شهید مسعود دهقان و شهیده حمیده مروتی نخستین شهدای انقلاب شهرستان قائم شهر محسوب میشوند
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای مازندران، در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ بودند مردان و زنانی که با رشادت و جانفشانی، درخت انقلاب را آبیاری کردند تا این نهال نوپا به درختی تنومند تبدیل شود.
شهید مسعود دهقان و شهیده حمیده مروتی قره از نخستین شهدای انقلاب در شهرستان قائم شهر محسوب میشوند که در راه پیروزی انقلاب، جانشان را تقدیم کردند.
شهید مسعود دهقان
شهید مسعود دهقان در تاریخ ۱۵/۱۱/۱۳۳۶ در شهرستان ساری بدینا آمد. پدرش قربانعلی و مادرش مریم نام داشت این عزیز گرانقدر از دانشجویان مبارز پیرو خط امام و از مبارزان قبل از انقلاب بود و هدایت اقشار مردم و دانشجویان را در مسیر خط امام به عهده داشت که ناگهان در تاریخ ۶/۱۰/۵۷ در تظاهرات مردم شریف قائم شهر بر علیه رژیم ستمشاهی و سفاک پهلوی بر اثر گلوله به شهادت رسید و مزار این شهید گرانقدر در گلزار سید ملال میباشد.
مادر شهید دهقان در مورد شهیدش میگفت: پسرش ۲۱ ساله بود و دانشجوی سال آخر رشته مهندسی دانشگاه شاهرود ... مسعود همواره به مادر یادآور میشد که مهندس شدن مرا نمیبینی بلکه من راهی دیگر و اهدافی بالاتر دارم. مادر میگفت دوست داشتم دامادیشو ببینم.
دی ماه ۱۳۵۷ مسعودم شهید شد. بعد از حدود چهار سال از شهادتش داشتم حیاط و جارو میکردم، که وصیت نامه مسعود و که به سرگذشت خودش پرداخته بود و تو باغچه خونه، پیدا کردم. مسعود بخاطر خفقان دوران شاه و همچنین سرپرست بودن خانواده، وصیت نامه و بخشی از فعالیتهای انقلابی خودش تو در باغچه پنهان کرده بود.
وصیت نامه شهید:
کوچه رنگ چراغی که در دست من است نفسهای آخرین را به یاد میآورد ولی من میخواهم که این چراغ زمانی شاید روشنگر خانهای بوده را به چراغی تبدیل کنم که نه تنها خانه بلکه شاید روشنگر چراغی باشم که اجتماع ما از این چراغ استفاده نماید بلکه و شاید روزی دنیایی را روشن نماید شماای خانواده خوب منای خدا کاش میشد عشق را وصل کرد؛ شما که خودتان به من وابستهاید که مرا دوست داشتید با همه خلق و خوی تند و ملایم و بد و خوب من آشنایید میخواهم که این وابستگی را حذف کنید تو مادرم فکر کن اصلاً کسی را به عنوان مسعود نمیشناسی برادران و خواهران نازنینم شما هم همینطور شما حالا خیلی روشنید کل مشکلات اجتماع را میدانید پس من و شما باید درستش کنیم تا هم مصداق باشیم من اگر بنشینم تو اگر بنشینی همه مینشینند ولی من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه بر میخیزند برخیزید تا این رژیم طاغوتی را برچینیم.
ابتدا بدانید که من در قبال مادیات چیز دیگری را که برای خوشبختی لازم است به شما دادهام آزادی و آزادگی اگر فقر دارید در عوض فقر آزادی و فقر آزادی و فقر درک این دنیا را و آن دنیا را ندارید بله بروید و فخر بفروشید که پسر علی (ع) به ما آزادی را آموخت میخواهم گریه کنم چرا، چون من دین بزرگی نسبت به شما داشته که بیان نکردام این دین دین فرهنگی بود، چون میدانم و ایمان دارم که نسبت به شما که چراغهای آینده مملکت هستید تنها دینی دین اقتصادی نبود که شاید خوشبختانه نتوانستم این دین را ادا کنم از همه شما شرمندهام شما زندگی خوبی داشتم ولی زندگی خوب داشتن با آزادی خوب داشتن است آزادی را به مادرم یاد بدهید هرچند مشکل است او اجتماع را میشناسد ولی با خواندن کتاب برایش میتوانید به او معنی آزادگی را یاد بدهید، چون در این صورت است که از دست دادن من نه تنها گریه نمیکند بلکه خوشحال نیز میشود، زیرا که میفهمد که من یک وظیفه اجتماعی و اخلاقی را انجام دادم فقط همین خدانگهدار و شما بشتابید تا خدا رهگشایتان باشد.
لب گور پای من بود
لب جوی خون من بود
لب چشم لب من بود
لب تیغ گردنم بود
جنگ چنگال عقاب تن من بود
پنجه خونین مرگبار قلب من بود
موی من در پنجه گفتار بود
تیغ ساطور کبوتین گردنم بود
هوی و هوی این پلید آن گوش مرا مینواخت این نوازش هی به من میگفت
بشکن بشکن بشکن
در شب و تاب شکنجه
هوی هوی و این عقابها
پنجه خفاشها
چشمهایم را میربود
این نوازش هی به من میگفت
بشکن بشکن بشکن
از ته گلوی خشکم صدایی بر میآید
نه نه نمیشکند
نه نه نمیشکنم
ناگهان دریافتم
چشمان من در پنجه خفاشهاست
چنگال عقابها
برده اند لاشههایم را
این همه نامردیها
این همه درماندگی
از برای بشکنم بود
شعر از شهید مسعود دهقان
نام: حمیده
نام خانوادگی: مروتی قره
محل صدور: خلخال
تاریخ تولد: ۱۳۱۴/۱۲/۲
تاریخ شهادت:۱۳۵۷/۱۰/۱۰
شغل: خانه دار
محل شهادت: مازندران - قائم شهر
حادثه منجر به شهادت: پیروزی انقلاب اسلامی
در سال ۱۳۱۴ دختری به نام "حمیده" در خانهای ساده و روستایی در شهرستان خلخال چشم به جهان گشود.
حمیده اصالتاً ترک زبان بود و باتوجه به حوادث زمان به شهرستان قائم شهر مهاجرت و تا هنگام شهادت مقیم این شهر بود.
او زنی پاکدامن، فهمیده و دلسوز بود و چهار فرزندش را که سه پسر و یک دختر بودند با سختی و مشقت فراوان بزرگ نمود، او نمونه تمام عیار از یک مادر فداکاربود و آسایش خود را فدای فراهم نمودن آسایش فرزندان میکرد.
((ترک محله قائم شهر ناظر بر اعمال این مهاجر با لهجه شیرین آذری بود و سابقه فداکاریهای اورا بر در و دیوار خود ثبت کرده است.))
دهم دی ماه ماه ۱۳۵۷ بود. مردم درتب وتاب انقلاب بودند و هرکس به هرطریقی سعی میکرد خود را در انقلاب سهیم کند.
درگیری میان دژخیمان و مردم در ترک محله شدت گرفت. در این میان فرزند از هجمهی دژخیم به دنبال او میرود، که ناگهان با اصابت گلولهای بر قلب نازنینش، به فیض شهادت و درک حضور حضرت دوست نائل میگردد.
پیکر مطهره این شهید در میان شور انقلابی توسط مردم شهید پرور قائم شهرتشییع و در جوار امام زاده سید نظام الدین این شهر به خاک سپرده شد.
یادشان گرامی