سالروز رحلت پیامبر مهربانیها حضرت محمد (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای مازندران. حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آخرین پیامبر از پیامبران الهی، پس از بیست و سه سال تلاش در امر رسالت، پیامبری و رهبری امت اسلام؛ بنا بر قول مشهور علمای شیعه، در روز دوشنبه ۲۸ ماه صفر سال ۱۱ هجری، پس از چهارده روز بیماری و کسالت، رحلت فرمودند و در حجره مسکونی خویش در جوار مسجدی که تاسیس کرده بود، توسط امام علی (علیهالسلام) غسل و کفن شده و به خاک سپرده شد.
آن حضرت در آخرین روزهای عمر خویش، اصحاب خود را به یاری لشکر اسامة بن زید سفارش میکردند ولی عدهای از نزدیکان، سرپیچی کرده و حضرت آنها را لعن کرد؛ همچنین قلم و دوات درخواست نمودند که چیزی بنویسند تا پس از ایشان هرگز کسی گمراه نشود، ولی خلیفه دوم از این کار ممانعت کرده و برخی دیگر با او مخالفت کردند که این کار باعث آزار پیامبر گردید و ایشان همه را از نزد خود راندند. آن حضرت زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیهالسّلام) داده و وصیتهایی به ایشان کردند.
آخرین روزهای عمر پیامبر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی (علیهالسّلام) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی (علیهالسّلام) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد، ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»
پس به علی (علیهالسّلام) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»
در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»
- پیشگیری از بدعتها
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابه خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیشگیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید، زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»
-
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از این هشدار به منزل "امسلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.
سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟»
ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراضکنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره فرماندهی "اسامه" میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادتکنندگان خود بهطور مرتب میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.
- لعن متخلفان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «نفذ و اجیش اسامه». «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»
- درخواست دوات و قلم
پس از لعن متخلفان، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند. لحظاتی بعد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند؛ که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.
حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حضور جمع، رو به حضرت علی (علیهالسّلام) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیهالسّلام) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیهالسّلام) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "امسلمه" فرمود: «علی (علیهالسّلام) را میطلبد، به او بگوئید بیاید».
علی (علیهالسّلام) آمد و مدتی با هم بهطور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی (علیهالسّلام) پرسیدند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه گفت؟
در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در همان حال چند مرتبه فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده»
- حلالیتطلبی از مردم
در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبهای خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شلاقی آماده کردند، ولی همینکه خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.
سپس به علی (علیهالسّلام) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.
- وداع حضرت فاطمه با پدر
در لحظات آخر عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بسیار گریان بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه (سلاماللهعلیها) گریهاش شدت یافت، آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند:
«در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسماش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت (علیهمالسّلام) من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم.
- لحظه وفات
در لحظات واپسین عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرش در دامان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرار داشت.
هنگامه فوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خلیفه دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد میزد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی (علیهالسّلام) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این آیه را خواند:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ا فان مات او قتل...
حضرت علی (علیهالسّلام) جسد مطهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد
و این شخص جز علی کسی نیست، سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود، فرمود: «پدر و مادرم فدایتای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید... اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمیکردید، آنقدر گریه میکردم که سرچشمه اشک را میخشکانید».
سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجرهای که وفات یافته بود، در خانه خودش به خاک سپرده شد.
مسئله جانشینی
حق جانشینی پیامبر و ریاست بر حکومت مسلمانان پس از رحلت او، یکی از مهمترین مسائل و عامل اصلی تفرقه بین مسلمانان بوده است. بر همین اساس رخدادهای پیش از درگذشت پیامبر اسلام و اندکی پس از آن، از حساسترین وقایع و آکنده از سیاست پنهانکاری و پیچیدگی توصیف شده است. بر اساس تحلیل منابع شیعه، پیامبر برای تثبیت جانشینی علی (ع) پس از اعلام در غدیر، تلاش کرد مخالفان بالقوه خلافت علی (ع) را با عضویت در سپاه اسامه از مدینه دور کند و وصیتنامهای درباره بعد از خودش بنویسد، چندین بار بر حدیث ثقلین تأکید کرد وصی پس از خود را معرفی نمود و مانع اقامه جماعت توسط ابوبکر شد.
