به مناسبت سالروز شهادت شیخ احمد کافی
امروز ۳۰ تیرماه مصادف با سالروز شهادت شیخ احمد کافی است. یکی از خدمات این عالم بزرگ شیعه تاسیس مهدیه تهران در سال ۱۳۴۸ در زمینی به وسعت چهار هزار متر در خیابان ولی عصر است.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، مرحوم کافی، روحانی واعظ و روضهخوان شیعی پیش از انقلاب اسلامی ایران و مؤسس مهدیه تهران بودند. وی شهرت خود را با سخنرانیهایش کسب کرد و در آنها از امام خمینی (ره) در آن دوران ستم شاهی طرفداری میکرد. برخی از سخنرانیهای وی در قالب کتاب و لوح فشرده بر جای مانده است. وی در خواجه ربیع مشهد مدفون است.
در سال ۱۳۵۱ شمسی در مشهد، در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم میرزا محمد کافی، فرزند حاج میرزا احمد کافی یزدی، از علما و روحانیون پرهیزکار و وارسته بود. احمد در سال ۱۳۲۱ در شش سالگی وارد دبستان شد. از ده سالگی محضر استاد حاج میرزا احمد کافی یزدی، به تحصیل علوم دینی پرداخت و در این مسیر بسیار کوشا بود.
وی پس از دو سال وارد مدرسه علوم دینی مشهد شد و در هجده سالگی، همراه با جدش برای ادامه تحصیل حوزوی به نجف رفت و از محضر علمایی، چون آیت الله خویی، آیت الله تبریزی و آیت الله حسین راستی کاشانی به تحصیل پرداخت. وی از آغاز با محبت اهل بیت (ع) پرورش یافته بود. علاقه بسیاری به حضور در مجالس امام حسین داشت. همین علاقه در پی ریزی شخصیت او تاثیر بسیار داشت و از او خطیبی توانا و مشهور و موثر ساخت. وی پس از مدتی، از طرف آیت الله مدنی، مامور به خواندن دعای کمیل در صحن امام حسین (ع) و دعای ندبه در مدرسه سید شد.
بازگشت به قم
مرحوم کافی، پس از مدتی تحصیل علوم دینی در نجف، به سبب وضعیت بد پدر و کمک به خانواده، مجبور به بازگشت به قم شد. او برخلاف میل خود که خواهان بازگشت به نجف بود. سه سال در قم به ادامهی تحصیل و در کنار آن، به منبر و موعظهی مردم پرداخت. او بارها به خاطر سخنرانی محرم خود و موعظه مردم، زندانی یا تبعید شد.
اقامت در تهران
وی در سال ۱۳۴۲ به خاطر درخواستهای مکرر مردم تهران و نیاز شدید آن شهر به تبلیغ دین و روشنگری در برابر رفتارهای فاسد رژیم شاه، به آن جا رفت و همزمان با سخنرانیهای مذهبی در مسجد، در منزل خود نیز جلسات آموزش قرآن و تعلیم کودکان و نوجوانان و نیز مراسم دعای کمیل و ندبه را تشکیل داد. در ۲۳ سالگی با فرزند مرحوم آیت الله سید حسین شاهرودی که از علمای مشهد بود، ازدواج کرد. ثمرهی این ازدواج هفت فرزند است.
خدمات اجتماعی
۱- ساخت مهدیه
استقبال گستردهی مردم از جلسات سخنرانی مرحوم کافی و مراسم دعای کمیل و ندبه، باعث شد که وی ساخت مهدیه را پیشنهاد کند. او با فروش منزل خود و کمک چهار تن از بازاریان خوشنام تهران و نیز عدهی بسیاری مردم، در سال ۱۳۴۸ قطعه زمین چهار هزار متری در خیابان، ولی عصر تهران، با نام مهدیه خریداری کرد که ساختمان اولیه آن پانزده هزار نفر را در خود جای میداد.
