پخش زنده
امروز: -
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً.
يکي از مسائلي که در طول تاريخ بعد از امام حســن)ع( روي آن بحث شده است، صلح ايشــان با معاويه و قيام امام حسين در برابر يزيد است.
يکي از دشوارترين رخدادها در دوران امامت امامان معصوم(ع)، ماجراي صلح امام حسن(ع) است. افرادي که به عصمت ائمه اطهار(ع) اعتقادي ندارند، تلاش كرده اند از امام حسن(ع) و برادرش دو شخصيت متفاوت جلوه دهند مبني بر اينکه امام حسن(ع) مخالف جنگهاي پدر و معتقد به صلح بود، بنابراين خلافت را به راحتي به معاويه واگذار کرد.
اما گزارشهاي حديثي و تاريخي نشان مي دهد حضرت امام حسن (ع) علاوه بر صفت عصمت، همانند پدر خود از روحيه جنگاوري و شجاعت برخوردار بود و آنچه سبب صلح تحميلي شد، سستي عوام و خيانت خواص و در نهايت تکليفگرا بودن امام(ع) و جلوگيري ايشان از کشتار مردم بود.
شواهد تاريخي هم نشان مي دهد كه معاويه پيشنهاد صلح را مطرح کرد، گفتار و رفتار امام حسين(ع) هم بيانگر پيروي محض از موضع برادرش نسبت به صلح تحميلي بود.يکي از درخشانترين تدابير در دوران امامت امامان معصوم(ع)، ماجراي صلح امام حسن(ع) و کنارهگيري از حکومت است.
حضرت امام حسن(ع) يکي از افراد اهل بيت است که قرآن کريم نسبت به عصمت او گواهي ميدهد، آيه تطهير «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً» سند آشکار بر عصمت و پاکي محض اهل بيت(ع) است.
رسول خدا(ص)، اميرمؤمنان علي(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را زير کسايي قرار داده و فرمودند: اينها اهل بيت من هستند، اهميت والاي اين مقام به گونهاي است که رسول خدا(ص) همسر گرامي خود ام سلمه را به اين جمع راه ندادند.
و نيز آن حضرت(ص) پس از نزول آيه تطهير مدتي طولاني هنگام نماز صبح خطاب به اهل خانه حضرت فاطمه(س) اين آيه را تلاوت ميکردند.
حضرت امام حسن(ع) پس از زخمي شدن در ساباط طي يک سخنراني خلافت را حق خود دانسته و به همين مطلب اشاره فرمودند که: اي مردم عراق! درباره ما از خدا بترسيد؛ ما اميران شما و مهمانان شما هستيم؛ ما اهل بيتي هستيم که خداوند درباره ما فرمود: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً». همچنين هنگامي که آيه «مَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ ... وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِينَ» نازل شد،رسول خدا(ص) براي مباهله با مسيحيان نجران تنها چهار نفر را با خود براي انجام مباهله برد " امام حسن و امام حسين«أَبْناءَنا» و حضرت فاطمه «نِساءَنا» و اميرمؤمنان علي«أَنْفُسَنا» عليهمالسلام". سپس فرمودند: خدايا! اينها اهل بيت من هستند ، کساني که از لحاظ روحي، سنخيت کامل با رسول خدا(ص) داشتند و با توجه به عصمت آن حضرت(ص) چنين سنخيتي تنها با داشتن ملکه عصمت حاصل ميشود.
* شجاعت امام حسن (ع)
از صفات بارز ناديده گرفته شده امام حسن(ع) داشتن روحيه جنگاوري و شجاعت است
و در رکاب پدرامام حسن(ع) پيش از جنگ جمل به دستور پدر همراه عمار ياسر جهت جمعآوري نيرو وارد کوفه شد و ضمن افشاگري نسبت به پيمان شکني طلحه و زبير
و جلوگيري از کارشکني ابوموسي اشعري، بيش از 9 هزار نفر از مردم کوفه را به ياري حضرت علي(ع) فرستادند ، در اين نبرد عبدالله بن عباس، امام حسن(ع)، امام حسين(ع)، محمد بن حنفيه و نيز محمد، عبدالله و عون فرزندان جعفر بن ابيطالب شرکت داشتند(.
ايشان با افشاگري و بيان صريح و حماسي حقايق دروغپردازيها و جنگ رواني دشمن را خنثي کردند و امام حسن(ع) فرماندهي سمت راست لشکر را بر عهده داشتند، در صفين هم با برادرش امام حسين(ع) همين مسئوليت را بر عهده داشتند ، در همين جنگ آن گاه که دشمن، علي(ع)را مورد هدف تيرهاي خود قرار داده بودند، حسن و حسين و محمد، فرزندانش از او محافظت کردند.
