روایتی از اقامت اجباری رهبر معظم انقلاب اسلامی در ایرانشهر ، تبعیدی که پایه ریزی عملی وحدت در سیستان وبلوچستان شد.
۲۸ آذر سال ۱۳۵۶ شمسی، آیتالله خامنهای به ایرانشهر تبعید شدند؛ پس از شش بار دستگیری، تبعید بهنظر ساواک مجازاتی بزرگ بود، ولی بهخواست خدا سفر بود و سیر آفاق و انفس بود و خاطرهساز شد و مایه خیر هم شد برای ایرانشهریها.
ماجرا بهروایت ایشان در کتاب «خون دلی که لعل شد» اینطوری شروع شد: «مرا به مرکز ساواک مشهد بردند، در یک زیرزمین جا دادند، به من اطلاع دادند که تبعیدگاهم ایرانشهر است.
پس از آن به طرف زاهدان و بعد ایرانشهر حرکت کردیم.
پس از آن که به این شهر رسیدیم در مقر پلیس از من تعهد گرفتند که شهر را ترک نکنم و هر روز برای امضاء به مرکز پلیس بروم.
یکه و تنها از آنجا بیرون رفتم و سراغ مسجدی را گرفتم. مرا به مسجد «آل رسول» راهنمایی کردند.
یکی از نخستین کارهای من در ایرانشهر احیاء مسجد «آل رسول» بود، چون به حالت تعطیل درآمده بود. علت این مشکل این بود که بانی مسجد در شهر اقامت نداشت بلکه دهه محرم هر سال میآمد روضه برپا میکرد و برمی گشت.
بهتدریج روابط خوبی با علمای اهل سنت پیدا کردیم».
دوران تبعید رهبر انقلاب آنقدرها که ساواک میخواست، طولانی نشد؛ چون سال ۱۳۵۷ بود. بهعنوان حُسنختامِ ماجراهای ایرانشهر این سخنان رهبر انقلاب را بخوانید که سال ۱۳۸۱ در جمع ایرانشهریها فرمودند: «شهر عزیز ایرانشهر برای من نقطه درخشندهای در خاطرات گذشته است. مردم و جوانان این شهر در این فصل خاطره تاریخی من، هر کدام نقشی و جایی دارند. اگرچه هرکسی در دوری از خانه و زندگی خود احساس غربت میکند، اما من در سال ۵۶ و ۵۷ در ایرانشهر احساس غربت نکردم... دلهای گرم مردم و محبتهای جوشان آنها توانست در آن مدتی که من و بقیه دوستان تبعیدی در این شهر بودیم یک پیوند مستحکمی بهوجود آورد. من همیشه به دوستان گفتهام، ایرانشهر را از خود و خود را از ایرانشهر میدانم».