شهید جهانگیر اسکندری متولد یکی از روستاهای شهرستان دزپارت به خوش رویی و رفاقت با اطرافیان معروف بود ولی او در وصیت نامه اش از دوستانش خواست در برابر منافقین کوبنده برخورد کنند.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان خوزستان، شهید جهانگیر اسکندری در تاریخ ۱۳ مهر ماه ۱۳۴۵ در یکی از روستاهای شهرستان دهدز با نام «سبزی چشم» دیده به جهان گشود و در دوران کودکی همراه با پدر خود از طریق کشاورزی امرار معاش میکرد، به زراعت مشغول بود.
او پس از درگذشت پدرش به دلیل مسائل مالی توانست تا کلاس پنجم تحصیل کند و پس از آن با برادر خود به کشاورزی مشغول شدند تا هزینههای زندگی را تامین کنند، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی روستا را به مقصد ایذه ترک کرد تا با کارگری زندگی خود را بگذراند.
بر اساس گفته اطرافیان اگرچه او در خانوادهای ضعیف (به لحاظ مالی) متولد شد، اما پرورشش در محیطی با اعتقادات مذهبی باعث برخورداری او از معنویت و علاقه به ائمه اطهار گشت؛ شهید اسکندری در هر بار مرخصی به زیارت امامزادههای شهر میرفت و از آنها طلب آمرزش میکرد.
او به دلیل خوش اخلاقی دوستان زیادی هم بین اطرافیان داشت و روابط صمیمی با دوستانش داشت.
شهید اسکندری پس از انقلاب اسلامی به مبارزه با منافقین پرداخت و عمده فعالیت هایش در سپاه پاسداران بود، پس از آغاز جنگ نیز در حالی که ۱۷ سال بیشتر نداشت یک سال پیش از سن قانونی در جبههها به عنوان سرباز وظیفه حضور یافت.
جهانگیر اسکندری در گردان حضرت رسول (ص) شهرستان ایذه از لشکر ۷ ولیعصر (عج) استان خوزستان به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۶۶ در منطقه کردستان در عملیات پدافندی نصر ۸ در محلی به نام «ماووت» با اصابت ترکش به سر شهید شد.
پیکر پاک این شهید در قبرستان روضهالزهرا شهرستان ایذه قطعه شهدا به خاک سپرده شد تا میعادگاهی برای عاشقان ولایت و شهادت باشد.
بخشی از وصیت نامه
شهید اسکندری در بخشی از وصیت نامه خود خطاب به خانواده و اطرافیانش میگوید که نباید از مرگش ناراحت باشند، زیرا «اسلام خون میخواهد و ما باید خون بدهیم تا این انقلاب اسلامی را حفظ کنیم و به ندای امام عزیزمان لبیک بگویم و همان طوری که اماممان فرمود باید تمام جوانان به جبهه بروند و جنگ را به نفع اسلام تمام کنند.»
او همچنین از افرادی که نمیتوانند به جبهه بروند میخواهد که «پشت جبهه را محکم نگه دارند و به حرفهای منافقان گوش ندهند. اگر با آنها روبرو شدید قاطعانه جوابشان بدهید و آنها را محکوم بکوبید.»
شهید جهانگیری در ادامه وصیت خود بیان کرد: این جنگی که بر ما متحمل شد جنگ با صدام تنها نیست، بلکه جنگ بین اسلام و کفر است و ما الآن داریم با تمام قدرت، جلوی تمام کفار و ابرقدرتهای پوشالی جهان را میگیریم تا انشاء الله به همین زودی جنگ را به نفع اسلام پایان بدهیم و پرچم اسلام را بر سراسر جهان به خصوص قدس عزیز بنشانیم؛ و از مادر مهربانم که سالها برایم زحمت کشید میخواهم که مرا حلال کند و مادرجان میدانم که حق زیادی بر گردنم داری، ولی بنده نمیتوانستم جوابگوی این همه زحمتهایت باشم و از شما میخواهم که مرا ببخشید و حلال کنید.