سردار سپه و پهلوی اول، از اشتغال مملکت بی خبر بود و در چنین روزی از ترس اسارت، تبعید حقیرانه را بر مقاومت بزرگوارانه ترجیح داد.
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز اراک؛ رضاشاه پایهگذار سلسله پهلوی در ایران بود پس از حکومت ۱۶ ساله و فاجعهساز کشف حجاب با زور افسر انگلستان بر حاکمیت ایران مجبور به استعفا و تبعید شد و در آفریقای جنوبی، در اوج غربت و تنهایی مرد.
رضاخان هنگام ترک کردن کشور و آغاز تبعید به آفریقا، به محمدرضا -پسرش- میگوید: «من در حفظ تاج و تخت کوتاهی نکردم؛ ولی نیروهای قویتر از من، مرا شکست دادند. من سلطنت را برای تو حفظ کردم، آیا تو قادر هستی آن را حفظ کنی؟» این اظهارات نشان از آن داشت که رضاخان ایران را برای حفظ تاج و تخت خانواده خود میخواسته و حاضر بوده به هر نحو ممکن این سلطنت را برای وارثان خود حفظ کند و در واقع، ایران یعنی سلطنت پهلوی و دیگر هیچ.
رضاشاه پایهگذار سلسله «پهلوی» در ایران، سال ۱۳۰۴ش. رسماً پادشاه ایران شد و سقوط سلسله قاجاریه را اعلام کرد. تا سال ۱۳۲۰ بر ایران حکومت کرد و سرانجام با استعفای خویش، سلطنت را به پسرش محمدرضا واگذار کرد.
علل سقوط
پس از جنگ جهانی اول برای مدت کوتاهی، صفوف نیروهای موافق و مخالف با یکدیگر مشخص نبود؛ اما طولی نکشید که سه جناح در مقابل هم قرار گرفتند؛ یعنی شوروی، دولتهای محور (آلمان، ایتالیا و ژاپن) و دولتهای متفق (انگلستان، فرانسه، لهستان).
تسخیر حبشه به دست ایتالیا، حمله ژاپن به چین، اشغال چکسلواکی به دست آلمان، زمینههای آغاز جنگ دوم جهانی را فراهم کرد. سرانجام با حمله آلمان و شوروی به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد.
تحول بزرگی که در نیمه دوم سلطنت رضا شاه، سیاست خارجی ایران را تحتالشعاع قرارداد، روی کار آمدن «هیتلر» در آلمان و پیشرفت سریع اقتصادی و نظامی آن کشور بود.
پیش از این، انگلستان و فرانسه به سبب تمایلات ضد کمونیستیِ هیتلر در مقابل توسعهطلبیهای آلمان، سیاستی مسالمتآمیز را در پیش گرفته بودند. این سیاست تا شروع جنگ دوم جهانی ادامه یافت. از این زمان به بعد (از زمان قدرتگیری هیتلر) رضاشاه به شدت به آلمانِ هیتلری متمایل شد و روابطش را با آن گسترش داد. «دولت آلمان نیز، چون به دنبال جذب متحدان بیشتری بود، توسعه روابط سیاسی و تجاری خویش را با ایران مؤثر میدانست.» این امر، اسباب نگرانی انگلیس را فراهم کرد. شوروی هم از این امر ناخشنود بود.
خشم و نارضایتی مردم از جنایت رضاخان در کشف حجاب
کشف حجاب یا واقعه کشف حجاب، از رویدادهای دوره رضاخان است که با تصویب قانونی در ۱۷ دی ماه سال ۱۳۱۴ش، زنان و دختران ایرانی را از استفاده چادر، روبند و روسری منع کرد.
هرچند مسئله بیحجابی از زمان ناصرالدین شاه آغاز شده بود، اما رسمیت نداشت تا اینکه رضاشاه با سفر به ترکیه و دیدن تمدن تجددگرایانه، تصمیم گرفت ایران را از لحاظ ظاهر به پای ترکیه برساند و از همان زمان مسئله کشف حجاب را مطرح کرد و مدتها با زمینهسازی، نهایتا در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ش به تصویب و آنرا اجباری کرد.
