مختار ثقفی در سال ۶۶ هجری با هدف خونخواهی از شهدای کربلا قیام کردو بسیاری از عاملان شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به قتل رساند.
فلسفه قیام مختار
مـخـتار در سال ۶۶ هجری زمانی که تصمیم بر نابودی قاتلان امام حسین علیه السلام گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمیدهد که بگذاریم کسانی که حسین علیه السلام را کشته اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگی کـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد صلی الله علیه و آله نیستم، بلکه کذّاب خواهم بود. برای دستیابی بر آن جانیان، از خدا کمک میطلبم و خدای را سپاسگـزارم کـه مـرا شـمـشیری بر سر آنان قرار داده و نیزهای که بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان که حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را بگیرم و بر خداوند حق است که آنان را که دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان که حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفته اند خوار و ذلیل کند.
پس آنان را به من معرفی کنید تا تعقیبشان کنم و ریشه آنان را برکنم.
مختار همه همت خود را برای این هدف مقدّس، کـه هـدف اصـلی قـیـام او بـود، بـه کـار برد.
موسی بن عامر میگوید: «مختار فرمان داد که قاتلان امام حسین علیه السلام را تعقیب کنید و میگفت: بـه خدا قسم، آب و خوراک بر من ناگوار است تا این که زمین را از لوث وجود آن ناپاکان پاک سـازم.»
بـنـابراین، عدهای به صورت گروهی و عدهای نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزای اعمال ننگین خود رسیدند.
الف ـ اعدامهای دسته جمعی
به دستور مختار تمام کسانی را کـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین علیه السلام و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، دستگیر کردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ کردند و اسبها را با نعل تازه، بر بدنهای آنان تاختند تا پیکر آنان در هم شکـسته شد و به هلاکت رسیدند.سپس بدنهای آنان را به آتش سوزاندند.
کسانی که بر بدن امام حسین علیه السلام اسب تاخته بودند
ایـنـان عـبـارت بـودنـد از: اسـحـاق بـن حـوبـه، اخـنـس بـن مـرثـد، حـکـیـم بـن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ عبدی، سالم بن خیثمه، واحظبن ناعم، صالح بن وهب، هانی بن ثبیت و اسید بن مالک.
ابو عمرو گوید: مـا بعدها در مورد سابقه این ده نفر بررسی کردیم. به این نتیجه رسیدیم که همه آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.
دویـسـت و چهل و هشت نفر از عاملان اساسی واقعه کربلا که در شورش کوفه دستگیر شده بودند، همه یکی پس از دیگری گردن زده شدند. آنان در میان پانصد نفری بودند که در شورش کوفه بر ضدّ مختار دستگیر شدند.
سرنوشت دشمنان امام حسین علیه السلام در کوفه
شمر بن ذی الجوشن در روز عاشورا شتری را که مخصوص سوار شدن امام حسین علیه السلام بود، را به عنوان غنیمت گرفـت و به کوفه آورد و بـه شکرانه قتل فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله آن شتر را نحر کرد و گوشتش را بین دشمنان اهل بیت در کوفه تقسیم نمود.
مختار دستور داد تمام خانههایی را که آن گوشت وارد آن شده بـود و افرادی را که دانسته از آن گوشت خورده اند، شناسایی کنند.
همه آن خانهها را ویران کرد و کسانی را که از آن گوشت خورده بودند اعدام نمود.
ب ـ اعدام سران کوفه
سران کوفه که در قیام خونخواهی عاشورا کشته شدند عبارت بودند از:
۱ ـ عـمـر بـن سـعد:
او فرمانده کل نیروهای یزید در کربلا و از جمله کسانی بود که نامش در سـیـاهـه قـصـاص شـونـدگـان قـرار داشت. او پیش از دستگیری به سراغ مختار آمد و خود را معرفی کرد و با شروطی، امان نامه گرفت.
اما پس از کشتار قاتلان امام حسین علیه السلام در کوفه، نامهای از محمد حنفیه به مختار رسید مبنی بر این که جزای عمر بن سعد را بدهد. مختار دید بـعـضـی از شـروط امـان نامه توسط عمرسعد نقض شده است.
