امروز ۱۲ فروردین مصادف با به دنیا آمدن محمد ابراهیم همت شهیدی است که رهبرمعظم انقلاب او را اسطوره نامید.
زندگینامه شهید همت
روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه. ش در شهرضا در خانواده روزی مستضعف ومتدین به دنیا آمد. محمد ابراهیم درسایه محبتهای پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد.
دردوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العادهای برخوردار بود و باموفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل به دست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجهای میکرد.
اشتیاق محمدابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سورهها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملا فرا گیرد و برخی از سورههای کوچک را نیز حفظ کند.
در سال ۱۳۵۲ مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس ازاخذ دیپلم با نمرات عالی در دانش سرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفته به گفته خودش تلخترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
شهید همت معلم بود
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی رابرگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز وبوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد.
به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی میکرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشههای انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا کند. اودر تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود.
فعالیتهای شهید همت پس از پیروزی انقلاب
از بنیانگذاران سپاه در شهرضا
درایت و نفوذ خانوادگی که درشهر داشتند مکانی را به عنوان مقر سپاه در اختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل کردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمند یها را رفع کردند. به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند.
هنگامی که مجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت. به همت این شهید بزرگوار و فعالیتهای شبانه روزی برادران پاسدار در سال ۵۸، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که مردم را آزار و اذیت مردم میکردند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاکسازی شد.
از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیتهای فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شورانقلابی تأثیر بسزایی داشت. اواخر سال ۵۸ برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گرانبهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک در استان سیستان و بلوچستان عزیمت کرد و به فعالیتهای گسترده فرهنگی پرداخت.
نقش شهید همت در دفاع مقدس
او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم کل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلمّ را تشکیل دهند.
نقش شهید همت در پیروزی ها
در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از کل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه کوهستانی «شللاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.
شهید همت در عملیات پیروزمند الی بیت المقدس در سمت معاون تیپ محمدرسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلّم فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه خرمشهر انجام داد و به حق میتوان گفت که او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته اند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهیدحاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد.
حضور در لبنان
در سال ۱۳۶۱ با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که موردهجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ و جهاد قرار گرفت.
فرماندهی تیپ محمد رسول الله
با شروع عملیات رمضان در تاریخ ۲۳ / ۴/ ۱۳۶۱ درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلمّ رابرعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش درسمت فرماندهی انجام وظیفه کرد. پس از آن در عملیات مسلم ابن عقیل و محرم که او فرمانده قرارگاه ظفر بود سلحشورانه با دشمن زبون جنگید.
در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهیدحاج همت، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلمّ، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام بود، برعهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشللکر ۲۷ تحت فرماندهی ایشان درعملیات والفجر ۴ و تصرف ارتفاعات کانیمانگا در آن مقاطع از خاطرهها محو نمیشود.
صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشکر محمدرسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلّم در جریان عملیات خیبر در منطقه طلائیه و تصرف جزایر مجنون و حفظ آن با وجود پاتکهای شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب میشود.
مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود که حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود: «ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی خاکستر چیز دیگری باقی نیست!».
اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بیخوابیهای مکرر همچنان به ادای تکلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی ره مبنی برحفظ جزایر میاندیشید و خطاب به برادران بسیجی میگفت:
«برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست ازحریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین علیه السلام را به دوش کشیم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداری و حراست کنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یااینکه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، که اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ وبدنامی».
شهید محمد ابراهیم همت در کدام عملیات شهید شد
شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «بایدمقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید میشویم و یا جزیره مجنون را نگه میداریم».
نحوه شهادت شهید همت:
رزمندگان لشکر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی کردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیک بررسی کند، که گلوله توپ در نزدیکی اش اصابت میکند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اکبر زجاجی، در ۱۷ اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر دعوت حق را لبیک گفته و به لقاء خداوند شتافتند.
