اقامه نماز جماعت محمدجعفر را شبیه فرمانده شجاعش صیاد شیرازی کرد.
بهمن ماه ۱۳۵۷ با اوج گیری قیامهای مردمی دبیرستانی بود و در مبارزه علیه رژیم حاکم با فعالیتهایی ازقبیل پخش اعلامیه امام (ره) به همراه دوستانش شرکت میکرد.
در دوران سربازی درگروه ۴۴ باتوجه به روحیه مذهبی و انقلابی که داشت در فعالیتهای انجمن اسلامی مرکزآموزش توپخانه شرکت و در این فعالیت با شهید صیاد شیرازی و دیگر افسرانی که با ایشان همکاری میکردند آشنا شد.
به توصیه تیمسارصیادشیرازی و همکاران نزدیک ایشان خدمت در ارتش را به عنوان شغل دایم خود انتخاب و در سال ۱۳۶۱ وارد دانشکده افسری شد.
از قدیم میگفتند که رفتار و منش رفیق بر شخص تأثیر میگذارد. نمونه عینی آن، محمدجعفر بود که اهمیت به نماز اول وقت و برگزاری نماز جماعت را از فرماندهاش شهید علی صیاد شیرازی یاد گرفته بود. او برای اقامه نماز صبح آن هم به صورت نماز جماعت، خیلی مصر بود. او جز نفرات اولی بود که در کوی «شهید فلاحی» برای برپایی نماز صبح حاضر میشد و بعد از اقامه نماز هم همکارانش را با ماشین شخصیاش به اداره میبرد.
سرهنگ شهید محمد جعفر نصراصفهانی در طول دوره دانشکده جوانی کاردان، باهوش و بینش مذهبی و سیاسی و با اخلاق بود.
با شروع جنگ در سال ۱۳۵۹، در همان ماههای اول داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در روزهای اول حضوردرمنطقه عملیاتی سوسنگردمجروح و به بیمارستان منتقل شد؛ و چه زیبا فرماندهاش امیر شهید صیاد شیرازی درباره او گفته است: این شهید بزرگوار در طول سالهای دفاع مقدس به ویژه در عملیات بیتالمقدس ۵، رشادت بسیاری از خود نشان داد و در حالی که به شدت مجروح شده بود، با فداکاری و از خودگذشتگی در این عملیات، ادای تکلیف کرد و با وجود مجروحیت حاضر به ترک جبهههای نبرد نشد.
امیر شهید سرتیپ محمدجعفر نصر اصفهانی قرار بود، در عملیات بیتالمقدس ۵ شهید شود، اما دست تقدیر برای او سرنوشت دیگری را رقم زد. سرنوشتی که او را سرباز ثامنالائمه کرد تا با خیالی آسوده به پیشگاه پروردگارش برود.
سال ۱۳۷۴ به عنوان فرمانده تیپ ۱ لشگر ۷۷ پیاده ثامن الائمه (ع) وبا تمایل خودش در منطقه عملیاتی جنوب خدمت میکرد، اما در این مسولیت با اینکه در شرایط جسمانی خوبی نبود و چند ماه قبل از آن مورد عمل جراحی از ناحیه معده قرار گرفته بود با دل و جان خودش را وقف کار کرد. در عملیات مرصاد در یک نبرد تن به تن درمنطقه مریوان به شدت مجروح شده بود.
در یکی از روزهایی که علائم عوارض شیمیاییاش عود کرده بود، همراه با همسرش به حرم امام رضا (ع) مشرف شد. او شب تا صبح در حرم گریه کرد. همسرش به خیال اینکه محمدجعفر شفایش را از امام رضا (ع) طلب کرده است، از او پرسید: انشاءالله شفایت را از امام رضا (ع) گرفتی؟! اما محمدجعفر در حالی که لبخندی بر لب داشت، گفت: من که شفا نخواستم! همسرش با تعجب پرسید: پس چه خواستی؟ محمدجعفر که خندهاش قطع نمیشد، جواب داد: من از خدا شهادت خواستم و امامرضا (ع) را شفیع قرار دادم.
ترکشی داشت که تا لحظه شهادت در بدنش مانده بود و دائم در گردش بود حتی بگونهای بود که از کمر درد توان بلند شدن و نشستن را نداشتند در سال ۱۳۷۵ حال عمومیش به واسطه مجروحیت وآلودگی شیمیایی از گذشته وخیمتر شد و بعد ازمدتی بستری شدن در بیمارستان و منزل و تحمل درد و رنج فراوان در روز ۱۹ آبان ماه سال ۷۵، سبک بال به دیدار هم رزمان شهیدش رفت؛ و مزارش نیز در گلزار شهدای اصفهان قرار دارد.
بخشی از متن وصیتنامهای که از این شهید والامقام
خدایا! بخاطر ارادتی که به صدیقه کبری حضرت زهرا (س) دارم، اگر دست خالی به سویت میآیم مرا ببخش و قبولم فرما!.ای خدای بزرگ! رهبر عزیز انقلاب و انقلاب اسلامی ملت ایران را تا ظهور آخرین ذخیرهات حفظ بفرما و با ظهور حضرت مهدی (عج) در دلهای این ملت ستم کشیده را با دستهای مبارکش شفا عنایت فرما.ای خدای بزرگ مرگ مرا و خانوادهام را شهادت مقرر فرما.