سرلشکر شهید خلبان حسین خلغتبری به همراه شهید سرلشکر خلبان عباس دوران در از بین بردن نیروی دریایی عراق، نقش مهمی ایفا کرد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، شهرستان زیبای رامسر این افتخار را دارد که در کنار مواهب بی بدیل طبیعی در تاریخ دفاع مقدس نیز کارنامه درخشانی داشته باشد.
این شهرستان زیبا، بزرگ مردانی را در دامان سبز و پر عطوفت خود پرورش داده و از اینکه شهید عالی مقامی، چون سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری را که یکی از پاکدلانی است که تمام هستی خود را در راه دفاع از کیان مملکتش در اولین روز نوروز سال ۱۳۶۴ تقدیم کشورش کرد به خود میبالد.
شهید خلعتبری به این گفته اش که «اگر ارزشمندتر از جانم هدیهای داشتم آنرا با این مردم خوب تقدیم میکردم» جامه عمل پوشاند و در اولین روز نوروز آنرا تقدیم کشورش کرد.
سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری در تاریخ دوازدهم مهرماه ۱۳۲۸ در روستای بصلکوه رامسر در یک خانواده کشاورز و مومن و نسبتا مرفه چشم به جهان گشود. پدربزرگ مادری اش سیف اله خان حیاتی و از مبارزان و شهدای جنگل و همرزمان میرزاکوچکخان بود.
حسین بارها از مادرش داستان دلاور مردیهای پدربزرگش را شنیده بود و به آن افتخار میکرد.
وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در روستای چالکرود، برای گذراندن دوره دبیرستان به تهران آمد و پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه علمیه وارد خدمت سربازی شد و در دوران سربازی در منطقه اهواز درگیریهایی با چریکهای عراقی داشتند که بر اثر همین درگیریها خطی بر روی گلوی ایشان باقی مانده بود.
در یکی از این درگیریها وی تا مرز مرگ پیش رفت، اما درنهایت چریک عراقی را از پای درآورد.
با وقایعی که در دوران سربازی پیش آمده بود مصمم شد که وارد عرصه نظامیگری شود و بنابر این در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن یک دوره دو ساله هواپیمای F۴ در آمریکا به میهن اسلامی برگشت تا این پرنده تیز پرواز عرصه عشق و ایثار کابوس نیروی دریایی ارتش بعثی عراق شود.
با شروع جنگ در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ جزو اولین گروه و فرمانده پروازی هشت فروند از ۱۴۰ جنگنده ایرانی بود که ساعاتی پس از تجاوز دشمن به ایران به عراق حمله کردند و پاسخ دندان شکنی به نیروهای دشمن دادند.
در طول ماموریتش در بوشهر و در ماموریتهای مختلف خصوصاً در هفتم آذرماه ۱۳۵۹ به همراه شهید سر لشکر خلبان عباس دوران در از بین بردن نیروی دریایی عراق، نقش مهمی را ایفا کرد تا آنجا که پس از این ماموریتها به شکارچی اوزا معروف شد.
اوزا ناوچههای موشک انداز عراقی بود که به علت برد بلند و قابلیت مانورش به راحتی ناوهای ما را در خلیج فارس مورد هدف قرار میداد ومزاحمتهای زیادی به ویژه در خارک به وجود میآوردند و مانع صدور نفت ما میشدند.
این ناوچهها شبها از دهانه فاو خارج میشدند و جزیره خارک را موشکباران میکردند.
از آنجایی که ایشان مهارت خاصی در اصابت قراردادن این ناوچهها با موشک موریک داشتند و این کار از عهده هر کسی بر نمیآمد به دلیل رشادتهایش به او لقب شکارچی اوزا داده بودند.
این شهید بزرگوار در زمان حیات خویش بالاترین و موفقترین پروازها را تجربه کردند و نشان مخصوص دریافت کرده بود.
با آن که نظامی بودند ولی دارای قلب بسیار رئوف و مهربانی بودند در یکی از خاطرات خود در عملیات منهدم کردن پل العماره اینطور بیان میدارند که «وقتی روی پل رسیدم حملات ضد هوایی دشمن به اوج خود رسید. اتومبیلهای مختلف که مشخص بود شخصی است روی پل در حرکت بودند با قبول خطر دور زدم و بعد از عبور آنها پل را منهدم کردم وقتی از من سوال شد که چرا چنین کردی؟ در پاسخ گفتم فرزندی یکساله دارم یک لحظه احساس کردم که ممکن است توی ماشین بچهای مثل بچه من باشد چطور قبول کنم که پدری بچه سوخته اش را در آغوش بگیرد...».
در بخشی دیگر از مصاحبه خود به خبرنگار میگوید: «یادم نمیرود که در دزفول بودم، زنی بچه سوختهاش را گذاشت بغل من و گفت: بی غیرت تو خلبان مایی بگیر! یک لحظه احساس کردم که بچه خودم است ما میجنگنیم برای بقای فرزندانمان نه برای بقای شخص خودمان، ما یک کشور هستیم که داریم با یک دنیا میجنگیم خواستم به آن زن صحبت کنم که دیدم عصیانی و ناراحت است و دیگر چیزی نگفتم. من خطر موشکهای زمین بهوا را به جان خریدم و دو بار بر روی پل العماره دور زدم که یک بچه یکساله را نکشم ولی صدامیان به زنها و بچههای ما رحم نکردند.
