علی اکبر ابوترابی سیدی که هیچگاه از جهاد در راه خدا خسته نشد
دوازدهم خرداد سالروز درگذشت سیدعلی اکبر ابوترابی است که شعار پاک باش و خدمتگزار را در همه مراحل زندگی اش عملی کرد.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، سید علی اکبر ابوترابی از سال ۱۳۴۲ برای دفاع از انقلاب اسلامی با امام خمینی (ره)همراه شد و تا زمان مرگ پای اسلام و مردم ایستاد.
در این مطلب به این سئوالات پاسخ داده می شود.
سید علی اکبر ابوترابی فرد که بود؟ /چرا زندانی شد؟ /وی به هنگام اسارت صاحب چه منصبی بود؟ /به چه علت رحلت کرد؟
حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر ابوترابی فرد در سال ۱۳۱۸ در قم به دنیا آمد. وی از محضر اساتیدی همچون ادیب نیشابوری، شیخ مجتبی قزوینی و امام خمینی بهره برد. او در اوایل جنگ تحمیلی به اسارت درآمد و پس از ۱۰ سال اسارت، به همراه سایر آزادگان به وطن باز گشت.
زندگینامه سید علی اکبر ابوترابی فرد
ولادت و نسب
حجت الاسلام و المسلمین سید على اکبر ابوترابی فرد در سال ۱۳۱۸ در شهر مقدس قم متولد شد.
پدر بزرگوارش آیت الله سید عباس ابوترابی، فرزند آیت الله سید ابوتراب و مادرش دختر آیت الله سید محمد باقر علوى قزوینى است.
تحصیلات
وی پس از اخذ دیپلم با توصیه پدر بزرگوارش به تحصیل دروس دینى علاقمند شد و در سال ۱۳۳۷ به مشهد مقدس عزیمت کرد و از اساتید بزرگى، چون ادیب نیشابورى و مرحوم آیت الله شیخ مجتبى قزوینى بهره هاى فراوانى برد.
همراهی با نهضت امام خمینی
با آغاز نهضت امام خمینى (س) در سال ۴۲، همراه با حاج آقا مصطفى وارد جریانهای سیاسى شد.
ورود به عرصه دفاع مقدس
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، با لباس رزم به سوى جبهه رفت و در کنار شهید دکتر مصطفى چمران در ستاد جنگ هاى نامنظم به سازماندهى نیروهاى مردمى پرداخت و شخصاً به ماموریت هاى شناسایى رزمى و دشوار مى رفت.
اسارت
مرحوم ابوترابى سرانجام در روز ۲۶ آذر ماه سال ۵۹ در جریان یکى از مأموریت هاى شناسایى به اسارت دشمن در آمد.
مرحوم ابوترابى پانزده ماه اول اسارت را در سلول هاى زندان هاى بغداد و تحت شدیدترین شکنجهها گذراند و در اراده پولادین این مرد خدا خللى ایجاد نشد تا پس از سپرى کردن سختى هاى فراوان به اردوگاه و جمع اسیران ایرانى منتقل شد.
رهبری اسرا
حجت الاسلام ابوترابى پس از حضور در جمع سایر اسیران، با رهبرى حکیمانه خود و با تمسک به ائمه معصومین (ع) و با معنویت و سعه صدر و حلم و بردبارى فوق العاده، مکر و حیله دشمنان بعثى را بى تأثیر کرد و شمع محفل ایران شد و برای تقویت روحیه مقاومت و ایمان آنان از هیچ اقدام و ایثارى دریغ نورزید.
رهایی از اسارت و بازگشت به وطن
این عارف مجاهد پس از ده سال اسارت سرانجام در سال ۱۳۶۹، همراه با خیل آزادگان سرافراز به میهن اسلامى بازگشت و به جاى آنکه پس از سى سال مبارزه و تلاش طاقت فرسا به استراحت بپردازد، راهى دشوارتر را در پیش گرفت و همراهى آزادگان و پى گیرى مشکلات آنان را وظیفه خود مى دانست و در این راه تمام تلاش و توان خود را صرف کرد.
نماینده ولی فقیه در امور آزادگان
وی در تاریخ ۷/۷/۶۹ با حکم رهبر معظم انقلاب در جایگاه نماینده ولى فقیه در امور آزادگان قرار گرفت و تمام سعى خویش را به کار بست تا آزادگان، مایه عزت و تقویت نظام جمهورى اسلامى باشند.
