یازدهم آگوست سالروز تولد الکس هیلی (Alex Haley)، نویسنده آمریکایی آفریقایی تبار است. معروفترین اثر او کتاب ریشهها است که تاریخ آمریکا را در زمان بردهداری از زاویه یک فرد سیاهپوست روایت میکند. این کتاب در کوتاهترین زمان به حدود ۴۰ زبان ترجمه شد و مورد توصیه رهبر انقلاب هم قرار گرفت.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، آلکس هِیلی نویسنده معاصر آمریکایی است که در یازدهم اآگوست ۱۹۲۱ در ایالت نیویورک آمریکا متولد شد و در ۱۰ فوریهٔ ۱۹۹۲ در ۷۰ سالگی در ایالت واشنگتن آمریکا درگذشت. مهم ترین و معروف ترین اثر این نویسنده کتاب ریشه هاست. از دیگر کتابهای الکس هیلی رمان ملکه و اتوبیوگرافی مالکوم ایکس است.
وقتی کتاب ریشه ها در آمریکا منتشر شد، پس از ۶ ماه بالای یک میلیون و ۵۰۰ هزار نسخه از آن به فروش رفت و بلافاصله به ۴۰ زبان ترجمه شد. در ایران هم توسط علیرضا فرهمند ترجمه و از سوی انتشارات امیرکیبر منتشر شد. رهبر انقلاب هم در یکی از سخنان خود به معرفی این کتاب پرداختند و آن را نمونهای از یک روایت بیپرده و ناب و عریان از سیاستهای آمریکا در برابر سیاه پوستان دانستند.
«ریشهها» روایت رنج یک خانواده آمریکایی است. هیلی در این داستان، تصویری واقعی از زندگی خانواده و نیاکانش را به تصویر میکشد. پیام محوری این داستان، وضعیت نابسامان آمریکاییان آفریقاییتبار و بیان رنجها و کاستیهای زندگی آنها در دوران بردهداری و پس از آن است. در نگاهی دقیقتر، نویسنده به شناساندن مفاهیم تبعیض نژادی، بردگی، بیگاری و زیر تملک دیگران بودن میپردازد و آن را محکوم میکند.
معرفی کتاب ریشهها
رمان ریشه ها، اثر الکس هیلی، یکی از فوق العادهترین و تأثیرگذارترین کتابهای معاصر به حساب میآید. الکس هیلی از طریق داستان یک خانواده-خانوادهی خودش- به حکایت فراموش نشدنی و مثال زدنی شخصیتی به نام کونتا کینته و شش نسل بعد از او زندگی بخشیده است. شخصیتهای زیادی در این رمان دخیل هستند: بردهها و مردمان آزاد شده، کشاورزان و آهنگران، کارگران چوب و راه آهن، وکلا و معماران و البته یک نویسنده. هیلی در رمان ریشه ها، کاری بسیار فراتر از بازگویی تاریخ خانوادهی خود کرده است. او به عنوان اولین نویسندهی سیاه پوست آمریکایی که رد نیاکان خود را تا دورترین نسلها گرفته، موفق به آشکار کردن گذشتهی حدود ۲۵ میلیون آمریکایی آفریقایی تبار شده است. او از فرهنگی غنی و بسیار قدیمی سخن گفته که توسط برده داری تا مرز نابودی کامل پیش رفت. اما رمان ریشه ها، درنهایت، فقط سیاه پوستان یا سفیدپوستان را مخاطب قرار نمیدهد، بلکه تمامی مردم از همهی نژادها میتوانند از رمان ریشهها بهرهمند شوند، چرا که داستان این رمان، یکی از بهترین گواهها در نشان دادن انعطاف پذیری و مقاومت انسان در شرایط سخت و دشوار است.
کتاب ریشهها را به حق باید اثر جاودانهای در ادبیات معاصر آمریکا دانست که رنجهای مردان و زنانی را به تصویر میکشد که بیهیچ گناهی و تنها بهخاطر رنگ پوستشان سختترین عقوبتها را متحمل شدند. در این گزارش ویژه به موضوع بردهداری که لکه ننگی همیشگی بر تاریخ آمریکاست و معرفی کتاب ریشه ها می پردازیم.بر اساس کتاب ریشهها یک سریال تلویزیونی نیز ساخته شدهاست. این کتاب، زندگی خانواده و نیاکان نویسنده را به تصویر میکشد و وضعیت نابسامان آمریکاییان آفریقاییتبار و رنجها و کاستیهای زندگی ایشان در دوران بردهداری و پس از آن را به تصویر میکشد. سریال تلویزیونی ریشهها زندگی خانواده را تا زمان جنگ داخلی آمریکا نشان میدهد. علاوه بر آن، سریال تلویزیونی دیگری به نام ریشه ها، نسل بعدی نیز بر اساس نوشتههای الکس هیلی و با همکاری وی تهیه شدهاست که به وقایع خانواده نویسنده، بعد از جنگ داخلی آمریکا میپردازد.