پس از پدرامام حسن(ع) از همان ابتداي خلافت خود، خواسته پدرشان مبني بر جنگ با معاويه را برگزيدند. در نخستين کار امام حسن(ع) در آغاز خلافت همانند اميرالمؤمنين(ع) در جنگ جمل حقوق سپاهيان را دو برابر کردند که براي ايجاد آمادگى جهت رويارويى با شاميان بود.جاسوساني که معاويه فرستاده بود، بازداشت و اعدام شدند.
امام(ع) با نامهنگاري ضمن پيشبيني نبرد، هشدارهاي لازم را به معاويه دادند.
با سخنراني مردم را بر جهاد تشويق کردند و نيز دستور دادند که در پادگانها حاضر شوند و ...
پس از جريان صلح تحميلي، معاويه از امام حسن(ع) خواست که قيام گروهى از خوارج را سرکوب کند، اما حضرت(ع) پاسخ دادند که من اگر ميخواستم جنگ کنم، اول با تو نبرد مىکردم.
سستي مردم و خيانت خواصمهمترين موضوع در ميان عراقيها و نيروهاي امام حسن(ع) سستي و نداشتن انگيزه براي جنگ بود که ارثيه روزهاى پايانى زندگى پدرش بود، آنگاه که اميرمؤمنان علي(ع) پس از فراغت از نهروان تصميم گرفت، دوباره رهسپار شام شود، از اين رو به سپاهيانش فرمان داد که در پادگانها باشند و آماده جهاد عليه دشمن شوند،
اما نيروهاي خسته از جنگ، پادگانها را رها کرده و به خانههايشان خزيدند و به قدري سستي نشان دادند که علي(ع) را نااميد کردند.
در زمان امام حسن(ع) هم اين پديده نمايانتر شد، حتي هنگامى که خبر حرکت سپاه معاويه به سوى کوفه به امام(ع) رسيد، ايشان(ع) همانند پدر بزرگوارش، گزينه نظامي را برگزيده و طي يک سخنراني دستور داد که در پادگانها حاضر شوند ولي مردم پاسخي نداده و نافرماني کردند. اين گزارش بيانگر سستي مردم عراق است که حاضر نبودند در جنگ شرکت کنند، سرانجام با تلاش و صحبتهاي برخي ياران حضرت(ع) 12 هزار سپاهي براى جنگ آماده شدند. امام(ع) عبيدالله بن عباس را با 12 هزار سپاهي مأمور کرد که به سوي معاويه حرکت کند و اگر پيشامدي براي عبيدالله رخ داد، فرماندهي با قيس بن سعد بن عباده خواهد بود، ولي معاويه با حيلهگري و پرداخت رشوه يک ميليون درهمي
عبيدالله فرمانده سپاه امام(ع) را جذب کرد، با رفتن عبيدالله، قريب دو سوم سپاه عراق به معاويه پيوست و تنها چهار هزار نفر در کنار قيس بن سعد باقي مانده و ايستادگي کردند.
با نيرنگ و شايعه کشته شدن قيس بن سعد که دشمن در ميان لشکر امام حسن(ع) ايجاد کرد، برخي لشکريان به هيجان آمده و امام(ع) را مجروح کردند.معاويه که زودتر از سپاه عراق از ماجرا آگاه شده بود،(36) به قيس پيام فرستاد که اصرار تو بيهوده است، قيس دست از جنگ کشيد و منتظر دريافت گزارش رسمي از امام(ع) شد.
عراقيها که شرايط را اين گونه ديدند پيوسته،گروه گروه به معاويه گرويدند به گونهاي که لشکر خالي شد. حضرت امام حسن (ع) فرمودند : اى مردم عراق! من با شما چه کنم؟...پس از پدرم بدون اکراه با من بيعت کرديد، من بيعت شما را پذيرفتم و در اين راه(بر ضد معاويه) قدم گذاشتم، تنها خدا از نيت من (شوق در اين مبارزه) آگاه است، اينها براى من کافى است، مرا در دينم فريب ندهيد.
امام کوچکترين ترديدى در جنگ نداشت، اما رفتار ناشايست مردم او را به ستوه آورده است. اينگونه امام(ع) يکه و تنها شد و صلح تحميلي را پذيرفت.