بر اساس گزارشهای تاریخی، رویکرد صحابه به مسئله جانشینی پس از پیامبر بر دو گونه بوده است: گروهی از صحابه گفتند پیامبر کسی را تعیین نکرده و در سقیفه بنیساعده گرد هم آمده و ابوبکر را به خلافت برگزیدند و گروه دیگر که بیشترشان از بنیهاشم بودند بر اساس سخنان پیامبر معتقد بودند پیامبر علی (ع) را برای پس از خود تعیین کرده است و به همین دلیل تا مدتی با ابوبکر بیعت نکردند. اختلافات این دو گروه منجر به درگیری در مدینه و حمله به خانه علی (ع) شد. بنابر برخی گزارشها حضرت علی (ع) تا بعد از شهادت حضرت فاطمه (س) با ابوبکر بیعت نکرد.
شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام)، فرزند ارشد امام علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و امام دوم شیعیان است که بنا بر نقل همه منابع شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع اهل سنت، با خوراندن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابیسفیان، مسموم و به شهادت رسید.
درباره سال و ماه شهادت آن حضرت بین مورخان اختلاف است، ولی مشهور میان مورخان شهادت آن حضرت روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در سن ۴۸ سالگی بود. بنا بر وصیت آن حضرت، محل دفن، کنار قبر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که با ممانعت عایشه و حامیانشان و تیرباران جنازه آن حضرت، سرانجام در قبرستان بقیع دفن شد.
بنا بر نقل همه منابع شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع اهل سنت، امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) با خوراندن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابیسفیان، مسموم و به شهادت رسیدند.
- مسمومیتها قبل از شهادت
معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی (علیهالسّلام) گرفت و به واسطههای پنهان زیادی متوسل گردید. حاکم نیشابوری با سند معتبر از ام بکر بنت مسور نقل میکند که گفت: «کان الحسن بن علی (علیهالسّلام) سم مرارا کل ذلک یغلت حتی کانت مره الاخیره التی مات فیها فانه کان یختلف کبده، فلم لبث بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی؛ حسن بن علی (علیهالسّلام) را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش (جگرش) را پاره پاره کرد، که بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.»
بنابر برخی اقوال امام پیش از شهادت چندین بار مسموم شده بود، اما از توطئه رسته بودند.
یعقوبی مینویسد: «امام حسن (علیهالسّلام) هنگام مرگ به برادرش حسین (علیهالسّلام) گفت:ای برادر من این سومینبار است که مسموم میشوم و مانند این بار مسموم نشدهام و من امروز میمیرم پس هرگاه درگذشتم مرا با پیامبر خدا دفن کن چه هیچکس به نزدیکی او سزاوارتر از من نیست مگر آنکه از این کار جلوگیری شوی که در آن صورت نباید بهاندازه حجامتی خونریزی شود.»
همسر امام حسن (ع)
یکی از همسران امام مجتبی (علیهالسّلام) جَعده دختر اشعث است. بنا بر نقل ابوالفرج اصفهانی نامهای سکینه، عایشه و شَعْثاء نیز برای او گزارش شده، اما وی نام صحیح او را جعده دانسته است.
به نوشته بلاذری جعده با نیرنگ پدرش به ازدواج امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) درآمد.
قول صحیح و مشهور در نحوه شهادت امام مجتبی (علیهالسّلام) این است که که معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش، امام حسن (علیهالسّلام) را زهر دهد و او نیز چنین کرد و بر اثر آن امام به شهادت رسید.
به گزارش طبرسی معاویه زهر را برای جعده فرستاده بوده است.
به گزارش سَخاوی به نقل از ابن عبدالبر، جعده به سبب کینهای که به امام حسن (علیهالسّلام) داشت، او را مسموم کرد و این دشمنی با خاندان امام علی (علیهالسّلام) در میان خانوادهاش نیز وجود داشت؛ چنانکه در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) به آن اشاره شده است. ایشان فرمودند: «ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعده سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین؛ به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش (محمد بن اشعث) در خون حسین شرکت جست.»
در گزارشها آمده که قریشیان به هنگام مشاجره با فرزندان جعده، آنان را «بَنی مُسِمَّه الازْواج؛ فرزندان زنی که همسرانش را مسموم میکند.» خطاب میکردند.
- قول به مرگ طبیعی امام و نقد آن
در برخی منابع غیر شیعی از مرگ طبیعی امام حسن (علیهالسّلام) بر اثر بیماری سخن به میان آمده است؛ که البته با قول اکثر قریب باتفاق دیگر منابع تاریخی و حدیثی مخالف است. از طرفی هم روایاتی در دست است که پایان عمر همه امامان (علیهمالسّلام) را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کرده است. از امام حسن (علیهالسّلام) نقل شده که فرمودند: «مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ اَوْ مَسْمُومٌ؛ هیچ یک از ما امامان نیست، جز آنکه کشته یا مسموم شود.»
شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی گوید: از امام رضا (علیهالسّلام) شنیدم که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ؛ به خدا سوگند! نیست از ما مگر کشته شده به شهادت رسیده.»
- عاقبت جعده
پس از کارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی که به جعده داده بود وفا کرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد؛ و به او گفت که میترسد فرزندش، یزید، را نیز مانند حسن بن علی (علیهالسّلام) به قتل برساند.
در اینجا بود که پیشگوئی امام مجتبی (علیهالسّلام) دربارهاش صادق درآمد که فرموده بود: به خدا قسم معاویه تو را فریب داد و به عهد و پیمانش وفا نخواهد کرد. تو همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.
جعده پس از زهر دادن به امام حسن (علیهالسّلام)، مورد لعن و نفرین حضرت قرار گرفت؛ و گفته شده که بیماری توام با عفونتی برای او پدید آمده و به وضع بسیار دردناکی درگذشت.
- تاریخ شهادت
مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است که امام مجتبی (علیهالسّلام) بر اثر زهری که از سوی معاویه بن ابیسفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال ۵۰ هجرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید. همان طوریکه شیخ مفید (رحمهاللهعلیه) و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی (رحمهاللهعلیه) بر آن تصریح کردهاند.
در تاریخ شهادت آن حضرت و مقدار عمر آن بزرگوار در آن، در روایات شیعه و اهل سنت اختلاف بسیار است، که عمده آنها اقوال زیر است:
۱. آخر ماه صفر سال ۴۹ هجری در سن ۴۷ سالگ
۲. هفتم ماه صفر سال ۴۹ یا سال ۵۰ در ۴۷ سالگی یا ۴۸ سالگی
۳. بیست و هشتم ماه صفر سال ۵۰ یا ۴۹ هجری در ۴۷ یا ۴۸ سالگی.
۴. شهادت آن حضرت در پنجم ربیع الاول سال ۴۹ یا ۵۰ هجرت در سن ۴۷ سالگی بوده است؛ و چنانکه میدانیم، مشهورترین اقوال در اینباره از نظر تاریخ شهادت، همان قول سوم و دوم است، و ضعیفترین آنها نیز قول پنجم میباشد، و مشهورترین اقوال در مورد عمر آن حضرت نیز همان ۴۸ سالگی است، چنانکه از علامه مجلسی و مفید (رحمةاللهعلیهما) نیز نقل شده است و صاحب کتاب منتخب التواریخ گوید: خلافی نیست در اینکه وفات آن حضرت در روز پنجشنبه بوده است، و الله العالم.
- نقش معاویه در شهادت امام
ماجرای شهادت امام مجتبی (علیهالسّلام) توسط دسیسه معاویه و سمی که معاویه مهیا ساخته بود از متواترات تاریخ و متواترات نزد خاصه و عامه است و هیچ تردیدی در آن راه ندارد. چنانکه بر اساس گزارشات بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت معاویه در زمان حیات امام مجتبی (علیهالسّلام) علیرغم تعهدش مبنی بر عدم تعیین ولیعهد و واگذاری خلافت به امام بعد از خودش، تصمیم گرفت تا یزید را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی نماید.
- مانع بودن امام برای معاویه
بزرگترین مانع برای معاویه در مسیر گرفتن بیعت از مردم برای یزید، وجود مطهر امام حسن مجتبى (علیهالسّلام) بود. مورّخ معروف «ابوالفرج اصفهانى» مىنویسد: معاویه مىخواست براى فرزندش یزید از مردم بیعت بگیرد، ولى وجود امام حسن (علیهالسّلام) و سعد بن ابیوقّاص کار را براى او مشکل مىساخت، از اینرو، هر دو تن را مسموم ساخت. آن کسی که از طرف معاویه عهدهدار مسموم کردن امام مجتبی (علیهالسّلام) گردید، همسرش جعده بود.
ابن ابیالحدید مینویسد:، چون معاویه خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی (علیهالسّلام) کرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثی کردن حکومتش مانعی بزرگتر و قویتر از حسن بن علی (علیهالسّلام) نمیدید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.