در پی این اقدام، علمای شهرهای مختلف ایران به این تصمیم، اعتراض کردند که شدیدترین آنها در مشهد بود که به قیام مسجد گوهرشاد معروف گشت، دولت برای سرکوبی این اعتراض، به مردم حمله کرده و کشتار عظیمی در مشهد انجام داد که تا آن روز در ایران کمسابقه بود.
از عوامل گسترش بیحجابی، حمایت رضاشاه از زنان بیحجاب، آزادی اقلیتهای مذهبی مثل ارمنی و زرتشتی و کشف حجاب اعضای خانواده سلطنتی را میتوان برشمرد.
سفر رضاخان به ترکیه که در آن هنگام به وسیله تمام مصطفی پاشا (آتاتورک) عرصه تاخت و تاز فرهنگ غرب قرار گرفته بود و فرهنگ اسلامی با زور از صحنه زندگی مردم خارج میشد، یکی از توطئههای روشنفکران وابسته بود تا رضاخان، تحت تاثیر قرار گرفته و در تغییر ماهیت ملی و اسلامی مردم ایران تلاش بیشتری بنماید.
برخی منابع میگویند: محمدعلی فروغی مدتی سفیر کبیر ایران در ترکیه بود. در آن مدت بین او و "کمال آتاتورک" رئیس جمهور و "عصمت اینونو" نخست وزیر و سایر مقامات ترکیه، روابط بسیار حسنهای ایجاد شده بود، بهطوری که در تمام مدت، او مورد مشورت مقامات ترکیه قرار میگرفت. مراد از این نزدیکی این بود که شاه از نزدیک با مظاهر تمدن اروپا، که به وضع شایانی در ترکیه رواج یافته بود، آشنا شود و بعد به عنوان سوغات، قسمتی از آن تمدن را در ایران پیاده نماید.
رضاشاه روز دوازدهم خرداد ۱۳۱۳ عازم ترکیه شد. مدت مسافرت شاه در ترکیه چهل روز به طول انجامید و کمال آتاتورک از شاه ایران تجلیل شایستهای کرد. رضاشاه وقتی که به ایران بازگشت تصمیم گرفت، ایران را از لحاظ ظاهر به پای ترکیه برساند. تغییر کلاه، کشف حجاب، تاسیس دانشگاه، تمام اینها سوغات ترکیه بود. فروغی با مهارت خاصی موفق به انجام خواستههای خود شد، بدون اینکه شخصاً قدمی برداشته باشد. فروغی خود مجدداً رئیسالوزراء رضاخان شد و نتایج سفر رضاخان به ترکیه را پی گرفت.
محمدرضا اعتراف میکند که: «ایران پس از ترکیه دومین کشور مسلمانی بود که رسماً حجاب را ممنوع ساخت.»
جوگیری رضاخان در ترکیه
رضاشاه در مدت سفر به ترکیه با همه زوایای غربگرایی و شیوه زدودن ارزشهای ملی و اسلامی رژیم آتاتورک آشنا شد و وقتی به ایران بازگشت تصمیم گرفت که ایران را به پای ترکیه برساند. مخبرالسلطنه که از سال ۱۳۰۶ تا ۲۲ شهریور ۱۳۱۳ به مدت شش سال نخستوزیر رضاشاه بود مینویسد: «فکر تشبه به اروپا از آن (ترکیه) بر سر پهلوی آمد.» به هنگام حضور شاه در ترکیه، او از مدرسهای دخترانه در آنکارا به نام عصمت پاشاه دیدن کرد. در آن مدرسه دختران بیحجاب هنگام ورود شاه با کف زدنهای ممتد، مقدم او را گرامی داشتند.
