قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، نقطه عطف انقلاب اسلامی بود.
این تظاهرات در شهرهای تهران، قم و ورامین علیه دولت اسدالله علم در زمان حکومت محمدرضا شاه پهلوی برگزار شد و به زد و خورد بین مأموران شهربانی و تظاهرکنندگان انجامید. برخی تحلیلگران و نیز امام خمینی (ره) معتقد بودند که تظاهرات ۱۵ خرداد نقطه عطفی در آغاز انقلاب ۱۳۵۷ به شمار میآید. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، ۱۵ خرداد به عنوان تعطیل رسمی در تقویم کشورمان اعلام شد.
در دی ۱۳۴۱، اصلاحات اقتصادی-اجتماعی توسط محمدرضاشاه با عنوان انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم اعلام، و طی یک همهپرسی تصویب شد. طرح انقلاب سفید با مخالفتهایی از سوی جبهه ملی و همچنین محافل مذهبی روبهرو شد.
یکی از مهمترین مخالفان این طرحها، امام خمینی (ره) بود. وی ضمن مخالفت با موضوعاتی، چون اصلاحات ارضی و حق رأی زنان به نفوذ بیشتر آمریکا در ایران معترض بود. اعتراضاتی که در خرداد ۱۳۴۲، در شهرهای بزرگ ایران به وقوع پیوست و توسط ارتش سرکوب شد.
تصویبنامه انجمنهای ایالتی ولایتی
قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در اولین دوره مجلس شورای ملی به منظور تشکیل شوراهای استان و شهرستان به تصویب رسیده بود و تا زمان نخستوزیری اسدالله علم این قانون بدون تغییر ماندهبود. قانون مذکور در ۱۵ مهر ۱۳۴۱ با ۹۲ ماده و ۱۷ تبصره از تصویب کابینه امیر اسدالله علم گذشت و خبر آن در ۱۶ مهر در روزنامههای کیهان و اطلاعات منتشر شد.
به موجب این مصوبه که در غیاب مجلس، حکم قانون را داشت، به زنان حق رأی داده میشد و همچنین شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن از شرایط انتخاب شوندگان حذف شد.
برخی میگویند، شاه در پوشش تصویب این لوایح اهداف متفاوتی را دنبال میکرد. او میخواست علاوه بر سنجش میزان حساسیت روحانیون و توان مذهبی مردم، روحانیت و جریان مذهبی را در یک زورآزمایی کنار بزند تا مجبور به محافظه کاری در برابر آنها نباشد. به همین منظور مطبوعات رسمی کشور با تیترهای درشت به انعکاس تصویب این لوایح و اخبار مربوط به آن پرداختند. این تصویبنامه اعتراض علما و مردم مسلمان ایران را برانگیخت. سید روحالله خمینی روحانیون تراز اوّل قم را به نشستها و گفتگوهای متعدد برای لغو این تصویبنامه فراخواند، وی با تشریح آنچه که او نقشههای استعمار و توطئههای آنها میدانست، مسئولیت روحانیون را در قبال صیانت از اسلام و استقلال کشور یادآور شد و مقرر شد با ارسال تلگرافهایی به شاه، لغو فوری مصوبه مذکور درخواست شود.
در ۷ آذر ۱۳۴۱ امیراسدالله علم نخستوزیر وقت در تلگرافی به علمای قم، لغو مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی را اعلام کرد.
انقلاب سفید
در دی ماه ۱۳۴۱ طرحی جدید توسط شاه با عنوان انقلاب سفید یا «انقلاب شاه و مردم» با اصولی ششگانه اعلام شد. این منشور شش مادهای شامل اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگلها و مراتع، فروش کارخانههای دولتی به بخش خصوصی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانهها، اعطای حق رای به زنان و ایجاد «سپاه دانش» میشد. شاه از مردم درخواست کرد که به پای صندوقها آمده و به آن رأی بدهند.