نظر رهبر معظم انقلاب درباره شهید همت
شهید همت؛ اسطوره بزرگ و ماندگار
رهبر انقلاب اسلامی: دفاع مقدّس موجب شد که هرکدام از جوانان معمولی و عادی ما که در این بوتهی آزمایش، بیشتر حرکت کردند و پیشرفت کردند، در مقامات انسانی و علوّ مرتبهی انسانی بالاتر بروند. این شخصیّتهای برجسته و مهم، همّتها، خرّازیها، شما خیال میکنید [چگونه بودند؟]شهید همت که واقعاً یک اسطوره است یا شهید خرّازی که یک اسطوره است، جوانهای معمولی بودند؛ جنگ [بود که]اینها را تبدیل کرد به این شخصیّتهای برجسته و بزرگ و حقیقتاً ماندگار. ۱۳۹۶/۱۲/۱۹
وصیت نامه شهید همت
وصیت نامه اول شهید همت:
به تاریخ ۱۹/۱۰/۵۹ شمسی ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطری وصیت نامه مینویسم: هر شب ستارهای را به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است، مادر جان میدانی تو را بسیار دوست دارم و میدانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.
مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی میکشد و حکومتهای طاغوت مکملهای این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.
مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند و چه هدفی دارند و اصلا چه میگویند بسیارند.ای کاش به خود میآمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود نه شرقی – نه غربی؛ اسلامی که: اسلامی …ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود میآمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک میمالیدند.
مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول میکشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را میشناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.
پدر و مادر؛ من زندگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست میدارم شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد میزند و خواهد زد.
ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است، ولی چارهای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار (اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک)؛ و السلام.
محمد ابراهیم همت
به نام خدا
نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم.
سلام بر حسین (ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.
مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم!
درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید. چقدر شماها صبورید. خودتان میدانید که من چقدر به شهیدان عشق میورزیدم غنچههایی که (کبوترانی که) همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند. الگو و اسوههایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی) و نزدیکی با خدای چرا که «ان الله اشتری من المومنین».
من نیز در پوست خود نمیگنجم. گمشدهای دارم و خویشتن را در قفس محبوس میبینم و میخواهم از قفس به در آیم. سیمهای خاردار مانعند. من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم میدارد متنفرم (هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن)
در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید میشدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی میشد و هر بی طرفی احساس میکرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.
عزیزانم! این بار دوم است که وصیت نامه مینویسم، ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام.
از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه) و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان کروهکها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک) و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم. مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است.
خداوند تا کنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است. اکنون من میروم با دنیایی انتظار انتظار وصال و رسیدن به معشوق.
ای عزیزان من توجه کنید:
*۱-اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم میخواهد او را علی وار تربیت کنید.
همسرم انسان فوق العاده ایست او صبور است و به زینب عشق میورزد او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد، چون راهش را پیدا کرده است. اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید. چون همسرم از این اسم خوشش میآید.
*۲-امام مظهر صفا پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است. فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشدزیرا او، ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.
*۳-هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی) بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.
*۴-ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است.
*۵-از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم. مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.
حقیر حاج همت
بیشتر بخوانید:مرد میدان ، مردانی از جنس غرور
کتابهایی درباره حاج همت
در توصیف ابعاد شخصیتی و فعالیتهای شهید همت تاکنون کتابهای زیادی نوشته شده است، یکی از بهترین کتابها در این زمینه اثر «ماه، همراه بچههاست» که به قلم گلعلی بابایی در نشر بیست و هفت نوشته شده است. انتشارات ۲۷ با طراحی مجموعه کتابهای «بیست و هفت در ۲۷» سرگذشتنامه ۲۷ فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله را به رشته تحریر درآورد که کتاب «ماه همراه بچههاست» با سرگذشتنامه سردار شهید محمدابراهیم همت، دومین جلد از این مجموعه است.
نام این کتاب از یکی از خاطرات شهید همت برداشته شده است.