۲- کمک به نیازمندان
وی به شیوههای گوناگون به خانوادههای بی سرپرست و محروم کمک میکرد. صدها خانواده بی بضاعت را تحت نظر خویش داشت. لوله کشی آب برای دهها خانواده، تأمین هدایایی، چون کفش و لباس و ... برای بی بضاعتان از جمله خدمات ایشان است، که بعدها به همین دلیل به عنوان کمک به خانوادهی خرابکاران و مخالفان شاه، دستگیر شد. پس از آزادی از زندان، که تا سه ماه طول کشید، ساواک علاوه بر تعطیلی همهی برنامههای مهدیه، وی را برای یک سال به ایلام تبعید کرد.
۲ - ساخت درمانگاه
این واحد درمانی که در داخل ساختمان مهدیه بنا شده بود، داروهایی را که خود مردم به آن جا میآوردند، که حتی بعضا بسیار کمیاب و بودند، به رایگان در اختیار نیازمندان قرار میداد.
۴ - ایجاد صندوق قرض الحسنه
بنای نخستین این صندوق در واپسین روزهای عمر مرحوم کافی گذارده شد. اما فعالیت اصلی آن، چندی پس از رحلت وی آغاز شد.
۵ - خدمات در تبعید
تاسیس حوزه علمیه، ساخت مسجد، مدرسه و حمام در ایلام، ساخت و بازسازی چندین حمام، مدرسه و مسجد در دیگر شهرهای استان ایلام، و روستاهای اطراف از جمله خدمات وی در زمان تبعید است. وی در شهرهای مختلف، بنای ۷۲ مهدیه را با کمک اهالی پی ریزی کرد.
او حتی در عربستان سعودی نیز، که هر سال برای حج به آن جا میرفت، فعالیت داشت؛ احداث بناهای مختلف مسجد، مدرسه و چاههای آب از جمله موارد است.
مرحوم کافی و ماجرای تعطیل کردن شرابفروشی جنب مهدیه تهران
«نزدیک مهدیه، سه، چهارتا دکان پایینتر، یک دکان عرق فروشی بود. من خیلی ناراحت بودم که جنب مهدیه، عرقفروشی است. یک روز هم از خانه بیرون آمدم، دیدم یک مشت از این جوانهایی که نباید جلوی دکانش باشند، هستند. پیرمردی ارمنی بود که عرقفروش بود. اسمش آرشاک بود. یک بچه مذهبی را فرستادم، گفتم برو ببین اینها چکار میکنند؟ آمد، گفت حاجآقا این (آرشاک) میفرستد دنبال جوانهای مردم، وقتی میآیند آنجا، یک آب جو همینطوری به اینها میدهد. یک ساندویچ همینطوری به آنها تعارف میکند. کباب برای اینها درست میکند، میخواهد اینها را مبتلا (به شرابخوری) کند. بعد از اینها کار بکشد.
یک روز این ارمنی را خواستمش آمد خانه ما. گفتم من را میشناسی؟ گفت: بله حاج آقا. شما سه چهار ساله اینجا تشریف دارید. گفتم: من سه تا پیشنهاد به تو میدهم؛ اول اینکه ۱۰ هزار تومان از پول آخوندیم که از کسی هم نمیگیرم، قربة الی الله به تو میدهم، تو در عوض، تغییر شغل بده یعنی خودت باش، دکانت هم باشد، فقط شغلت را عوض کن. دوم اینکه دکانت را بفروش؛ من از تو میخرم و سوم اینکه درب دکانت را میبندم. گفت تغییر شغل که نمیدهم؛ دکان را هم نمیفروشم. حالا چطور میخواهی ببندی؟ گفتم: تو با یک کسیداری حرف میزنی که یک خردهای قانونها را هم میداند. گفت: چطور؟ گفتم: چند ساله که قانون تصویب شده که پیالهفروشی ممنوعه! یعنی بطری بطری بفروشی طوری نیست ولی اگر در پیاله بریزی و بفروشی ممنوعه و تو اینجا پیالهفروشی داری. این جریمه دارد. به یکی از این بچههای مذهبی یک ماه ۲۰۰۰ تومان حقوق میدهم، میگویم اینجا بایستد تا شراب ریختی توی پیاله، میگویم یک تلفن بکند کلانتری، بیایند جریمهات کنند. اگر جریمهات نکردند به مقام بالاترش شکایت میکنم، اینقدر پیگیری میکنم تا درب دکانت را ببندم. من یک آخوند پاشنهگیر بالا کشیدهای هستم. در کارهای دینی عجیبم. به قیافهام نگاه نکن که شُل و وِل هستم، در این کارها (نهی ازمنکر) قرص هستم.