طرحهای انقلاب سفید، با مخالفتهایی از سوی جبهه ملی ایران و همچنین محافل مذهبی، روبرو شد. در فاصله کمتر از یک دهه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، روابط شاه و روحانیون مسالمتآمیز بود، ولی اتخاذ این طرحها و همچنین به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط حکومت وقت، بر این دوره کوتاه از روابط حسنه شاه و علما، مُهر پایان گذاشت.
در میان معترضان، چهره مخالف جدیدی به نام روحالله موسوی خمینی خود را در اذهان، مطرح ساخت. این روحانی در مدرسه فیضیه قم به تدریس فلسفه و فقه میپرداخت. وی سخنرانیهای انتقادی خود را از سال ۱۳۴۱ آغاز کرده بود و در آن هنگام بیش از شصت سال سن داشت. امام خمینی (ره) این اصلاحات را بیش از هر چیز به سود شاه و سلطنت او و زمینهای برای نفوذ بیشتر آمریکا و اسرائیل به ایران میدانست؛ بنابراین او در نشست علمای قم، خواهان تحریم رفراندوم شد. شاه وارد قم شد تا نظر موافق علمای دین در مورد برنامههای خود را بگیرد. سرانجام این رفراندوم انجام شد و رسانههای دولتی خبر از تصویب آن با اکثریت آراء دادند.
در همه پرسی ۶ بهمن شش اصل انقلاب سفید به آرای ملت ایران گذاشته شد و ملت ۵٬۵۹۸٬۷۱۱ رأی موافق و ۴٬۱۱۵ رأی مخالف به صندوقها ریختند. به فاصله چند روز پس از آن، امام خمینی (ره) مردم ایران را به مبارزه منفی علیه حکومت فراخواند و شاه را به تمکین در برابر اسلام و علماء فراخواند. شاه نیز در ۲۳ اسفند آن سال در سخنانی تند، کسانی را که رفراندوم را تحریم کرده بودند به سرکوب و شدت عمل تهدید کرد. متقابلاً امام خمینی (ره)، طی بیانیهای نوروز سال جدید، یعنی ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد. او در این بیانیه از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر کرد و آن را همسو با اهداف آمریکا و اسرائیل دانست.
روز دوم فروردین سال ۱۳۴۲، مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۳ هجری قمری، سالگرد کشتهشدن امام ششم شیعیان و مطابق معمول، مجالس بسیاری به همین مناسبت در قم برگزار شده بود. منزل امام خمینی (ره) در محله «یخچال قاضی» نیز مملو از عزاداران بود، شماری از مأموران مخفی با لباس شخصی نیز در جمعیت درصدد راهاندازی اغتشاش و هیاهو در مجلس بودند. امام خمینی (ره) متوجه حضور مشکوک آنها شد؛ و از طریق یکی از روحانیان هشدار داد که برای سخنرانی در حرم فاطمه معصومه حاضر خواهد شد. این اقدام وی موجب دفع اهداف مأموران شد.
عصر همان روز به دعوت آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی، مجلسی در مدرسه فیضیه برگزار شد. مأموران مذکور در اواسط سخنرانی، وارد شدند و طلاب را مورد حمله قرار دادند. زد و خورد بین طلاب و مأموران مخفی شدت گرفت. در این هنگام، نیروهای مسلح وارد درگیری شدند و گروه بسیاری از طلاب را شهید و مجروح کردند.
در زمان حمله به فیضیه، امام خمینی (ره) برای حضور در مدرسه به راه افتاد، اما حاضران او را از این تصمیم منصرف کردند. امام خمینی (ره) همانجا در یک سخنرانی شخص شاه بهعنوان عامل اصلی جنایت و همپیمان با آمریکا و اسرائیل یاد میکند و از سکوت علمای قم و نجف و دیگر کشورهای اسلامی گلایه میکند و میگوید: «امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است.» روز بعد، امام خمینی (ره) بیانیهای را با عنوان «شاهدوستی یعنی غارتگری» منتشر کرد که در تاریخ انقلاب جایگاه ویژهای دارد. در این اعلامیه، او به محاکمه حکومت شاه پرداخت و «تقیه» را در آن شرایط حرام دانست.