رضاشاه پس از این دیدار به سفیر کبیر ایران، مستشارالدوله صادق میگوید: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم خصوصاً زنان اقدام کنیم»
قول طلوعی درباره رابطه ایران و آلمان
محمود طلوعی مینویسد: «روابط ایران و آلمان رو به گسترش نهاد و آلمان در آخرین سالهای سلطنت رضاشاه به صورت بزرگترین شریک تجاری ایران در آمد. رضاشاه، بخش اعظم ارز حاصله از سهم مشارکت ایران در شرکت نفت را صرف خرید کالا از آلمان میکرد و این برای انگلیسیها ناگوار بود.»
سیدجلالالدین مدنی نیز مینویسد: «در این زمان (بعد از سال ۱۳۱۶) کارشناسان آلمانی در سراسر ایران خدمت میکردند. بسیاری از مؤسسات، از راهآهن تا مخابرات و حملونقل و اسلحهسازی در دست آنان بود. هیتلر نیاز به ایران داشت و میخواست متحدی در این سمت داشته باشد.»
غنیمتخواهی از انگلستان
بعد از آغاز جنگ جهانی دوم و مصائبی که انگلستان در آغاز جنگ متحمل شد، رضاشاه انگلیسیها را برای پرداخت بدهیهای معوقه به ایران و افزایش سهم ایران از شرکت نفت، تحت فشار قرار داد. انگلیسیها در آن شرایط دشوار تسلیم شدند؛ ولی کینه و نفرت آنها از رضاشاه دو چندان افزایش یافت. فرصتی که انگلیسیها برای انتقامجویی از وی، مترصدش بودند، با حمله آلمان هیتلری به شوروی فراهم شد.
اشغال ایران
چرچیل، فردای حمله هیلتر به خاک شوروی، دست دوستی به سوی استالین دراز کرد و رضاخان، اولین قربانی این دوستی بین دو دشمن بود. با اینکه دولتهای انگلیس و فرانسه از خرد شدن شوروی با حمله آلمان خوشحال بودند؛ اما به علت پیشرفتهای آلمان و به خطر افتادن منافع غرب در خاورمیانه تصمیم گرفتند به حمایت از شوروی بشتابند و ایران، بهترین راه کمک بود.
نگرانی از بیطرفی در جنگ جهانی دوم
در کوران جنگ جهانی دوم، پیش از آنکه انگلیس و فرانسه در یازدهم شهریور ۱۳۲۰ش. به آلمان اعلان جنگ کنند، ایران، بیطرفی خود را به آگاهی دولت انگلستان رسانده بود؛ اما بدیهی است که بیطرفی ایران به سبب اهمیت جغرافیای نظامی نمیتوانست به دیده احترام نگریسته شود؛ مضافاً اینکه بهانه بزرگی چون: تمایل ایران به آلمان نازی، توسعه روابط صنعتی و تجاری با آن کشور و وجود جاسوسان آلمانی در ایران کافی بود تا هر لحظه، هراس هجوم متفقین، فضای ایران را آشفتهتر سازد.
سرانجام با پیشروی فزاینده ماشین پرقدرت جنگی آلمان و اشغال هولانگیز و ناباورانه اروپا، راهی جز ایران برای رساندن مهمات و ساز و برگ جنگی به روسیه باقی نماند.
چرچیل مینویسد: «ایجاد یک راه ارتباطی از طریق ایران برای تماس با روسیه، فوقالعاده اهمیت داشت... ما برای اینکه با روسها تماس پیدا کنیم پیشنهاد کردیم عملیات مشترکی را در ایران شروع کنیم.»
شروع عملیات در ایران
سرانجام در نیمهشب دوشنبه، سوم شهریور ۱۳۲۰ قوای شوروی با پشتیبانی تانک و هواپیما از شمال و قوای انگلیس از مرزهای غربی، وارد ایران شدند. جبهه دوم ارتش انگلیس از مرز خسروی عبور کردند و تاسیسات نفت شاه را تصرف و به سوی کرمانشاه پیشروی کردند. نیروهای ایرانی در برابر آنان، مقاومت زیادی کردند؛ اما در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ فرمان ترک مقاومت به تمام واحدهای نظامی ابلاغ شد و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند و ارتش، تار و مار شد.