خاطره پدر شهید همت از ولادت او
خاطره مرحوم علی اکبر همت [پدر شهید همت]از قبل از ولادت شهید همت که در کتاب آمده است:
«پاییز سال ۱۳۳۳ به همراه جمعی از همشهریها برای زیارت حرم امام حسین علیه السلام راهی کربلا شدیم. آن روزها سفر به کربلا خیلی سخت و طاقتفرسا بود. مخصوصاً برای همسر من که باردار هم بود. بعد از آنکه مأموران مرزی عراق اجازه دادند، به سمت خانقین حرکت کردیم. راه پر از دستانداز باعث شد تا حال همسرم بد شود. پرسان پرسان بردیمش پیش یک دکتر عراقی. معاینهاش کرد و گفت: بچه صددرصد سقط شده!
برگشتنی با درشکه آمدیم، رفتیم منزلمان که مقابل حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود. تا چشم مادرش افتاد به حرم طاقت نیاورد. گریه کرد و گفت: من هزار کیلومتر، ۲ هزار کیلومتر راه آمدهام، بیایم خدمت امام برسم، نه اینکه بروم یک گوشه بنشینم. هرچه اصرار کردم که حالش خوب نیست و باید مدارا کند افاقه نکرد. مجبور شدم ببرمش حرم. تا نیمه شب آنجا بود و وقتی برگشت از او پرسیدم: حالت؟ گفت: بهترم. رفتیم منزل. با پتو برده بودیمش و حالا داشت با پای خودش برمیگشت. خوابیدیم. نیمه شب ناگهان دیدم که صدای گریه میآید. بلند شدم دیدم نشسته سرجایش دارد گریه میکند. گفتم: چی شده؟ درد باز آمده سراغت؟ سر تکان داد. حرف نمیزد. گریه هم امانش نمیداد. فقط توانست بگوید: نه.
گفت: خواب دیدم. خواب دیده بود که یکی از زنهای عرب حرم، سیاهپوش و قد بلند، آمده بچهای را داده به او و گفته: این بچه را بگیر. بچه را که از دست زن میگیرد از خواب میپرد. مینشیند به گریه کردن. مادرم کنارش بود دلداریاش میداد. میگفت: خیالتان تخت. بچه سالم است. گفتم: دکتر که شنیدی چی گفت؟ گفت: دکتر را ولش کنید. از این حرفها زیاد میزنند. این خواب نشانه است.
شب گذشت. صبح بلند شدیم رفتیم پیش همان دکتری که گفتم. معاینهاش که تمام شد، ماتش برد. همینطور نگاهمان میکرد. حرف نمیزد. گفتم: چی شده؟ نمیفهمید چی میگویم. یک عرب همراهمان برده بودیم، مش علی پور (کفشدار حرم) که برایمان بگوید او چی میگوید یا ما چی میگوییم. به دکتر گفت چی میگویم. دکتر نمیتوانست باور کند بچه سالم است. میگفت: قابل باور نیست. شما دیشب رفتید پیش کی؟ منظورش دکتر بود. گفتیم: دکتر دیگری نرفتیم. مستقیم رفتیم خانه خوابیدیم. دکتر گفت: یعنی هیچ دوا و درمانی نکردی؟ بیمارستان و جایی نرفتید؟ گفتم: نه. دکتر گفت: غیرممکن است. مادر و بچه هر دو باید ...
به مش علیپور گفت: کار کیه؟ مش علیپور گفت: همان اصل کاری. به من گفت: مگر نرفتید حرم؟ گفتم: چرا. خندید و گفت: کار ارباب خودمان است پس. دکتر تا شنید چی شده و کجا رفتهایم هر چی پول ویزیت و نسخه داده بودیم را به ما برگرداند. یک مشت دارو هم نوشت و گفت: خیلی مواظبشان باشید. هردویشان از خطر جستند، بچه بیشتر.
۴ ماه کربلا ماندیم و برگشتیم. نیمه بهمن رسیدیم شهرضا. بچه صبح روز دوازدهم فروردین ۱۳۳۴ به دنیا آمد. اسمش را به خاطر آن خواب و آن عزیزی که حدس میزدیم حضرت زهرا علیه السلام باشد، گذاشتیم محمد ابراهیم.»
عکسهای شهید همت و فرزندش
عکس شهید همت و فرزندش
عکس شهید همت و فرزندش
فیلم سخنان شهید سلیمانی درباره شهید همت
منابع: دانش چی، جهان نیوز، تسنیم