پس از این وقایع، شاه خدمت نظام وظیفه را برای طلاب جوان الزامیکرد. این کار، یعنی برتن کردن لباس نظامی و خدمت زیر پرچم شاهنشاهی که برای طلاب مخالف بسیار دشوار و سخت بود. اما امام خمینی (ره) پیکی به سربازخانهها فرستاد و از طلاب درخواست کرد که «تزلزل به خود راه ندهند» و «از این فرصت برای تقویت جسم و روح خود استفاده کنند.» امام خمینی (ره) در چهلم حادثه فیضیه، دولت آن زمان را محکوم کرد که به فرمان آمریکا و اسرائیل، خواهان از ریشهبرکندن اسلام است و خود را مصمم به مبارزه با این امر نشان داد.
سخنرانی علیه شاه ۱۳ خرداد ۴۲
در فاصله میان حادثه مدرسه فیضیه و آغاز ماه محرم، یعنی ۲ فروردین تا ۴ خرداد ۱۳۴۲، مبارزات خمینی در قالب صدور اعلامیههای متعدد بود. اما با آغاز ماه محرم، اعتراضات رفتهرفته به یک قیام تبدیل شد.
سخنرانی سید روحالله خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در قم به مناسبت دهم محرم یا عاشورای حسینی توهینآمیز و آتشین بود. خمینی پس از اشاره به واقعه کربلا و گریاندن حاضران، حادثه مدرسه فیضیه را به کربلا تشبیه کرد و گفت:
.. من به شما نصیحت میکنم آقای شاه، من به تو نصیحت میکنم دست از این اعمال بردار من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند تو بروی مردم شکرگزاری کنند… من نمیخواهم تو اینطور باشی من میل ندارم تو مثل پدرت بشوی، نصیحت مرا بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند، اینها صلاح مملکت را میخواهند، از اسراییل نشنو، اسراییل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد. بدبخت بیچاره چهل و پنج سال از عمرت میرود، یککمی تأمل کن، یککمی تدبیر کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن، کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت بگیر، اگر راست میگویند که تو با اسلام و روحانیت مخالفی، بد فکری میکنی، اگر دیکته میکنند و به دست تو میدهند در اطراف آن فکر کن. چرا بی تأمل حرف میزنی؟ آقای شاه! اینها میخواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند… … مگر با رفتن چند زن به مجلس مملکت مترقی میشود؟ مملکت با برنامههای اسراییل درست نخواهد شد…
صبح روز عاشورا ۱۳ خرداد مردم تهران به ویژه بازاریان دست به راهپیمایی زدند. تظاهرکنندگان در برابر کاخ مرمر توقف کردند و فریاد مرگ بر دیکتاتور میزدند. جمعیتی که از جانب مقامات دولتی به پنج هزار نفر تخمین زده شده بود، در مسجد حاج آقا ابوالفتح اجتماع کردند. یک روحانی درباره واقعه مدرسه فیضیه گفت که شمار جمعیت را در ساعت ۹ به تفاوت بین ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ برآورد کردند. این جمعیت در صفهای ۸ نفری به راه افتادند و دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند و در مسیرهای ری، امیرکبیر، بهارستان، مخبرالدوله، استانبول، فردوسی، شاهرضا، ۲۴ اسفند، سی متری، سپه و میدان توپخانه حرکت کردند. در چندین نقطه افرادی سخنرانی کردند و درخواست لغو تساوی حقوق زنان را کردند. در میدان توپخانه مأموران انتظامی جدی وارد عمل شدند و آنها را متفرق کردند.
روز بعد، محمدجواد باهنر از روحانیهایی که در روزهای سوگواری در منبرها مردم را به تظاهرات دعوت میکردند و هم چنین مرتضی مطهری از جانب مأموران شهربانی دستگیر شدند.