یک وقت (آرشاک) یک کلمهای گفت، من را آتش زد. گفت: من ۲۸ ساله در این محله هستم و مسلمانها به من نان میدهند. نگفت ارمنی از من عرق میخرد و نانم میدهد. گفت مسلمانها نانم میدهند. گفتم از لحاظ دین ما هم خرید عرق و هم فروش عرق و هم خوردن عرق و هم درستکردنش حرام است. هم کار کردن در کارخانه عرقفروشی و هم جنس به آن فروختن همه حرام است. خلاصه ما دکانش را ۵۰ هزار تومان خریدیم. الان آنجا را کتابفروشی اسلامی کردیم. جای شیشههای عرق و شراب، کتابهای دینی چیدهایم ...»
ارادت به امام خمینی (ره)
وی از یاوران انقلاب اسلامی ایران و از یاران امام خمینی (ره) بود و بارها در سخنرانیهای خود از ایشان حمایت و او را به بزرگی یاد میکرد. وی در یکی از سخنرانیهای خود خطاب به حضرت امام گفت:
آیت الله العظمی خمینی! بزرگ مرجع شیعه! افتخار قرآن! افتخار اسلام! افتخار اهل بیت! افتخار این روحانیت! مدافع اسلام و شیعه! با توام آقا! قربانت بشم آقا! کنار قبر جدت علی (ع) بگو: آقا، آقایم کی میآید؟!.
امام (ره) نیز بارها نسبت به جلسات مهدیه اظهار علاقه کرده بودند و حتی برای ایشان پیام فرستاده، ایشان را به ادامه جلسات تشویق میکردند. وی پس از ترور منصور، نخست وزیر وقت، به جرم همدستی با گروه شهید بخارایی دستگیر شد و شش ماه در زندان به سر برد. ایشان در حادثه ۱۵ خرداد نیز توسط ماموران رژیم، دستگیر و زندانی شد.
مرگ مشکوک
مرحوم کافی، در چند کیلومتری مشهد در اثر یک تصادف دلخراش، دار فانی را وادع گفت. برادر مرحوم کافی، این تصادف را ساختگی و به دستور رژیم شاهی میداند و دلایل بسیار قوی برای این ادعا بر میشمارد.
مراسم تشییع و تدفین
جنازهی مرحوم کافی، همان روز با نظارت ساواک به قوچان منتقل شد. اما مردم جنازهی ایشان را از بیمارستان خارج کرده، پس از غسل و کفن، با تشریفات خاصی به مشهد بردند. تشییع جنازهی با شکوه آن مرحوم، با شعار درود بر خمینی همراه بود که ماموران رژیم را به مبارزه کشاند و نهایتا تعدادی از تشییع کنندگان در این مراسم زخمی شدند. جنازه به دست ماموران رژیم افتاد و به تهران منتقل شد. جنازه پس از کش و قوسی طولانی با مردم و خانوادهی مرحوم، به مشهد بازگردانده شد و در خواجه ربیع مشهد، به خاک سپرده شد. مرحوم کافی، که مویههای جانگدازش در فراق امام مهدی (عج) هنوز در گوش عاشقان آن حضرت طنین انداز است، و عدهای دیدار او را به روز واپسین نهاد. او بارها وصیت کرده بود: وقتی من مرَُدم، اگر در بین هفته بود، جنازهی مرا بگذارید در سردخانه باشد تا صبح جمعه مردم کنار جنازه ام دعای ندبه بخوانند و چند یا صاحب الزمان بگویند که مُرده ام هم این ناله هایتان را بشنود.
منابع:
https://www.hawzahnews.com/
https://www.isna.ir/