* عمل به تكليف الهي
عمل به وظيفه الهي و تکليف محور بودن اماماگرچه يکي از ارکان برپايي جنگ و جهاد هنگام اعلان حاکم اسلامي، حضور مردم است، ولي مردم به درخواستهاي امام حسن(ع) به عنوان حاکم اسلامي براي حضور در جنگ بياعتنايي کردند، بنابراين امام حسن(ع) همانند سيره پدر بزرگوارش حاضر نبود تا با فشار و زور مردم را به صحنه جنگ بکشاند. چنانکه اميرمومنان علي(ع) با صراحت فرمودند: من نمىتوانم شما را به چيزى که دوست نداريد وادار کنم!همين صراحت را امام حسن(ع) داشتند: من ديدم که بيشتر شما از جنگ رويگردان شده و در جنگ سستي مىکنيد و من چنان نيستم که شما را به چيزى که دوست نداريد وادار کنم و در جاى ديگرى فرمودند: من ديدم خواسته بيشتر مردم بر صلح است و جنگ را خوش نمىدارند و دوست ندارم آنان را به چيزي که ناخوش دارند وادارکنم، اين تکليف برگرفته از سيره رسول خدا(ص) بود که در هيچ جنگي مسلمانان را به زور به ميدان نفرستادند، اين در حالي است که امام حسن(ع) به عنوان حاکم اسلامي در پيروي از سيره پدر و جد بزرگوارش چنين فرمودند: ما همان گونه هستيم که در گذشته بوديم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بوديد، وفادار نيستيد.
شــهيد اســتاد مرتضي مطهري به بسياري از شــبهاتي که در اين باره وجود دارد، در سخنرانيهاي متعدد پاسخ گفته است.
اين متن بخشــي از ســخنان استاد شهيد مطهري از کتاب "اســلام و نيازهاي زمان" است.
چرا امام حسن صلح کرد يا چرا امام حسين صلح نکرد؟ اصلا چرا ما درباره اين دو امام بگوييم ؛ قدري جلوتر برويم. چرا علي بــن ابيطالب (ع) در زمان خالفت ابوبکر قيام نکرد؟ چرا در زمان خالفت عمر قيام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عثمــان قيام نکرد،
ولي بعد از عثمان که آمدند با او بيعت کردند، محکم ايستاد؟
در صورتي که از نظر علي بن ابيطالب همان طوري کــه ابوبکر غاصب بود، معاويه هم غاصب بــود. براي اينکه آنچه که در نظر اســلام اصالت دارد، مطلب ديگري است و آن اين است که آن اقدامي که حفظ حوزه اسلام با آن بشود، بر هر اقدام ديگري مقدم است.
آيا اينکه اسـلـام ميگويد علي بن ابيطالب (ع) خليفه باشــد، براي اين است که اسلام تضعيف بشود يا براي اين است که اسلام تقويت بشود؟ البته خليفه باشد که اسلام تقويت بشود.
حاال اگر مردم و صحابــه پيغمبر به حرف پيغمبر گــوش ميکردند و با علي (ع) بيعت مــي کردند و علي در يک چنين شــرايطي خليفه مي شد، منظور پيغمبر حاصل بود؛ يعني تصدي خلافت سبب تقويت اسلام بود، ولي پيغمبر (ص) ، حضرت علي (ع) را براي
خلافت نامزد کرده اســت، يک دفعه بعد از پيغمبــر جريان ديگري به وجود ميآيــد، پيرمردها و اکابر اصحاب پيغمبر به فکر ميفتند که از اين قضيه استفاده کنند.
در همان حال مردمي تازه مسلمان هستند که هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نکرده است، تازه شهرت اسلام به دنياي خارج عرب کشيده شده است.
حاال مصلحت اسلام ايجاب مي کند که يک آرامش کاملي برقرار باشد. اولً بايد غائله مرتدها خوابانده شود.
ثانياً آنها که از دور ميآيند که اين حسابها سرشان نمي شود.