ساعت ۳ بامداد ۱۵ خرداد، چند مأمور در تاریکی شب و پس از محاصره خانه امام خمینی (ره)، به درون خانه ریختند و او را دستگیر کرده و ابتدا به بازداشتگاه باشگاه افسرانو سپس غروب روز بعد، به زندان قصر واقع در تهران بردند.
بعد از انتقال امام خمینی (ره) به تهران، خبر دستگیری او ابتدا در قم و سپس در شهرهای دیگر به سرعت پیچید و واکنشهایی را بهدنبال داشت. مردم در تهران، قم، شیراز، مشهد و ورامین و پیشوا به خیابانها ریختند و شعارهایی نظیر «یا مرگ یا خمینی» سردادند. این قیامها توسط نیروهای امنیتی سرکوب شد. تظاهرات تا دو روز بعد از ۱۵ خرداد نیز ادامه یافت و ۳۲ نفر در این تظاهرات کشته شدند. در تهران از ساعت ۹ صبح خبر بازداشت امام خمینی (ره) پخش شد. دانشجویان با شعار "خمینی را آزاد کنید" به خیابانها ریختند. نخستین کانون اغتشاش در تهران میدان بارفروشان بود و گروهی به سرکردگی قمهکش معروف تهران طیب حاج رضایی به راه افتاده بودند. طیب از افراد شرور و چاقوکش و متهم به قتل نفس بود و پنج سال هم در زندان به سر برده بود. طیب صاحب چند شیرهکش خانه در تهران بود. در روز ۱۵ خرداد، طیب عامل مؤثر اغتشاشها، آتش زدن کلوبها و بانکها و تاراج مغازهها بود به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی در شماره ۱۴ خرداد ۱۳۶۲ تظاهرکنندگان را بین ۵۰۰ تا ۵۰۰۰ در نقاط مختلف شهر تخمین زدهاند تنها در یک جا از ۸۰۰۰ نفر در میدان ژاله یاد میشود. مرکز اصلی تظاهرات از یک طرف جلوی بازار و میدان ارگ بود. حرکت برنامهریزی شده بود و حمله به اداره انتشارات و رادیو و مرکز تسلیحات ارتش و کلانتریها برای دستیابی به سلاح گرم بود. تعدادی اتومبیل و سایر وسایل نقلیه پلیس و ماشینهای آتشنشانی به آتش کشیدهشد. به ویژه در میدان ارگ تعدادی از نیروهای انتظامی و تظاهر کنندگان کشته شدند. این حملهها به تسلیحات ارتش و کلانتریها و اداره انتشارات و رادیو با وجود مقاومت مأموران چند بار تکرار شد. تظاهرات دیگر در نقاط گوناگون شهر، چون میدان شوش، چهارراه شاه، میدان قزوین و سی متری به راه افتاد. حمله به روزنامههای اطلاعات، کارخانه پپسی کولا، بانکها، کاخ دادگستری، آتش زدن مکانهای عمومی و کتابخانهها، آتش زدن خانههای مردم، آتش زدن باشگاه جعفری، حمله و آتش زدن مرکز فرهنگی ایران و آمریکا، خراب کردن کیوسکهای تلفن، تخریب وسایل حمل و نقل عمومی، مضروب کردن زنان بیحجاب همه برای رسیدن به منظور اصلی یعنی پراکندهساختن نیروهای انتظامی و بهم ریختن نظم کشور بودهاست. شعارها "مرگ بر این دیکتاتور خونآشام " و "یا مرگ یا خمینی" بود برخلاف ادعاهای مکرر که حرکت را حرکتی خود جوش معرفی میکنند، این حرکت خیلی بیشتر به یک حرکت برنامهریزی شده با حملههای پیاپی به اداره انتشارات و رادیو و مرکز تسلیحات ارتش و کلانتریها برای دسترسی به اسلحه گرم بود.