به همین بهانه، او را احضار کرد. او ابتدا قصد فرار داشت، اما برایش میسر نشد. همین بهانه مختار را در کشتن او مصمّم ساخت.
او در مـقـابـل ابـو عـمـرو، رئیس شهربانی مختار مقاومت کرد تا امان بگیرد، اما او را امان نداد. آنقدر بر پیکر او شمشیر زدند تا کشته شد و سر بریده اش را نزد مختار آوردند.
۲ ـ شـمـر بـن ذی الجـوشن:
این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد، اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزای اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجرای شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلی بود.
عبدالرحمن بن عبد میگوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جای آورد و دستـور داد آن سـر را بـالای نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد.
۳ ـ بـجـدل بن سلیم:
وی در روز عاشورا، برای غارت انگشتر امام حسین علیه السلام، انگشتان حـضـرت را قـطـع کـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع کردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاکت رسید.
۴ ـ خـولی بـن یـزیـد اصـبـحـی:
وی از چـهـره هـای کـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن علیه السلام و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلی، بـرادر امـام حـسین علیه السلام، بوده است.
مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتی مامور کرد تا خولی را دستگیر کنند. ایشان خـانه خـولی را مـحاصره کردند، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانه اش او را بکشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاکستـر تبدیل شد.
۵ ـ سنان بن انس:
وی از چهرههای جنایتکار کربلا و کسی است که به خیمههای امام حسین علیه السلام یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزه اش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـی مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده کـه او سـر مـقـدس امـام حـسـیـن علیه السلام را از بـدن جـدا کـرده اسـت. پـس از دستگیری او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت کـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـکـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید.
۶- حکیم بن طفیل (قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام):
حکیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، که امام حسین علیه السلام را تیرباران و حضرت اباالفـضل علیه السلام را شهید کرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن کامـل به دستور مختار، او را دستگیر و تیرباران کرد.
۷- عبیدالله بن زیاد:
پـس از آن که مـخـتـار از طرف شورشیان کوفه آسوده خاطر شد و آنان را سر جای خود نشانید ابراهیم پسر مالک اشتر را مامور جنگ با ابن زیاد کرد.
در حین جنگ ابراهیم شخصاً ابـن زیـاد را از نـظر دور نمیداشت و صفها را میشکافت تا خود را به او برساند. ابن زیاد غرق در سلاح، با نیزه اش به هر طرف حمله میکرد. ناگهان ابراهیم، خـود را در مقابل ابن زیاد دید و، چون عقابی شکاری به او حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محکم بر کمر او فرود آورد که تاریخ مینویسد: ابن زیاد جلوی دست و پای اسبش، غلتید و همانند گاوی که سرش را بریده باشند، صدا میکرد. بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالای بـدن او بـه یـک طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را کشتم.»
نکته قابل توجه اینجاست که این واقعه در روز عاشورای سال ۶۷ هجری قمری واقع شد و او در آن هنگام سی و نه ساله بود.
ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا کـرده و جـسـدش را بـه آتـش کشیدند. سپس گفت: «خدا را شکر میکنم که ابن زیاد به دست من کشته شد.»
۸ ـ حـرمـله:
ابو مخنف از امام باقر علیه السلام نقل میکند: هنگامی که علی اصغر در آغوش پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین علیه السلام آنان را نفرین کرد و فرمود:
«وَانْتَقِمْ لَنا مِنْ هؤُلاءِ الظَّالِمینَ؛ خدایا، انتقام ما را از این ستمگران بستان.»
خبر دادند که حرمله در محلهای مخفی شده است. مـامـوران به سرعت، به جست و جو پرداختند و زمانی نگذشت که فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند. تا چشم مختار به او افتاد، با لحن تندی فریاد زد: خدا را شکر که به چنگم افتادی! مختار دستور داد: اول دو دست او را قطع کنید. (همان دو دستی که با یکی کمان را میگرفت و با دیگری تیر را رها میکرد؛ یک بار گلوی علی اصغر را نشانه گرفت، یک بار چشم اباالفضل علیه السلام را نشانه رفت و یک بار هم قلب حسین علیه السلام را شکافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع کنید!