هنگامیکه خبر سقوط خرمشهر را شنیدم و مطلع شدم که به پیرها و بچهها هم رحم نکردهاند و مرتکب چه جنایات فجیعی شدند، به خدای کریم و به شرفم قسم خوردم که این بار اگر وارد عراق شدم شهرک «صفوان» را در هم بکوبم. ولی وقتی وارد خاک عراق شدم ابتدای شهرک گویا یک مدرسه بود با چشم خودم دیدم مادری پرید و بچهاش را در زیر شکم گرفت روی بچه اش خوابید در همان لحظه به خودم آمدم و بمبها را رها نکردم و وقتی رد شدم از شدت خشم چند فشنگ هوایی خالی کردم و به سمت گمرک صفوان پرواز کردم و کامیونهای حامل مهمات را منهدم کردم.
من شاهد این صحنه ها بودم مردم خرمشهر را میدیدم که پای برهنه در بیابانها و سرگردان شده بودند تا از تیررس دشمن دور شوند و بچههاشان را کول کرده بودند.
وقتی که هواپیمای ما را میدیدند فکر میکردند هواپیمای دشمن است و از ترس خودشان را روی خاکها و لجنزارها پرتاب میکردند و منتظر کامیون نظامی، ارتشی، بسیجیای، سپاهیای، هلیکوپتری، چیزی بودند تا از منطقه خارج شوند.
من این را میگویم که تاریخ بنویسد و آیندگان ما بدانند که ما در اوج مظلومیت میجنگیم و هیچ باکی نداریم اگر یک میلیون نفر از ما هم شهید شوند و خودمان هم بمیریم و فرزندمان هم کشته شوند و همچون بیگناهانی که تاکنون مردهاند اشک در چشمانمان حلقه میزند ولی پاهایمان سست نمیشود [ در این لحظه شهید خلعتبری با بغض و گریه سخن میگوید]، باز هم تسلیم نمیشویم تا دنیا بفهمد ایرانی مسلمان هرگز در برابرهیچ تجاوزی سکوت نمیکند و تا نابودی متجاوز دست از کار نمیکشد.
با اینکه بیش از هفتاد مرتبه به خاک عراق حمله کردهام ولی باز هم قانع نیستم من باید بجنگم و مرگ برای من افتخار است»
در کنار روحیه شجاعت، عزت نفس، ایثار و کمک به همنوع باید به اهل بیت را نیز از ویژگیهای بزرگ او شمرد، چنان که در خصوص یکی از عملیاتهای برون مرزی از وی نقل شده است که میگفت:وقتی پایگاههای الرشید و المثنی را در قلب بغداد در هم کوبیدم متوجه یک گنبد طلایی شدم با رادیو گفتم یک گنبد طلایی میبینم که فرمانده عملیات در جوابم گفت:زیارتتان قبول آنجا حرم مطهر امام موسی کاظم (ع) است ... ناگاه اشک در چشمانم سرازیر شد و به ایشان سلام دادم.
امیر سر تیپ خلبان محمد امینی درباره نقش برجسته ایشان در دوران دفاع مقدس میگوید: «این خلبان شهید جزو خلبانهای بسیار متعهد، وطنپرست، متخصص و علاقمند و متبحر بود که انبار مهمات دشمن را با دقت مورد هدف قرار میداد. این شهید در اوایل جنگ ۷۰ ماموریت برون مرزی داشتند و به دفعات خاک دشمن را بمباران کرد و ماموریتهایی بر ضد نیروی دریایی و هوایی دشمن داشت و اهداف استراتژیک، چون پایگاههای هوایی، پالایشگاهها، مراکز تولید برق دشمن به دفعات از سوی خلبانانی، چون شهید خلعتبری مورد هدف قرار گرفت. در عملیات مروارید در آذر ماه ۱۳۵۹ که عملیات دریایی در شمال خلیج فارس و در نزدیکی اسکله البکر و الامیه که جزو اسکلههای صدور نفت عراق بود نقش اساس در انهدام نیروی دریایی عراق داشت»
شهید خلعتبری افسری نکتهبین و باهوش بودند. در دادگاه لاهه به عنوان نماینده نظامی ایران حضور داشتند. گویا قاضی دادگاه به سمت ایشان با خودکاری که در دست داشت به حالت شماتت اشاره میکند و میگوید: شما متجاوزید که ایشان به حالت خشم و به طور ناگهانی خودکار قاضی را از دست او گرفت.
در مقابل اعتراض قاضی که گفت چرا خودکارم را از دستم گرفتی گفت: این خودکار ممکن است که ارزش مادی آن چند دلار باشد. وقتی من آن را از شما گرفتم شما را عصبانی کرد و از آن نگذشتی و در مقابل زور از خودت دفاع کردی! چطور ما از کشور و ناموسمان بگذریم و از خودمان دفاع نکنیم! قاضی لحظهای مکث کرد و سپس گفت حق با شماست.