نشریه ایرانشهر متعلق به کمیسیون ملی یونسکو در ایران در شماره ۲۲ خود در تاریخ ۱۳۴۳ در مورد حادثه ۱۵ خرداد مینویسد:
از ۱۱ تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به مناسبت ایام عزاداری ماه محرم تظاهراتی در مشهد و قم و شیراز و تبریز و تهران روی داد که البته جنبه سیاسی داشت. به دنبال این تظاهرات، بعضی از علما و روحانیان قم و مشهد و شیراز و تبریز به تهران تبعید و بازداشت شدند. این اغتشاشات که با قتل پاسبانی در مشهد آغاز گردیده بود سرانجام به تهران سرایت و رفته رفته شدت گرفت بهطوریکه در پانزدهم خرداد در تهران به آتش زدن بعضی از موسسات و اتومبیلها و قتل و جرح و کشتار جمعی از مردم بیگناه منجر گردید و عدهای که به عنوان عزاداری پیراهن سیاه برتن داشتند، دست به تظاهرات دامنهداری زده و شروع به دادن شعارهایی بر ضد دولت کردند. چون کار فتنه بالا گرفت، دولت با قوه قهریه، نایره عصیان را فرونشاند و در شهرهای تهران و شیراز بهطور موقت حکومت نظامی اعلام کرد. از روز ۱۶ خرداد قوای دولتی مسلط بر اوضاع شدند و افراد دستگیرشده به دادگاههای نظامی تحویل گردیدند که دوتن از آنان نیز محکوم به اعدام گشتند. بنا به آمار رسمی دولتی، نتیجه این حوادث هشتاد و شش تن کشته و یکصد و نود و سه تن مجروح بودهاست.
اسدالله علَم پیشبینی کرد که اینبار مسئله بغرنج خواهد بود بنابراین به تدارک گسترده برای مواجهه با آن دست زد و در گفتگویی با شاه در مورد تظاهرات آینده میگوید «.. باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد پاسخ میدهد «.. یعنی با گلوله بزنیم اگر موفق شدیم که چه بهتر، وگرنه مرا مسئول معرفی کنید»
اسدالله علم با شدت عمل و با سرکوبی اغتشاش گران در روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد و اعلام حکومت نظامی و بازداشت جمعی از میدانداران و وعظ کنندگان و بازاریان به این بلوا پایان داد. شماری از شورشگران و نیروهای نظامی کشته و مجروح شدند. نهضت آزادی در ۱۹ خرداد اعلامیهای به مردم مسلمان ایران نوشت و در آن شمار مقتولان و مجروحان در شهرهای مختلف را بیش از ده هزار نفر قلمداد کرد و افزوده بود" شما مردم مسلمان ایران میدانید که قیام مراجع عالیقدر و روحانیون بزرگوار علیه مظالم دستگاه حاکمه و دیکتاتوری است و به هیچ وجه این مبارزه مقدس با موضوعات ظاهری اصلاحات ارتباط ندارد".
قیام از روز جمعه ۱۷ خرداد ظاهراً پایان گرفته بود. روزنامه فرانسوی لوموند در شماره ۸ ژوئن ۱۹۶۳ برابر با ۱۸ خرداد ۱۳۴۲ از قول خبرگزاری فرانسه از تهران نوشت:
به موجب اطلاعات رسیده از تهران، به نظر میرسد که آرامش به قلمرو ایران بازگشته است، در شهر تهران مرکز شهر همچنان به وسیله نیروهای ارتشی که راه بازار و محلات جنوبی شهر را سد کردهاند، در اشغال است، سربازان در داخل بازار و اطراف مسجدها مستقر هستند، وزارت خانهها، پست خانهها و ساختمانهای رادیو تحت محاصرهٔ نیروهای نظامی است…
دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد کابینه علم، که ویراستاری یادداشتهای علم را بر عهده دارد، در مقدمهای که بر این یادداشتها نگاشته اشارهای به این رویداد میکند. پس از ۱۵ خرداد علم به وزیران اقتصاد، دادگستری و کشور مأموریت داد که میزان تلفات جانی و مالی این رویداد تاسفآور را روشن کنند. این وزیران گروهی از خوش نامترین افراد را به عنوان نماینده خود برگزیدند. این گروه پس از چندین هفته بررسی دقیق پیشنهاد جامعی به نخستوزیر دادند. دولت علم بر همین پایه برای خانوادههایی که سرپرست خود را از دست داده بودند، مقرری تعیین کرد و هزینه تحصیلی کودکان خانواده را بر عهده گرفت. تا فرارسیدن انقلاب هنوز خانوادههایی بودند که از این بابت از نخستوزیری حقوق ماهیانه دریافت میکردند.
