بهانه تطمیع اسراییل برای گردن نهادن به سازش، کشورهای عربی به شناسایی این رژیم ترغیب شوند.
با راهیابی باراک اوباما به کاخ سفید، نیز با اینکه وی وعده حل عادلانه مسئله فلسطین را داد اما همان استراتژی همیشگی امریکا را برای حل مسئله دنبال کرد و پس ازسفرهای پی درپی جان کری وزیر امور خارجه امریکا به سرزمین های اشغالی فلسطین، دور تازه مذاکرات سازش میان تشکیلات خودگردان فلسطین و نمایندگان رژیم صهیونیستی با میانجیگری آمریکا مردادماه 1392 یعنی حدود سه سال پیش در واشنگتن از سرگرفته شد و اوباما در آن مقطع در بیانه ای از مذاکرات مستقیم دو طرف حمایت کرد و جان کری هم در نشست افتتاحیه این مذاکرات از هر دو طرف خواست برای رسیدن به نتیجه مشترک از برخی از خواستههای خود عدول کنند، در حالیکه هم زمان با این مذاکرات شهرک سازی در قدس و کرانه باختری ادامه داشت و این مذاکرات هم همچون گذشته بدون دستاوردی پایان یافت.
در حال حاضر هم که اوباما ماههای پایانی مسوولیتش در کاخ سفید را سپری می کند بار دیگر از زبان سوزان رایس شنیده می شود که وی حضور جان کری در کنفرانس نشست پاریس را به معنای موافقت با فشار مجامع بین المللی برای دستیابی به صلح نمی داند و دوطرف فلسطینی و اسرائیلی رابه مذاکرات دو جانبه و مستقیم فرا می خواند.
به نظر می رسد همسویی اسراییل و امریکا در پیگیری این استراتژی چند هدف دارد 1/ به جهانیان گفته شود این مسئله یک موضوع داخلی است و ارتباطی به مجامع بین المللی ندارد 2/ مسئله فلسطین به عنوان یک موضوع فلسطینی، اسراییلی شناخته شود و جهان اسلام نسبت به آن بی تفاوت شود 3/ راه بر شناسایی رژیم صهیونیستی هموارشود 4/ در چنین مذاکراتی بدون اهرم های فشار طرف فلسطینی به گردن نهادن به پیشنهادهای طرف اسراییلی از جمله نادیده گرفتن حق بازگشت آوارگان و... مجبور شود. 5/ در پروسه طولانی مدت مذاکرات دوطرفه و بی نتیجه و بدون ضمانت اجرایی، تشکیل کشور فلسطین عملا غیر ممکن شود.
6/ رژیم صهیونیستی از انزوا و فشارهای بین المللی در امان بماند.
شاید این اشکال وارد شود که تلاش های بین المللی هم ضمانت اجرایی ندارد، هر چند این اشکال درست می نماید اما در شرایط کنونی که چالش های امنیتی از جمله تهدیدات تروریستی جهان با ان مواجه است، بسیاری از کشورها راه حل مسئله را در حل مسئله فلسطین می دانند چنانچه بسیاری از کشورهای اروپایی اکنون کشور فلسطین را به رسمیت شناخته اند که این مسئله می تواند برای اسراییل گریز ناپذیر باشد.
--------------
بررسی و تحلیل / رضا محمدمراد