دوران استبداد و ضعف ایران
ملت ایران که دوران استبداد را میگذارند، طبعاً ارتش را یاری نمیکرد. ارتش ایران هم درحدی نبود که بتواند نیروهای انگلیس و شوروی را عقب بزند؛ ولی اگر مردم به مقاومت بر میخاستند، اشغال کشور به سادگی عملی نبود. با شکست ارتش ایران در برابر متفقین، علی منصور، نخستوزیر، سقوط کرد و ذکاءالملک فروغی زمامدار شد.
فشار بر رضاشاه
یکی از پیامدهای اشغال ایران به دست متفقین، سقوط رژیم استبدادی رضاخان و به قدرت رسیدن فرزندش محمدرضا بود. روز پنجم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای انگلیس و شوروی به سوی تهران حرکت کردند. در همین زمان رضاشاه استعفا داد.
محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» میکوشد تا وحشت رضاشاه را از روسها کتمان کند. وی مینویسد: «متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر، پدرم گفت: "آیا تو فکر میکنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟ " سپس در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ پدرم استعفا داد.»
اما اشرف پهلوی مینویسد: «پدرم به خاطر سن زیاد و ترس از روسها که با طرفدارانش به خشونت، رفتار کرده بودند و اینکه وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بود به این زودی و سادگی مضمحل شده و روسها به طرف تهران حرکت کردهاند، روحیه خود را به شدت باخت.»
استعفانامه
رضاشاه، نامه استعفایی را ـ که فروغی تهیه کرده بود ـ امضا کرد و صبح روز ۲۵ شهریور به سوی اصفهان رفت. متن استعفا به شرح ذیل است: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله، مصروفِ امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که وقت آن رسیده که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد...؛ بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کنارهگیری نمودم و از امروز که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین قانونی را باید به سلطنت بشناسد...»
به سلطنت رسیدن محمدرضا
استعفانامه رضاخان که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود (پس از سوگند محمدرضا در مجلس) تقریر شد و مقدمات رفتن پدر و انتصاب پسر به سلطنت تدارک دیده شد. روز ۲۵ شهریور، استعفای رضاشاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز ۲۶ شهریور، محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسماً شاه شد.
شروع آوارگی رضاشاه مخلوع
برنامه سفر رضاشاه که انگلیسیها برای او تنظیم کرده بودند، این بود که از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان شود. به رضاشاه گفته بودند که پس از مدتی اقامت در هندوستان، به هر جا که خودش مایل باشد، میتواند سفر کند.
سرانجام رضاخان به سرعت، سوار اتومبیلش شد تا به سوی اصفهان و سپس کرمان حرکت کند. خانوادهاش قبلاً به اصفهان رفته بودند. رضاخان هم عجله داشت که سریع، تهران را ترک کند تا به دست قشون روس نیفتد؛ زیرا هر لحظه ممکن بود آنان از کرج به تهران برسند.
مرگ رضاشاه
رضاخان از اصفهان به کرمان و سپس به بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی شد. برخلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت.
سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد. چند سال بعد در چهارم مرداد ۱۳۲۳ در آنجا بر اثر سکته مرد.
قول آبراهمیان در مورد مرگ رضاشاه
آبراهامیان مینویسد: «سرنگونی و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعید که در آخرین سالهای پادشاهی به مستبدی حریص و بیرحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متاسف و متاثر نکرد.»
جنازه او را به مصر بردند و حدود شش ماه به صورت امانت گذاشتند. سرانجام در سال ۱۳۲۸ جسد او را به ایران آوردند و دفن کردند.