این اثر نیمهمستند که بهشکل رمان نوشته شده و بیانی واقعگرایانه دارد، با زایش قهرمان اصلی داستان کونتا کینته (نیای هفتم نویسنده کتاب)، در دهکدهای مسلمان و در باختر قاره آفریقا آغاز میشود. او با فرهنگ سنتی رشد میکند و زندگی آرام و بیدغدغهای را بههمراه خانواده و قبیلهاش میگذراند. اما تراژدی از جایی آغاز میشود که بازرگانان برده، او را غافلگیر کرده میربایند. او بههمراه عدهای دیگر در بدترین وضع با کشتیهای تجارت برده به آمریکا برده میشود و به فروش میرسد.
کونتا کینته در آمریکا متحمل رنجهای بسیاری میشود. او که تا پیش از این آزاد و شرافتمندانه زندگی کرده است، باید صبح تا شام عرق بریزد و کار کند و ناظر تصاحب دسترنجش به دست دیگران باشد. او در آغاز زبان انگلیسی نمیداند و در ارتباط با سایر بردگان سیاه، با نظر تحقیر روبهرو میشود و از اینرو همه از او کناره میگیرند. او که مسلمانی باورمند و مقید است، عقیده دارد که این بردگان از اصل و ریشه خویش فاصله گرفته و سرسپرده سفیدپوستان شدهاند، اما بهتدریج زبان انگلیسی را میآموزد و درمییابد که اینان هرگز در آفریقا نبودهاند و برده زاده شدهاند. همچنین میفهمد که این بردگان هرگز از وضع خود راضی نیستند و گاهگاهی هم به فرار یا حتی به شورش فکر میکنند، بدین ترتیب با آنان احساس همدردی میکند. اما هرگز از اعتقادات خود برنمیگردد و پیوسته تلاش میکند آفریقاییتباران را با میراث خویش آشنا سازد. در این داستان رنج و مصائبی متوجه زنان خانواده او هم میشود. او سرانجام ازدواج میکند، صاحب فرزندی میشود و داستان همینگونه ادامه مییابد تا به خود نویسنده میرسد. این داستان از دیدگاه تاریخی، بیانگر رویداد جنگهای استقلال و تأسیس ایالات متحده آمریکا، شورشهای بردگان، جنگ داخلی و لغو بردهداری است.
آلکس هیلی در بخشهای پایانی کتاب، به شرححال مختصری از خویشتن میپردازد، از چگونگی دستیابیاش به شرححال قهرمانان داستان سخن میگوید و از انگیزههایش برای نوشتن زندگینامه خانواده و نیاکانش پرده برمیدارد.
بازخورد کتاب ریشهها، شیطنتها و سرزنشها
هیلی بارها و بارها بهخاطر کتاب خود مورد انتقاد و شماتت رسانهها قرار میگیرد؛ این را میشود از حرفهایش در نامهای به دو تن از منتقدانش فهمید. افرادی که خود بهدلیل سرقت ادبی مورد مؤاخذه قرار میگیرند، اما پرونده آنان بهدلیل همخوان بودن با جریان متبوع حکومت به فراموشی سپرده میشود. او گله میکند از جریان و فکری که در گذشته خویشاوندانش را مورد اذیت و آزار قرار میداد و اکنون او را که دست به قلم برداشته ظلم پیشین را روایت میکند، میآزارد. حاشیهسازی برای اثر پرفروش «ریشهها» میتوانست قویترین ابزاری باشد که از اثرگذاری آن بکاهد و افکار جامعه را نسبت به حقایق آمده در آن بدگمان کند. ابزاری که طبیعتاً در دست کسانی قرار داشت که نوک پیکان انتقادات داستان هیلی متوجه آنان و سیاستهایشان میشد. این حاشیهسازی را رسانهها جلو بردند.
او در نامهای گله میکند از رفتار رسانههای جریان غربی و ظلمی که آنان در قبال نگاه واقعی و دردمندانه او انجام میدهند، از ساندی تایمز لندن و نیویورک تایمز میگوید، از مسخره شدنش توسط بیبیسی میگوید، از دادگاهی شدنش میگوید، از تلاشهایی که برای افزایش فشار به او روا داشتند، گله میکند، هرچند که در تمام آن سالها تنها بود و هیچ رسانهای حاضر نشد تریبون فریاد او باشد. او از بازی برخی نهادها و رسانهها برای زیر سؤال بردن کتابش و ایجاد حاشیه برای آن انتقاد میکند. این انتقادها را اتفاقاً در پاسخ به دو سارق ادبی و مدعی مطرح میکند و تبعیض در برخورد با آنان درمقابل متهم شدن خودش را به باد انتقاد و کنایه میگیرد.
آلکس هیلی نامهای به استفان آمبروس (مورخ و شرححالنویس آمریکایی) و دوریس کرنز قوودوین (شرححالنویس، مورخ و مفسر سیاسی و برنده جایزه پولیتزر آمریکا) مینویسد و در این نامه به دفاع از کتاب خود پرداخته پاسخ اظهارات آنان در حاشیهسازی برای خود و کتابش را میدهد. حالا وقت آن بود که هیلی از آنان انتقاد کند. این نامه روحیهای جدا از کتاب «ریشهها» ندارد و فریاد افرادی همچون هیلی است که در یک کتاب نمیگنجد.
منابع:
https://www.tasnimnews.com/
https://fa.wikipedia.org/
https://www.iranketab.ir/
https://www.farsnews.ir/