ابن اعثم شافعی در کتاب الفتوح مینویسد: از افراد مورد اعتماد شنیدم که معاویه تصمیم گرفت که فرزندش یزید را به ولایتعهدی خود بگمارد، با اینکه میدانست این کار نشدنی است، چرا که در صلحنامهای که بین او و حسن بن علی منعقد شده بود، یکی از شروط این بود که معاویه بعد از مرگش خلافت مسلمانان به شورا واگذار کند، از اینرو تمام تلاش خود را برای کشتن امام حسن (ع) به کار برد و مروان بن حکم ـ همان کسی که پیامبر او را تبعید کرد ـ را به مدینه فرستاد و به او دستمال مسمومی داد و امر کرد که او را به همسر امام حسن جعده دختر اشعث بن قیس برساند و هرچه نیرنگ دارد به کار ببرد که حسن بن علی این دستمال را بعد از قضاء حاجتش استفاده کند و نیز به جعده قول دهد که پنجاه هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج فرزندش درآورد. مروان برای انجام دستور معاویه به مدینه رفت و تمام تلاش خود را برای گول زدن همسر امام حسن (ع) به کار برد، تلاش او به بار نشست و به همین دلیل امام حسن به دیار باقی شتافت و جعده گول وعدههای مروان را خورد و این گناه زشت را مرتکب شد.
برای اثبات این قضیه که قاتل اصلی امام مجتبی (علیهالسّلام)، معاویة بن ابیسفیان بوده و او بود که برای جعده سمّ فرستاد و او را با وعده ازدواج با یزید تحریک کرد تا فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مسموم نماید؛ در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت آنقدر مطلب وجود دارد که نیازی به منابع شیعی نیست.
- شادی معاویه در شهادت امام
چنانکه در تاریخ آمده است، معاویة بن ابیسفیان علاوه بر این که عامل اصلی در شهادت امام مجتبی (علیهالسّلام) بود، بعد از شنیدن خبر شهادت امام، علیرغم تلاش برای پنهان کردن نقشش در ماجرای شهادت، آنچنان خوشحال شد که نتوانست جلوی شادمانی خود را بگیرد و این حرکت او برای همسرش تعجبآور بود.
- گزارش ابن خلکان
ابن خلکان، از استوانههای علمی اهل سنت در اینباره مینویسد: هنگامی که خبر (شهادت) حسن (علیهالسّلام) به معاویه رسید، صدای تکبیرش از کاخ خضراء شنیده شد. پس اهل شام نیز به تبعیت از او تکبیر گفتند. فاخته همسر معاویه به او گفت: چشمت روشنای امیرالمومنین، چه باعث شد تا تکبیر بگویی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: آیا به خاطر فوت پسر فاطمه تکبیر میگویی؟ معاویه گفت: به خدا سوگند به خاطر شادمانی از مرگ او تکبیر نگفتم، اما خیالم راحت شد. در آن موقع ابن عباس در شام بود و بر معاویه وارد شد. معاویه گفت:ای ابن عباس، آیا میدانی برای خانوادهات چه اتفاقی افتاده است؟ ابن عباس گفت: نمیدانم چه اتفاقی افتاده است، اما تو را شاد و خندان میبینم و خبر تکبیر گفتن و سجده تو به من رسیده است. معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. ابن عباس گفت: خدا ابومحمد (کنیه امام حسن) را رحمت کند. این جمله را سه بار گفت. سوگند به خدا که اى معاویه، بدن او قبر تو را نخواهد بست (پر نخواهد کرد) و کم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود، اگر ما به امام حسن (علیهالسّلام) ملحق شویم، به پیشواى پرهیزگاران و انگشتر پیامبران ملحق شدهایم و خداوند این دورى را جبران و این اندوه را تسکین خواهد داد و پس از آن خداوند براى ما جانشین انتخاب خواهد کرد.
همین مطلب را زمخشری در ربیع الابرار، انصاری تلمستانی در الجوهرة فی النسب آوردهاند.
- همسانی دشمنی اهلبیت با دشمنی پیامبر
ماجرای شادمانی در حالی در منابع اهل سنت درباره معاویه آمده است که طبق روایات در منابع شیعه و سنی، دشمنی و جنگ با اهل بیت (علیهمالسّلام) که امام مجتبی (علیهالسّلام) نیز به تصریح روایات اهل سنت، قطعاً جزء آنها است، جنگ و دشمنی با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. روایاتی مانند «من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی؛ هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.»
و «من احبهما فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی. یعنی الحسن و الحسین رضی الله عنهما؛ هر کسی حسن و حسین را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و و هر کسی با آن دو دشمن باشد، با من دشمن است.»