ماموران اجرا کردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش.
فوراً چوبهای خشک و نازکی را روی بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش کشیدند.
۹ ـ زیـد بـن رقـاد:
او از تـک تـیراندازان لشکر عمر سعد بود که در روز عاشورا، تیری به طـرف عبدالله، فرزند امام حسن علیه السلام افکند. آن تیر، دست عبدالله را به پیشانیش دوخت. تیری دیگر نـیـز بـه قلب او افکند و او را بـه شهادت رساند. زید پس از کمی مقاومت، به وسیله افراد عبدالله شاکری یکی از فرماندهان لشکر مختار، تیرباران شد و سپس او را در آتش سوزاندند.
۱۰- عـمرو بن حجّاج زیدی:
وی از سران کوفه و از کسانی بود که نامه دعوت برای امام حسین علیه السلام فرستاد. وی با پانصد نفر، مامور بستن آب بـر روی امـام و اهل بیت علیهم السلام بود. او پس از شکست شورشیان کوفه از ترس به سوی شراف و واقصه فرار کرد و دیگر اثری از او مشاهده نشد.
۱۱ ـ عبدالله دبّاس:
وی قاتل محمد، فرزند عمار یاسر، بود. او دستگیر و سپس کشته شد، اما پیش از آن، سه نفر از حامیان عمرسعد را بـه مختار معرفی کـرد: عبدالله بن اسید؛ مالک نُمیر؛ حمل بن مالک.
۱۲- منقذ بن مره عبدی:
مختار، عبدالله بن کامـل را به سراغ مـنقـذ بن مـره عـبدی، قـاتل حضرت عـلی اکبر علیه السلام فرستاد، خانه اش را محاصره کردند. او که مردی شجاع و دلیر بود مسلح و سوار بر اسب از خانه بیرون آمد، با نیزه به یکی از سربازان مختار حمله کرد و او را از اسب انداخت، ولی آسیبی به وی نرسید، ابن کامـل با شمشیر بر او حمله کرد و چند ضربه شمشیر بر او وارد ساخت، ولی چـون زره اش قـوی بود در او اثـر نکرد جز آن که بعدها آن دست شل شد. بالاخره نهیب سختی بر اسب زد که از چنگ سربازان فرار کرده و در بصره به مصعب بن عمیر پیوست.
۱۳- زید بن رقاده قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل:
از تـواریخ بر مـی آید که فـرزندانی از مـسلم بن عقیل در کربلا بودند غیر از دو طفلان معروف که در زندان ابن زیاد بوده اند، و ایشان در کربلا جنگیده اند از جمله عبدالله است که زید بن رقاده ملعون با دو تیر او را شهید کرد. تـیر اول به سویش پـرتـاب نمـود و عـبدالله دست خـود را حمـایل قرار داد که تیر دست را به صورتش دوخت و هنگامی که این تیر به او اصابت کرد چنین گفت: بار خدایا اینان ما را کم شمردند و خوار ساختند خداوندا اینها را بکش چنانکه ما را کشتند، و آنان را خوار کن چنانکه ما را خوار کردند؟
همین ملعون تیر دیگری بر او زد که او را شهید کرد، سپس به بالین جوان آمد و با حرکت دادن، تیر را از پیشانی او بیرون کشید، ولی پیکان تیر که از آهن بود در پیشانیش باقی ماند و نتوانست آن را بیرون بکشد.
مختار، عبدالله کامل را برای دستگیریش مامور ساخت، خانه اش را محاصره کردند، زید با شمشیر کشیده بیرون آمـد، و، چون مرد شجاعی بود ابن کامل دستور داد هیچ کس با نیزه و شمشیر کشیده به او نزدیک نشود بلکه او را تیرباران و سنگباران کنید، به این وسیله او را کشتند، چون احساس کردند هنوز رمقی در بدن دارد؛ فرمان داد تا آتش آورند و او را که هنوز زنده بود آتش زدند.