از نظر آنها علي بن ابيطالب و ابوبکر علي السويه هستند، مصلحت اسلاماين طور ايجــاب مي کند که حالا که اينها عمل ناشايستي مرتکب شده اند، آن کسي که در اينجا ذي حق است، دندان روي جگر بگــذارد، البته نه به خاطر جان خــودش بلکه به خاطر مصلحت اسلام . مصلحت اسلام اينطور ايجاب ميکند که علي(ع) دندان روي جگر بگذارد و
در صف مأمومين ابوبکر هم شــرکت کند و با عمر نيز همين طور رفتار کند و به سؤالات و اشکالات مردم جواب بدهد، چيزي کــه از نظر علي اصالت دارد حيثيت و آبروي اسلام است. در اينجا دندان روي جگر گذاشتن، بهترآ بروي اسلام را حفظ مي کند يا الاقل
کمتر آبروي اسلام را مي برد. اما قضيه ميگذرد. اوضاع زمان تغيير ميکند. اســلام جهانگير ميشود. زمان معاويه پيــش ميآيد. معاويه حيثيت عمر و ابوبکر را ندارد. او کسي
اســت که خودش و پدرش سالها عليه اســلام جنگيده اند، حسابها عوض شده اســت، در اينجا علي (ع) با معاويه ميجنگد. زمان امام حسن (ع) پيش ميآيد.در اين زمان در اثر جريانهاي زيادي که در زمــان اميرالمؤمنين (ع) پيش آمد و از همه بالاتر آن حالت سست
عنصري که اصحاب امام حســن(ع) به خرج دادند، اگر امام حســن(ع) مقاومت ميکرد کشــته ميشــد، ولي نه کشته شدن شــرافتمندانه و افتخارآميز، آن گونه که حســين بن علي (ع) کشته شد.
حسين بن علي(ع) با هفتاد و دو نفر کشته شدند، يک شهادت آبرومندانه و در يک
وضع و شرايط خاص که هزار و سيصد سال دارد اسلام را آبياري مي کند، در زمان امام حسن يک حالت رخوت و سستي و خســتگي در شيعيان پيدا شده بود که اگر اين کار
(مقاومت درمقابل معاويه) ادامه پيدا ميکرد، يک وقت خبردار مي شدند که حضرت را
دست بسته تحويل معاويه داده اند، هنوز صابون معاويه و بني اميه درست به جامه مردم نخورده بود، بيست سال معاويه حکومت کرد. مغيرة بن شعبه و زياد بن ابيه که به جان مردم افتادند آن وقت مردم فهميدند که اشــتباه کردند که در زمان حضرت علي(ع) دعوت او را لبيک نگفتند، اشتباه کردند که امام حسن(ع) را تحويل معاويه دادند.
لذا بعدها بعد از حادثه کربلا عده اي پيدا شدند و توّابين را به وجود آوردند، همانها که دور مختار را گرفتند.
اين امــر يعني آگاه شــدن مردم از ماهيت حکومت اموي، از عواملي بود که شرايط را براي قيام امام حسين(ع) مساعد مي کرد. گذشته از اين، وضع يزيد با وضع معاويه فــرق مي کرد.
معاويه در لباس نفــاق کار مي کرد، يزيد در لباس کفر.
معاويه لااقل روي کارهايش سرپوش مي گذاشت، علناً شراب نميخورد، علناً سگ بازي نميکرد، صورت ظاهر را حفظ ميکرد. ولي يزيد جواني بود ديوانه و پرده در که حساب موقعيت خودش را نميکرد که هر چه هست بالاخره مــردم او را خليفه پيغمبر مي دانند، اينقدر شراب ميخورد تا مست ميشــد و در حضور جمعيت به پيغمبر ناســزا ميگفت. واقعاً اگر قضاياي کربلا نبود و امام حسين (ع) قيام نمي کرد و سبب نميشد که يزيد
از بين برود و او همان بيست سالي را که معاويه خليفه بود خلافت ميکرد، اصلا حوزه اســلام منقرض ميشد.
پس شرايط زمان خيلي فرق ميکند.
بنابراين امام حســن همان برنامه را اجرا کرد که امام حســين اجرا کرد و امام حسين همان برنامه را اجرا کرد که امام حســن اجرا کرد، فقط شکل کارشان با هم فرق داشت ولي روح هر دو يکي بود.
حضرت امام حسن(ع) روز بيست و هشتم ماه صفر سال 49 هجري در سن 47 سالگي به خاطر خوردن زهر و مسموميت ناشي از آن به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد. هنگامي که امام حسن(ع) به شهادت رسيد، امام حسين(ع) او را غسل داد و کفن کرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلي که رسول خدا(ص) در آنجا بر جنازهها نماز ميخواند، حرکت داد و بر جنازه نماز خواند. اما اين اقدامها همراه با فشارهاي افراد منسوب به بنياميه بود، به نحوي که آنها اجازه ندادند تا امام حسن(ع) در خانه حضرت رسول(ص) دفن شود و جسم پاک او را در قبرستان بقيع به خاک سپردند. اما اين کار نيز بدون حاشيهها نبود و ايادي دنياطلب معاويه، با شقاوت و بيرحمي اقدام به تيرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) کردند ، در حاليکه خود را مسلمانان واقعي ميناميدند.