ابن حبان در صحیح خود چنین مینوبسد: «اَنّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) قَالَ لِفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وسلم لِمَنْ سَالَمَکُمْ؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) خطاب به فاطمه، حسن و حسین (علیهمالسّلام) فرمود: من با کسی دشمنی میکنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش میکنم که با شما سازش کند.»
و حاکم نیشابوری نیز در المستدرک مینویسد: «نظر النبی (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) الی علی وفاطمة والحسن والحسین فقال انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) به علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهمالسّلام) نگاه کرد و فرمود: من با کسی دشمنی میکنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش میکنم که با شما سازش کند.»
پس طبق روایات، دشمنی و جنگ با اهل بیت (علیهمالسّلام) که امام مجتبی (علیهالسّلام) نیز به تصریح روایات اهل سنت، قطعاً جزء آنها است، جنگ و دشمنی با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
بنا بر روایت شیخ طوسی امام حسن (علیهالسّلام) به برادرش، امام حسین (علیهالسّلام)، وصیت کرده بود او را در کنار مدفن پیامبر اکرم به خاک بسپارند، اما اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکند، مبادا خونی ریخته شود. در نقل دیگر آمده است که امام حسن وصیت کرده بود جسدش را پس از غسل و کفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد، دفن کنند.
- ممانعت از دفن امام نزد پیامبر
هنگام آوردن جنازه آن حضرت برای دفن در کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، جمعیت به قدری زیاد بوده که جای سوزن انداختن نبوده است.
عایشه از دفن امام حسن (علیهالسّلام) در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ممانعت کرد.
شاید بتوان یکی از دلایل اصلی ممانعت عایشه از دفن پیکر مطهر امام حسن (علیهالسّلام) در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به نقش آن حضرت در پایان دادن به جنگ جمل به نفع سپاه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) دانست.
عبداللّه بن زبیر میگوید: شنیدم عایشه در روز دفن حسن بن علی (علیهالسّلام) میگفت: چنین چیزی (دفن آن حضرت در کنار پیامبر) هرگز اتفاق نخواهد افتاد. باید در بقیع دفن شود و نباید در کنار آن سه نفر باشد.
ابن عبدالبر قرطبی، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجة المجالس مینویسد: «لما مات الحسن ارادوا ان یدفنوه فی بیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فابت ذلک عائشة و رکبت بغلة وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کانک اردت ان یقال: یوم البغلة کما قیل یوم الجمل؟! هنگامیکه حسن (علیهالسّلام) از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفن کنند؛ پس او از این کار جلوگیری کرد، سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت: تو میخواهی همان کاری را که در روز جمل انجام دادی انجام بدهی تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همانطوری که میگویند روز شتر؟»
بلاذری در انساب الاشراف و ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشتهاند: «قالت: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه احد؛ عایشه گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمیدهم که کسی در آن دفن شود.»
یعقوبی نیز در تاریخ خود مینویسد: «وقیل ان عائشة رکبت بغلة شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لاحد فاتاها القاسم بن محمد بن ابی بکر فقال لها یا عمة ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر اتریدین ان یقال یوم البغلة الشهباء فرجعت؛ عائشه در حالی که سوار بر قاطر خاکستری رنگی شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمیدهم. قاسم بن محمد بن ابیبکر جلو آمد و گفت:ای عمه، ما هنوز سرهای خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشستهایم، تو میخواهی که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت.»
- تشییع و خاکسپاری
در منابع تاریخی آمده است که سعید بن عاص، حاکم مدینه، با درخواست امام حسین (ع) بر پیکر امام حسن (ع) نماز خواند.
ولی با توجه به وجود روایات درباره اینکه امام معصوم را فقط امام معصوم میتواند غسل دهد و بر آن نماز بخواند، به نظر میرسد که امام حسین (ع) خودش قبلاً بر جنازه برادر نماز خوانده است، ولی در قبرستان بقیع برای رعایت تقیه به سعید بن عاص تعارف خواندن نماز کرده و او این پیشنهاد را پذیرفته است.
شیخ مفید در الارشاد مینویسد: ابن عباس (رحمهاللهعلیه) پیش آمد، خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسواتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین؛ این چه رسوایی است؟ عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) میخواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی؟ بازگرد! و از آنچه میترسیدی خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمیکنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدی؛ خداوند اهل بیت (علیهمالسّلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد...»
آنگاه جنازه امام حسن مظلوم (علیهالسّلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جدهاش فاطمه بنت اسد (سلاماللهعلیهم) به خاک سپردند.
بنیامین مرشدی گزارش می دهد: