۱۵ آذر روز هوانیروز و سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری گرامی باد
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای مازندران، ۱۵ آذر روز هوانیروز و سالروز شهادت امیر سرلشگر خلبان شهید احمد کشوری گرامی باد.
احمد کشوری در تیرماه ۱۳۳۲ در خانوادهای متوسط در شهر کیاکلا (سیمرغ) مازندران به دنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را در کیاکلا و سال آخر را در دبیرستان (قنه) بابل گذراند.
دوران تحصیلش را به خاطر استعداد فوق العادهای که داشت، به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند. وی ضمن تحصیل، علاقه زیادی به رشتههای ورزشی و هنری نشان میداد و در اغلب مسابقات رشتههای هنری نیز شرکت میکرد. یکبار هم در رشته طراحی در ایران مقام اول را به دست آورد. در رشته کشتی نیز درخششی فراوان داشت.
در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز ارتش شد. از همان آغاز جنگ داخلی خصوصا غائله کردستان چنان از خود کیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است.
چند روز قبل از شهادت در نماز جماعت مکبر بودم. ناگهان شهید کشوری بعد از نماز مرا در آغوش گرفت و به شدت گریه کرد به او گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: امام خمینی (ره) به ما اعلام کردند هیچ خلبانی حق ندارد به سمت زن و بچه عراقیها تیراندازی کند.
ولی هلی کوپترهای عراقی در سد کنجان چم در دشت صالح آباد، خودروهایی که در آن زن و کودکان ایرانی حضور داشتند را مورد اصابت خود قرار دادند.
شهید کشوری آن روز این صحنهها را دیده بود و گریه میکرد، میگفت: وقتی خلوص بچهها و شهامت فرزندان این سرزمین را میبینم و از طرفی نمیتوانم کاری انجام دهم، گریهام میگیرد. (ایرج میرزایی)
تولد علی
وقتی پسرشان «علی» به دنیا آمد، او در منطقه بود. همان شب، شیرینی گرفتیم و جشن خودمانی به مناسبت تولد پسر احمد کشوری ترتیب دادیم. اما او به مرخصی نرفت. گفتیم: از لحاظ شرعی درست نیست. باید بروی و خانوادهات را ببینی. پدر و مادرت را از نگرانی در بیاوری!
گفت: باید کنار شما باشم و با هم دشمن را از کشورمان بیرون کنیم. احمد قبل از آخرین پروازش به همه میگفت: دارم میروم... مرا حلال کنید.
دوستان او گفتند: این حرفها را نزن. حالا حالاها زود است که بروی. هنوز خیلی کارها با تو داریم. (سرهنگ خلبان حمیدرضا آبی)
دیدار
بعد از شهادت ستوان «حمیدرضا سهیلیان» و ستوانیار «داور زاده»، نتوانستم در سرپل بمانم. با اکبر شیرودی هماهنگ کردم و یک فروند بالگرد تعمیراتی را به اتفاق یکی از دوستان به پرواز درآوردم و برای استراحتی کوتاه به کرمانشاه باز گشتم.
دو روز بعد به همراه ستوانیار «اسد آمندخت» به ایلام رفتم. ستوان «احمد کشوری» فرماندهی تیم آتش را به عهده داشت. در اتاق عملیات مشغول طرح حمله به نیروهای عراقی در میمک بود.
چند روزی با ایشان به سمت تنگه میناب و شرق مهران و کوههای ملک شاهی و سد کنجانچم پرواز کردم. هر وقت از سوی دیدهبانها خبر میرسید.
شبانه با یک دستگاه خودرو خود را به محل میرساندیم و پس از بازدید و شناسایی، روز بعد به نیروهای بعثی حمله میکردیم.
یک روز استاندار ایلام که در آن موقع مسئول منطقه بود، به ما اطلاع داد که عراق قصد دارد نیروی عظیمی را از منطقه تنگ میناب و میمک به منطقه عملیات وارد کند.
بلافاصله به اتفاق شهید کشوری به محل رفتیم و مشغول شناسایی شدیم. نیرویی که در مقابل ما قرار داشت بیش از آنچه گفته شده بود قوی و عظیم بود. احمد همانجا طرح عملیات را پیش بینی کرد. تنها اشکال کار مسیر پرواز بود که نمیتوانستیم آنرا تغییر ساعت و از سمتهای دیگر به دشمن هجوم بیاوریم. ساعت یک بامداد به خوابگاه برگشتیم.