ج ـ اعدام سایر جنایتکاران
۱- مختـار، ابو نمران مالک بن عمرو نهدی، از فرماندهان انقلاب را با گروهی، مامور دستگیری عبدالله بن اسید جُهمنی، مالک بن نسیر و حمل بن مالک نمود ابو نمران آنها را دستگیر کرد و نزد مختار آورد.
مختار بـه شدت به آنان پرخاش کرد و گفت، «ای دشمنان خدا وای دشمنان کتاب خدا، وای دشمنان رسول خدا وای دشمنان خاندان پیامبر خدا، حسین چه شد؟! حسین را بـه من تحویل دهید،ای نامردان! کسی را کشتید که شما را به اقامه نماز امر میکرد!»
آنان گفتند:ای امیر، مجبور بودیم. منّت بگذار و ما را نکش!
مختار فریاد زد، «منّت بر شما بگذارم؟! آیا شما بر حسین، فرزند دختر پیامبرتان، منّت گذاشتید و او را رها کردید و به او آب دادید؟!»
سپس به مالک بن نسیر گفت: تو همان کسی نیستی که کلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن کامل گفت: آری همین او است.
فرمان داد: دست و پایش را قطع کنید و بگذارید آنقدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پـایش را بریدند، و در خونش غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را گردن زدند.
مـالک بن نسیر به اندازهای پست بود که وقتی امام آخرین لحظات حیات را میگذرانید هر کس نزدیک حضرت میآمد تا او را شهید کند دلش راضی نمیشد و برمی گشت، تا این که مالک آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت که کلاه را شکافت و سر حضرت را زخمی کرد و خـون جاری گـردید. امـام کلاه را از سر برداشت و انداخت و فرمود:"لا اکلت بها و لا شربت حشرک الله مع الظّالمین؛ با این دست نخوری و نیاشامی و خداوند تو را با ستمکاران محشور فرماید. ".
چون کلاه امـام از خز بود، مالک آن را برداشت و به کوفه برد و، چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: وای بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت کرده و به خانه من آوردی آن را از خـانه بیرون ببر؟ در اثـر نفرین امام، این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود.
۲. ابـو سعید صیقل نقل میکند: مختار از مخفیگاه چهار تن از عاملان حادثه عاشورا که پیراهن امام حسین علیه السلام را غارت کرده بودند؛ مطلع شد. یکی از فرماندهان انقـلاب به نام عبدالله بـن کامل و همراهان، آنان را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند
۳. عبداللّه بن صخلب و برادرش، عبدالرحمن، و فردی دیگر به نام عبدالله بن وهب از جمله دستگیر شدگان بودند که در بازار اعدام شدند.
۴. یاران مختار عثمان بن خالد و ابی اسماء بشر بـن شـوط، که از قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بودند را دستگیر و در کنار چاه جعد گردن زدند.
جمعی از عاملان حادثه کربلا از جمله محمّد بن اشعث موفق شدند از دست مختار بگریزند و در بصره، نزد مـصـعـب بـن زبـیـر پـناه بگیرند. اما سپس در جنگ مصعب بر ضد مختار، وارد نبرد گردیدند که جمعی از آنان کشته شدند.
بردگان و موالی و مستـضـعفان، که در قیام مختار جان تازهای گرفته بودند و پشتوانه اصـلی قـیـام بـودنـد، بـر اشـراف کـوفه چیره شدند و بعضی از آنان اربابانشان را، که در فاجعه کربلا دست داشتند، به قتل رساندند و یا به مختار معرّفی کردند؛ و اینگونه شد که قاتلان امام حسین علیه اسلام و فرزندان و یاران ایشان و مسببان واقعه دلخراش کربلا به سزای اعمال خود رسیدند.
نحوه کشته شدن یزید در سال ۶۴ هجری قمری
نقل شده است که یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت.
به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد، یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد، ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفتای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی علیهماالسلام هستیای دشمن خدا و رسول خدا.
بیشتر بخوانید:روز عاشورا در کربلا بر امام حسین (ع) چه گذشت؟
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
منبع: حوزه نت