به قدری تعداد پروازهای ایشان زیاد بود که بعد از انجام یک ماموریت و بعد از اینکه هواپیما را مینشاند بدون اینکه غذا بخورد وارد کابین هواپیمای آماده به عملیات دیگری میشد و حتی لقمه غذا را همانجا و در داخل کابین میل میکرد و در یک روز چندین سورتی پرواز داشت و به همین علت دچار سائیدگی ستون فقرات شده بود و دکتر هم متذکر شده بود که اگر به این رویه ادامه دهد فلج شده و باید روی ولیچر بنشیند که ایشان در پاسخ گفتند من ویلچر را ترجیح میدهم تا اینکه بنشینم و متجاوزان وارد خاک کشورم شوند.
به پاس رشادتها و دلاور مردیهایش ۱۷ ماه ارشدیت درجه نظامی و نشان فتح را دریافت کرد.
با توجه به اینکه این شهید گرانقدر دارای بیشترین پرواز اسکرامبل و در غالب طرح پدافندی بوده وشهادتش نیز در یک پرواز اسکرامبل رقم خورد واز سوی دیگر نقش وی در نابود کردن نیروی دریایی عراق بیبدیل بود، شایسته است که وی را «قهرمان جنگهای دریایی و طرحها و پروازهای پدافندی» بنامیم.
گوشهای از عملیاتهای پیروزمندانه آن امیر ارتش اسلام به شرح زیر است:
۱-با شروع جنگ، شهید خلعتبری فرماندهی هشت فروند هواپیمای جنگنده را بر عهده داشت و جزو اولین گروه خلبانان ایران بود که وارد خاک عراق شد و زیرساختهای اقتصادی شهر بغداد را مورد هدف قرار داد.
۲-این شهید بزرگوار در کارنامه خویش انهدام ۲۳ فروند ناو و ناوچه اوزای عراق و و ناوچه مین جمع کن عراقی را دارد
۳-شهید خلعتبری نماینده نظامی نیروی هوایی در دادگاه بین المللی در دادگاه لاهه بود که برای احقاق حق ملت ایران دفاعیات جانانهای نمود.
۴-انهدام تاسیسات پایگاه شعیبیه عراق
۵-انهدام بندرامالقصر
۶- انهدام پایگاه الرشید و المثنی در قلب بغداد
۷-انهدام پل العماره عراق
۸-انهدام خانههای متحرک و ستون نظامی که با اصابت قراردادن آن ۴۸ افسر عالیرتبه و ۲ ژنرال عراقی به هلاکت رسیدند.
۹- انهدام پالایشگاه کرکوک، بصره و ...
۱۰- انهدام تانکها و نفربرهای عراقی به دفعات زیاد [۱۱]۱۱-انجام بیشترین پروازهای طرح پدافندی و اسکرامبل تا زمان شهادت
در اول فروردین سال ۱۳۶۴ در حالی که در منزل مهمان هم داشت از دختر کوچکش آیدا که برای رفتن پدر دلتنگی میکرد و از پسرش آرش خداحافظی کرد و آنها را بوسید و دست خطی برای همسرش تحت این عنوان که «دوستت دارم برای همیشه» بر جای گذاشت و از او خداحافظی کرد.
گویا به او الهام شده بود که این دیدار آخر است. چند شب قبل از انجام ماموریت در خواب دید که سوار بر اسب سفیدی در حال مبارزه است که به همسرش گفت شهادتم نزدیک است مواظب خودت و بچهها باش. شما را به خدا میسپارم، وقتی که میخواست از آنها خداحافظی کند شیشه ماهی عید بر سر سفره هفت سین شکست. با همه عاطفه پدرانه از دخترش که گریه میکرد جدا شد و برای انجام ماموریت از منزل خارج شد.
او پس از اینکه یک هواپیمای عراقی را سرنگون کرد موردهدف هواپیمای میگ ۲۵ عراقی قرار گرفت و روح بلند او پلی از آسمان به عرش برین زد تا در جوار خداوند آرام گیرد و پیکر بدون سرش را همچون مقتدایش حسینابنعلی تقدیم ملت همیشه بیدار و امام شهیدان کرد. نامش حسین و سیرهاش حسینی بود.
در یکی از مصاحبه هایش گفته بود که وصیتمیکنم که من را درقله کوهی در زادگاهم- که میگویند میرزا کوچک خان در آنجا بر علیه روسهای متجاوز میجنگید- به خاک بسپارند ... اگر افتخار شهادت نصیب من شد، آنچه از من باقی میماند حتی اگر ذرهای از گوشت بدن من باشد، آن را در قله آن کوه دفن کنید تا شاید روح من هم پاسدار این مرزو بوم باشد».
او همواره میگفت: «تا مادامی که نیروهای دشمن در خاک کشور من هستند استراحت و گوشه نشینی را بر خود حرام میدانم و اگر ذرهای از خاک کشورم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در وطنم میشویم و نمیگذارم که حتی ذرهای از خاک پاک وطنم را با خود ببرند و در این راه مرگ را بزرگترین نعمت خدایی بر خودم میدانم.»