روز بعد همزمان با طلوع خورشید عملیات ما شروع شد. درگیری شدید آغاز شد. آن روز در حین درگیری من به شدت مجروح شدم.
در بیمارستانی در تهران چشم باز کردم. مادر و همسر شهید کشوری را دیدم. هر دو دلداریم میدادند. وقتی سراغ احمد را گرفتم مادرش گفت: احمد به دیدار خدا رفت. (اقتباس از کتاب سیمرغ)
لحظه شهادت
در یکی از عملیاتها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز میکردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی؛ در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمیداد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوختگیری کنند.
شهید کشوری با صدای بلند فریاد میزد: بچهها! بزنید، نترسید رژیم بعث عراق دارد سقوط میکند.
در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما میآمدند، ولی ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم.
در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگهای عراق بالای سرتان پرواز میکنند؛ پس از مدتی شهید کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده؛ هرچه قدر او را صدا کردیم، جوابی نشنیدیم؛ تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد؛ برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته شهید کشوری مواجه شدیم. (ایرج میرزایی)
تمدید یک ماهه
یکبار خواب امام رضا (علیهالسلام) را دیدم. یه پرونده توی دستشون بود. به من گفتند احمد دیگه ۲۷ ساله است و این پرونده اوست، عمر احمد در دنیا تمام است.
ناراحت شدم. خب چه کنم، مادرم دیگر! به امام گفتم: آقا! ناراحتم! و امام فرمودند: ناراحت نباش، تمدیدش کردم.
وقتی خوابم را برایش تعریف کردم، فقط خندید. انگار میدونست که مدت این تمدید کوتاه است، خیلی کوتاه، فقط به اندازه یک ماه! (مادر شهید)
خبر شهادت
ساعت نه شب رادیو گوش میکردم که اعلام کرد یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید. برای این که روحیه مردم و به خصوص ارتشیها حفظ شود، نام احمد برده نشد. به شوهرم گفتم: این احمد بوده است.
ساعت ده همان شب دوباره تلویزیون این خبر را اعلام کرد. من گریه میکردم. استاندار تلفن زده بود که به پدر و مادر کشوری بگویید احمد زخمی شده که بیایند اینجا. دوباره به شوهرم گفتم: احمد زخمی شده، خبر شهادتش را آوردهاند. لباس مشکی پوشیده و رفتیم و خبر احمد را گرفتیم. (مادر شهید)
وصیت نامه شهید احمد کشوری
خدایا شیطان را از ما دور کن در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست.
هر روز از این آسمان، ستارهای به سمت پائین میکشند، ولی با این وجود، آسمان پر از ستاره است. این بار نیز دریایی خروشان از داوطلبین در پی امر امام، به طرف جبهههای حق علیه باطل روان شد و من قطرهای از این دریایم و نسبت به این مسأله آگاهید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار زیادتر میشود. ادامه دهندهی راه شهیدان باشید که آنها نظاره گر شما میباشند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. در مقابل حرفهای منحرف، بی تفاوت نباشید. امام را مانند مردم کوفه تنها نگذارید. در راهپیماییها بیشتر از پیش شرکت کنید. دعای کمیل بخوانید. فرزندانتان را به فعالیت در راه خدا تشویق و آگاه کنید.
وصیت به پدر و مادرم
پدر و مادرم! با وجود صبور بودنتان، همچنان از خدا میخواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. در راه خدا به فعالیتهای بیشتری مشغول شوید. در عزای من ننشینید، اگر خواستید گریه کنید، اما نه برای من بلکه به یاد امام حسین (علیه السّلام) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده اند که اگر گریههای امام حسین و تاسوعا و عاشورایی نبود، اکنون یادی از اسلام نبود. تلاش کنید که هیچگاه پشت جبهه برای منافقین و ضد انقلاب، خالی نماند. شما با شرکت بیشتر در مراسم عزاداری به یاد شهیدان میافتید و یاد شهیدان باعث منقلب شدن یاد مردم میشود. امام را تنها نگذارید. همیشه بدانید که شهیدان بر کارهای شما نظارت دارند. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم.
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
والسلام قطرهای از دریای خروشان حزب الله: احمد کشوری