در دوره هاى چهارم و پنجم مجلس شوراى اسلامی، با رأى بالاى مردم قدرشناس تهران به عنوان نفر دوم و سوم به مجلس راه یافت و در خانه ملت، با نطق هاى خود، مسئولین و کارگزاران نظام را به رعایت عدالت، توجه به توده مردم و حفظ ارزش هاى دینى رهنمون شد.
علت و زمان رحلت
آن مجاهد خستگى ناپذیر، سرانجام در تاریخ دوازدهم خرداد ۷۹ در حالى که همراه پدر بزرگوارشان عازم مشهد مقدس و زیارت حضرت ثامن الحجج (ع) بودند، در جاده بین سبزوار و نیشابور، براثر تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد و ارواح آن عالمان وارسته از خاک به افلاک پر کشیده و به لقاء الله پیوستند.
این بزرگوار در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا (ع) غرفه ۲۴ به خاک سپرده شد
نمنونه ای از تلاش مجاهدانه وی برای اسرا
خواسته ابوترابی از رئیس اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق
سردار عبدالله عراقی نیز خاطرهای درباره ابوترابی را چنین نقل میکند: حاج آقا ابوترابی ماجرایی را برایمان روایت کرد: «یک روز از صلیب سرخ جهانی برای بازدید و سرکشی از اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق حضور پیدا کردند. همراه این بازرسها رئیس اردوگاه اسرای ایرانیها هم حضور داشت. کسی که همه دستورات شکنجه و امر و نهی اردوگاهها بنا به فرمان او صورت میگرفت.
پاسخی مبهم به صلیب سرخ
برخی در پاسخ به مأمور صلیب سرخ گله و انتقاد کرده بودند و حرفهایی زده شد. نماینده به سراغ من هم آمد و از وضعیت سؤال کرد. من پاسخ دادم همه چیز خوب است و ما مشکلی نداریم و اذیت هم نمیشویم».
رئیس اردوگاهها که از انسانهای خبیثی بود و دائماً در حال صدور دستور شکنجه بچهها بود و برخی را تا مرز شهادت پیش برده بود؛ از سخن حاج آقا ابوترابی تعجب میکند. فردای آن روز میگوید بروید علیاکبر را پیش من بیاورید.
تعظیم فرمانده بعثی برای سید آزادگان
وقتی حاج آقا میرسد، او بلند میشود دست آقای ابوترابی را میبوسد. میگوید شما چطور آن جواب را در پاسخ به نماینده صلیب سرخ دادید؟ شما که دائماً در حال شکنجه هستید و با محدودیت غذا و مکان و سلامتی مواجه هستید. حاج آقا ابوترابی میگوید: «من هرچه فکر کردم علیه کشور و مسئولان عراق شکایتی کنم، دیدم انصاف نیست. بالاخره ما دو کشور مسلمان هستیم و داریم با هم میجنگیم. این مقطع از جنگ هم تمام میشود و دائمی نیست. اما نخواستم شکایت یک کشور مسلمان را پیش کفار ببرم و در روز قیامت نتوانم پاسخگو باشم».
قول همکاری فرمانده بعثی به مجاهد بزرگ
مجدداً رئیس اردوگاهها بلند میشود و صورت ایشان را میبوسد و میگوید به غیر از صدور حکم آزادی که اختیارش با من نیست، هرکاری میخواهی بگو من برایت انجام میدهم. حاج آقا میگوید: «به من اجازه دهید من در میان اردوگاهها بچرخم با اسرا و بچهها صحبت کنم، نه اینکه آنها به اغتشاش و شورش دعوت کنم؛ بلکه به صبر، تحمل و بردباری دعوتشان کنم و بگویم فرج نزدیک است. ان شاءالله شما آزاد میشوید». از آن زمان به بعد رئیس اردوگاهها با بهانههای مختلفی هرچند ماه یکبار ایشان را به اردوگاههای مختلفی تبعید میکرد و به رئیس آن اردوگاه سفارش میکرد که کاملاً ایشان را آزاد بگذارید.
این ارتباطگیری حاج آقای ابوترابی با اسرا باعث بالا رفتن روحیه بچهها، افزایش نشاط و شادابی و دعوت به صبر و استقامت بود.
منابع: جی پلاس، تسنیم