کشورهای غربی مدعی حقوق بشر ورای موضوعهای جغرافیا، زمان و عاملان نسلکشی علیه مسلمانان موضع یکسانی در قبال این مسئله دارند.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما به نقل از میزان؛ نسلکشی فلسطینیها به دست رژیم صهیونیستی در بیش از ۲ هفته اخیر در نوار تحت محاصره غزه ادامه داشته و تاکنون به قتل عام حدود ۴ هزار و ۵۰۰ فلسطینی منجر شده است.
همزمان، کشورهای غربی مدعی حقوق بشر که از شرکای رژیم صهیونیستی نیز هستند، در این مدت در سختترین موضعگیریهای خود علیه این رژیم، طرفین را به خویشتنداری دعوت کردند.
گذشته از چگونگی امکان خویشتنداری از سوی قربانیان غیرنظامی نسلکشی رژیم صهیونیستی، این فاجعه سبب یادآوری دیگر نسلکشی علیه مسلمانان میشود؛ نسلکشی مسلمان بوسنی بهعنوان بزرگترین جنایت بشری در اروپا پس از سالهای جنگ جهانی دوم و موضعگیری مشابه غربیها ناخودآگاه به ذهن میرسد.
میان نسلکشی که در غزه در اکتبر ۲۰۲۳ در جریان است و نسلکشی سربرنیتسا در جولای ۱۹۹۵ وجوه مشترک متعددی وجود دارد.
در نسلکشی سربرنیتسا، مسلمانان بوسنی قتلعام یا به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند؛ صربها جنایتهای وحشتناکی را در چارچوب برنامه نسلکشی خود انجام دادند که پیامدهای آن تا به امروز ادامه دارد.
در عین حال، غزه در حدود ۲ دهه اخیر متحمل نوعی نسلکشی تدریجی با استفاده همزمان از سلاحهای نظامی متعارف و تسلیحات غیرمتعارف مانند محاصره و گرسنگی است.
با وجود همه شباهتها تفاوتهایی میان این ۲ نسل کشی وجود دارد؛ مردم بوسنی و قربانیان سربرنیتسا در طول زمان موفق شدهاند تا حد زیادی موضوع نسلکشی را به دادگاهها کشانده و دستکم برخی از عاملان ارشد آن را در دادگاهها محکوم کنند.
اکنون جهان موضوع نسلکشی در سربرنیتسا را پذیرفته است و همین امر سبب میشود تا قربانیان و بازماندگان این جنایت علیه بشریت تا حدی به عدالت نزدیک شده باشند.
این در حالی است که فلسطینیها در کل و ساکنان غزه بهطور خاص هنوز موفق نشدهاند، در دادگاههای بینالمللی وقوع جنایت نسلکشی علیه خود را به اثبات برسانند و حتی بهصورت ظاهری عاملان این جنایت را محکوم کنند؛ به نظر میرسد تحقق این امر در آینده نزدیک نیز ممکن نباشد.
با وجود این، گستره شباهتهای میان این ۲ جنایت علیه بشریت بسیار زیاد است.
در هر دوی این نسلکشیها جامعه هدف مسلمانان بودند و عامل نسلکشی یک بازیگر با توانمندی نظامی غالب بوده که قصد انتقام گرفتن از غیرنظامیان را داشته است.
حتی استدلالهای مورد استفاده برای جنایتها مشابه هستند؛ همان استدلالهایی که برای توجیه اعمال خشونت علیه بوسنیاییها استفاده میشد، اکنون علیه فلسطینیها در غزه استفاده میشود؛ عاملان نسلکشی در هر ۲ مورد مدعی بودند که قربانیان غیرنظامی نیستند بلکه تروریستهایی مسلح هستند.
در هر ۲ این نسل کشیها، غیرنظامیان با وحشتی ورای تصور مواجه هستند؛ زیرا عاملان جنایت علاوه بر نسلکشی به دنبال ایجاد ارعاب علیه همه جمعیت ساکن منطقه هدف بودند.
دلیل این امر نیز تلاش برای بیرون راندن جمعیت از منطقه هدف و وادار کردن ساکنان به پذیرش خواستههای خود از طریق اعمال زور بوده است.
مردم غزه و سربرنیتسا هر ۲ در حالی هدف جنایت نسلکشی قرار گرفتند که تحت محاصره بودند؛ در هر ۲ مورد تلاش برای کشتار با هدف از بین بردن امکان تداوم حیات رخ داد تا ساکنان غزه و سربرنیتسا بهعنوان ساکنان اصلی منطقه نابود شوند.
اگرچه جهان چشمان خود را روی نسلکشی در غزه بسته است، اما این واقعیت ماجرا را زیر سایه نمیبرد؛ در غزه عناصر و مولفههای نسلکشی وجود دارند.
یکی از مهمترین دلایل برای اثبات وجود مولفههای مذکور اظهارات مقامهای رژیم صهیونیستی است؛ در واقع، مولفه «نیت» برای نسلکشی در این اظهارات به روشنی مشاهده میشود؛ نمونه آن اظهارات نفرت برانگیز وزیر صهیونیستی است که مدعی شد ارتش رژیم صهیونیستی برای مقابله و کشتار حیوانات انسانی بهصورت زمینی به غزه حمله میکند.
اما مهمترین و اصلیترین وجه تشابه این ۲ رویداد که مسلمانان را هدف قرار داد، چشمان بسته کشورهای غربی روی موضوع نسلکشی در ایام پیش از وقوع فاجعه، هنگام وقوع آن و پس از وقوع فاجعه بوده است.