در ۲۶ خرداد روزنامههای تهران خبری به این شرح نوشتند:
در تاریخ یازدهم خرداد شخصی به نام عبدالقیس جوجو، از لبنان وارد فرودگاه مهرآباد تهران گردید و، چون مورد سوءظن مأموران گمرک قرار گرفته بود، تحت بازجویی و وارسی قرار گرفت و مبلغی معادل یک میلیون تومان از او بدست آمد که پس از تحقیقات اعتراف کرد که مبلغ مزبور را از طرف جمال عبدالناصر برای افراد معینی در ایران آوردهاست.
در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۴۲ دولت شماری از بازاریان و روحانیون از جمله فلسفی و شیخ صادق خلخالی را آزاد کرد، ولی امام خمینی (ره) و قمی و محلاتی در بازداشت ماندند. تنها چند نفر از مسولان مستقیم خرابکاریها و آتشسوزیها مانند طیب حاج رضایی قمه کش معروف تهران و برادرش به محاکمه کشیده شدند.
اینطور به نظر میرسید که حکومت تصمیم داشت امام خمینی (ره) را پس از محاکمه اعدام کند. تا اینکه اعلامیهای به امضای علما و مراجع و به ابتکار حسینعلی منتظری و امضای مهاجرین تهیه و منتشر شدهبود، به صراحت مرجعیت امام خمینی (ره) را تأیید کرده و بعد از بیان شمول قانون مراجع و مصونیت خمینی از حکم اعدام، خواهان آزادی او شده بود. سرانجام پس از اعتراضات زیاد امام خمینی (ره) با اسکان در منزل یکی از متدینین در تهران از زندان آزاد شد.
در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ کابینه اسدالله علم کنار رفت و حسنعلی منصور به نخستوزیری برگزیده شد. منصور در سخنرانی خود در ۱۶ فروردین ۱۳۴۳ کوشش کرد تا با روحانیون از در آشتی در آید. ۱۷ فروردین دکتر جواد صدر، وزیرکشور، در قیطریه به دیدار امام خمینی (ره) رفت و از طرف دولت آزادی کامل ایشان را اعلام کرد. ۱۸ فروردین روحالله خمینی با احترام به خانهاش در قم بازگردانده شد.
برخی قیام ۱۵ خرداد را سرآغاز انقلاب ۱۳۵۷ ایران میدانند. در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده: «اعتراض در هم کوبنده امام خمینی به توطئه آمریکایی «انقلاب سفید» که گامی در جهت تثبیت پایههای حکومت و تحکیم وابستگیهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران به امپریالیزم جهانی بود عامل حرکت یکپارچه ملت گشت و متعاقب آن انقلاب عظیم و خونبار امت اسلامی در خرداد ماه ۴۲ که در حقیقت نقطه آغاز شکوفایی این قیام شکوهمند و گسترده بود مرکزیت امام را به عنوان رهبری اسلامی تثبیت و مستحکم نمود و با وجود تبعید ایشان از ایران در پی اعتراض به قانون ننگین کاپیتولاسیون (مصونیت مستشاران آمریکایی) پیوند مستحکم امت با امام همچنان استمرار یافت و ملت مسلمان و به ویژه روشنفکران متعهد و روحانیت مبارز راه خود را در میان تبعید و زندان، شکنجه و اعدام ادامه دادند.»
دیوارگر و گزارشی در این زمینه